🌷من زنده ام🌷
#قسمت_پنجم
دوباره بر می گشتم. زری، خدیجه،و منیژه و مهناز هم اضافه شده بودند. خدیجه و منیژه تماشاچی بودند و ما را تشویق می کردند. بعضی وقت ها هو می کشیدند و بعضی وقت ها هورا. توی همین صداها و بازی ها، صدای پسرها می آمد که می گفتند پسرا شیرن مثل شمشیرنف دخترا موشن مثل خرگوشن)) هیچ چیز نمی توانست بیشتر از این به من زور و قدرت بدهد. با سرعت شروع کردم به دویدن، آب تندو به آن بزرگی برایم کوچک شده بود اما هرچه نزدیک تر می شدم بزرگ و بزرگ تر می شد. پاهای کودکانه ام قدرت پریدن نداشتند اما برای اینکه به صفر سیاه و جعفر دماغ که دخترها را مسخره می کردند ثابت کنم می تونم، به جای پریدن به پرواز درآمدم و در همان حال صدای جلنگه ای به گوشم رسید که مرا به یاد مادرم و ننه بندانداز و در قفل شده انداخت. سراسیمه برگشتم. وقتی به در خانه رسیدم مادرم و همسایه ها و ننه بندانداز هنوز بودند. به در اتاق که رسیدم محض دلخوشی جیب هایم را گشتم. خیلی دلم می خواست کلید توی جیبم باشداما جیبم خالی بود. صدای مادرم را می شنیدم که با عصبانیت فریاد میزد: مصی کجایی؟ اگه دستم بهت برسه! در رو باز کن. کجا رفته بودی؟ دو ساعته همه رو کاشتی اینجا، مردم کارو زندگی دارن.
نمی توانستم بگویم چه شده و کلید کجاست. بازی های شاهانه کار دستم داده بود. تنها چیزی که می تونستم به مادرم بگم این بود که بروم کلید را بیاورم. شتابان برگشتم سراغ کلید را از آب تندو گرفتم. دلم می خواست بلند بلند گریه کنم اما پسرها هنوز داشتند بازی می کردند. نمی خواستم جلوی آنها کم بیاورم. من با بغضی که فرو می خوردم سعی می کردم خودم را آرام نشان دهم. دوباره برگشتم پشت در. علاوه بر مادرم صدای همسایه ها هم درامده بود. ننه بند انداز هم سخت نیازمند دست به آب شده بود. تنها چیزی که می توانست به من کمک کند این بود که شروع کنم به بلند بلند گریه کردن. با گریه و زاری گفتم: کلید را گم کرده ام. برگشتن بچه ها و مردهای خانه نزدیک شده بود. بالاخره مادرم راضی شد همسایه ها را خبر کنم. اول از همه شوهر صغری خانم که منقلی و شیره کش محل و دست و پا چلفتی بود آمد جلو و دسته ی در را تکان داد. مثل اینکه دست جادویی داشته باشد تعجب کرد که چرا در وا نمی شود. بی حال و مشنگ گفت: احتمالا این در قفله ! همه زدند زیر خنده و گفتند: کشف کردی اوسا؟ دمت گرم آقا خلیلی، درست فهمیدی; در قفله ، کلیدش هم گم شده. با شنیدن این حرف، با عصبانیت صغری خانم را صدا زد و پرسید : اینجا اومدی چه کار؟ میخواست همانجا دادگاه تشکیل بده. خدیجه و منیژه که مادرشان داخل اتاق بود شتابان به خانه رفتند و پدرشان را آوردند. شوهر سکینه خانم زور بازوی خوبی داشت اما قفل خانه های شرکت نفتی با زور بازو هم باز نمی شد. اکبر آقاکه قلدر محله بود و فقط از تکان های سبیل پر پشتش می شد فهمید حرف می زند و اگر زیر لب چیزی می گفت شنیده نمی شد، به حرف آمده بود و می گفت حالا همه تون رفتین این تو چه کار؟ چرا در رو روی خودتون قفل کردین؟ وقتی می گن زن ها یه تخته کم دارن دروغ نمیگن.
از پسر بچه های کوچه گرفته تا مردهای بزرگ هر کسی یک چیزی توی این قفل فرو می کرد تا زبانه ی آن را عقب بکشد و کارگشا شود.بابای جعفر دماغ با چاقو، بابای علی کتل با پیچ گوشتی و بابای صفر سیاه با چنگال. اما تا آقا نیامد تلاش هیچ کس کارساز نبود. بالاخره به هر ضرب و زوری بود در برابر چشمان بیش از پنجاه تماشاچی در باز شد و زن های همسایه که وقتی ننه بندانداز می آمد، رو می گرفتند و مراقب بودند کسی آن ها را سفید آب زده و خوشگل نبیند، در منظر همه ی همسایه ها نمایان شدند. از آن روز به بعد زن های همسایه از در خانه ما که رد می شدند بیشتر رو می گرفتند و پای ننه بندانداز از خانه ما بریده شد. بعد از آن دیگه، هر وقت ننه بندانداز را تو کوچه می دیدم توی باغچه قایم می شدم. باغچه ی حیاطمان پر از گل و گیاه بود. هرکس به سلیقه خودش در باغچه ی حیاط خانه اش درخت میوه و گل و گیاه می کاشت تا شاید تیغ گرمای پنجاه درجه را قابل تحمل کند و سایه بانی در حیاط برای نشستن و عصرانه خوردن و خوابیدن شبانه فراهم کند.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
4_5809684961447379534.mp3
زمان:
حجم:
931.3K
🔸🔶 قرائت صفحه 458 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 جمعه
🔸 ۲۲ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲۹ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۱۳ جولای سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
🗒 مناسبتها:
🔻شکست سپاه "محمدعلی شاه" به فرماندهی "کلنل لیاخوف" از مشروطهطلبان (1288 ش)
🔻ضد حمله ایران علیه عراق موسوم به عملیات رمضان - کربلای 4 در بغداد (1361 ش)
🔻رحلت فقیه جلیل و عالم بزرگوار، آیتالله "سید محمد وحیدی شبستری" (1379 ش)
🔻درگذشت حمید سمندریان، کارگردان و استاد پیشکسوت تئاتر ایران (1391 ش)
🔻بازار اردبیل دچار حریق مدهش شد قریب یکصد باب مغازه تبدیل به خاکستر گردید. (1326 ش)
🔻قرارداد بازرگانی ایران و فرانسه در پاریس امضاء شد. (1333 ش)
🔻هلاکت قوم عاد به امر پروردگار
🔻رحلت فقیه بزرگ شیعه آیتالله "آقا محمدباقر وحید بهبهانی" (1205 ق)
🔻انعقاد عهدنامهٔ گلستان میان روسیه و ایران پس از شکست ایران از روس (1228 ق)
🔻حضرت آیتالله حاج شیخ محمدتقی آملی درگذشت (1391 ق)
🔻آتشسوزی بزرگ شهر رُم پایتخت امپراتوری روم (64 م)
🔻تشکیل قدیمیترین ارتش جهان در سوئیس در دوره جدید (1400 م)
🔻روز استقلال "رومانی" از امپراتوری عثمانی (1878 م)
🔻امضای قرارداد اتحاد بین شوروی و انگلستان در جریان جنگ جهانی دوم (1941 م)
🔻برگزاری فینال جام جهانی 2014 در برزیل (2014 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯قَالُواْ سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُواْ يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِمْ مُّؤْمِنُونَ (41)
🍁جزء 22 سوره روم 🍂
✍ ترجمه
💭 فرشتگان گویند: خدایا! تو منزّهى، تو سرپرست مایى، نه آنها، بلكه آنان جنّ را مى پرستیدند، (و) بیش ترشان به آنان ایمان داشتند.
⚡️نکته ها⚡️
برخى از مشركان، فرشتگان را به امید دریافت خیرات مى پرستیدند ولى اكثر آنان جنّ را به خاطر امان از شرور مى پرستیدند.
شاید مراد از جنّ در این آیه، شیطان باشد، یعنى آنها به جاى پرستش فرشتگان، از شیطان پیروى مى كردند.
🔢پيام ها 🔢
1⃣ ادبِ سخن گفتن با خداوند را از فرشتگان بیاموزیم. «سبحانك انت ولیّنا»
2⃣تولّى نسبت به خداوند و تبرّى از غیر خداوند در كنار یكدیگر است. «انت ولیّنا من دونهم»
👇👇👇
✅ @telaavat
💠چشم پوشی حکیم از ناسزاگویی دیگران
🔹حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد.
🔹حکیم را گفتند:ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت:«از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است».
🔹پیام متن:
«وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجاهِلُون قالُوا سَلاما؛ {بندگان شایسته خداوند کسانی هستند} که چون نادانان با آنها روبه رو می شوند {و سخنان نابخردانه گویند،}وبه آنها سلام می گویند {و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند}.
📖 فرقان-آیه 62
👇👇👇
✅ @telaavat
#استغفار
♥️هر روز 25 بار استغفار♥️
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
هرکس هر روز 25 مرتبه بگوید🌹
🌸«اللَّهُمَ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ،
وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ» ،🌸
خداوند به تعداد مؤمنینی که از دنیا رفته ،
و به تعداد مؤمنینی که تا روز قیامت می آیند ،
برای وی حسنه نوشته ، از پرونده اعمالش
سیّئه ای را پاک می کند ، و مقامش را یک
درجه بالاتر می برد.
📕(امالی صدوق ، ص379)
👇👇👇
✅ @telaavat