15.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 #مناسبتی_درک_نشده
🔸 قسمت دوم
🍃💠 چه تناسبی بین امام زمان و ظهور آن حضرت و عید غدیر وجود دارد
💠 گوش دادن به این فایل ترک نشود
@telaavat
17.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شرح خطبه غدیر🍃
🔹حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
♦️قسمت دوم
📣 مبلغ #غدیر باشیم❗️
🍃🌺🍃
@telaavat
#گاهتلنگر..
.
|شهیدحجتاللهرحیمے:
.
#جنگنرم مثل خمپاره۶۰ میمونه!!
چون نه صدا داره نه سوت..،
فقط وقتے متوجه میشے ڪ:
دیگه رفیقٺ نه مسجد میاد نه هیئٺ..
.
چند نفر از رفقاٺ ،
پاشون ازین مڪان ها بریده شده؟!
چند نفرشون پا گذاشتن رو اعتقاداتشون؟!
نباید دستشونو بگیرے؟!
نباید راه درستو بهشون نشون بدی؟!
وظیفته (:
#امربهمعروفونهیازمنکر..،
.
بهشون یادآورے ڪن ارزش هارو..
مخصوصا آرمان ها وعقایدشون رو :(
جنگه ها..
جنگِ تن به تن نیست که با سلاح مبارزه کنی!
این جنگ ، اعتقادات و ارزش ها و
آرمان هامون رو نشونه گرفته..،
از رفقاے من وتو شروع میکنن
وقصد دارن هممون رو آلوده ڪنن :(
دست رو دست بذاریم تا
ارزش هامون نابود بشه؟!
.
ما هیچ وقت چنین اجازه اے نمیدیم :|
چون #ایستـادهایـم✌️🏻
.
از رفیقٺ شروع ڪن..!
نباید شڪسٺ بخوریما..،
@telaavat
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
📖✂️ برشی از یک کتاب
#تشیع_علی_یا_تملق_علی
ما تشیع علی را با تملق علی عوضی گرفته ایم و این است که شب و روز مدح و منقبت علی می گوییم و علی به دادمان نمی رسد و عشقمان به علی ، به دردمان نمی خورد ، چرا که عملاً تشیع را طوری فهمیده ایم که گویی علی است که به ما محتاج است نه ما به علی ! ...
در صورتی که تشیع ، علی را به عنوان یک #امامِ_زنده پیش روی پیروان خویش معرفی می کند و (پیرو) ، مدیحه سرا نیست ؛ انسانی است جست و جوگر و مسئول و مردِ راه که هدفی دارد و می خواهد خود را #بسازد و دیگران را #برساند و بنابراین می کوشد تا راه و چاره پیدا کند و در نتیجه به یک #نمونه_متعال و یک #پیشاهنگِ_راه محتاج است و بنابراین به امام محتاج است ؛ یعنی به علی محتاج است و شیعه ،《نجات》را نه به عنوان صله مدح علی ، که به خاطر گام زدن در راهِ علی به دست می آورد .
📚 علی ، علی شریعتی ، ص ۲۰۹ الی ۲۱۰
🆔 @telaavat
🌸کلام امیر
🔺قلب نوجوان، مثل زمین بایر است. هر بذری در آن کاشته شود می پذیرد...پس قبل از اینکه دیر شود و قلبت مملو از بذر نامرغوب گردد، بذر مرغوب بکار.
💠 امیرالمؤمنین عليه السلام:
🔰 إنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالارضِ الخاليَةِ ما اُلقىَ فيها مِن شَىْ ءٍ قَبِلَتهُ؛
📙نهج البلاغه(صبحی صالح) ص393 ، نامه 31
@telaavat
👆👆👆👆
ما ساکن عصر جمعه هاییم
تو منتظری که ما بیاییم؟
غربت چه حکایت غریبی است
آقا تو کجا و ما کجاییم
@telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 381
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مصمم بودم با خمپاره کار کنم، برای همین به سید اژدر گفتم که امشب جلو نمی آیم.
ـ چرا؟
ـ من گرا گرفتم. میخوام اون نوک رو بزنم.
با بیسیمچی که جلوتر بود هماهنگ بودم و چند گلوله انداخته بودم و او گفته بود کجا افتاده اند. آقا سید منصرفم کرد.
ـ بذار این خمپاره اینجا بمونه. امکان داره شب که بچه های خودمون جلو میرن، این گلوله ها به اونا بخوره! بهتره برای عملیات امشب آماده شی.
از خیر خمپاره گذشتم. همانجا با سید در مورد منطقه صحبت کردیم. او میگفت: «امشب به عملیات میریم.» به حساب اینکه شبهای قبل ما هر چهار طرف را پاکسازی کرده و در جاده مستقر شده بودیم، گفتم: «محور که کاملاً گرفته شده. کجا عملیات میکنیم؟!»
ـ نه! نوک هنوز مونده. امروز عصر حرکت میکنید. اونجا خاکریزی هست که سه متر ارتفاع داره. از روی اون خاکریز نیروها رو میکشید جلو و با دشمن که در نوک جمع شدن، درگیر میشید.
سید حرف دیگری نگفت. همه فکر میکردیم شب از خاکریزی که ذکرش شد به نیروهای دشمن در نوک حمله میکنیم در حالی که واقعیت غیر از این بود! نقشه کلی این بود که دو لشکر ما از دو طرف نیروهای گارد عراق را در نوک قیچی کنند و ما فقط می بایست حواس دشمن را به خودمان جلب میکردیم؛ چیزی شبیه یک طعمه!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 382
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از صبح، عراق رفته رفته شروع به تحرک کرده بود. در حالی که روز و شب قبل جاده را زیاد نمیزد، حالا علاوه بر اعزام نیروی جدید به منطقه، آتش بازی اش را شروع کرده بود اما توپخانه های ما هم بیکار نبودند. آنها اتوبوسهای عراقی را در حال انتقال نیروهای جدید به منطقه، هدف گرفته بودند و انبوه اتوبوسها و نیروهای سوخته در جاده دیده میشد.
آن روز صبح آسمان شلوغتر از قبل بود و شوخی و بذله گویی بچه ها هم بیش از پیش. شوخیها بیشتر به پیگیری هواپیماهای دشمن و زمان سقوطشان برمیگشت. کار پدافند هوایی ما واقعاً عالی بود و ما در آسمان دنبال هواپیماهای شکار شده، بودیم که خبر بمباران شیمیایی پشت جبهه هم به گوشمان رسید. کمی دنبال ماسک گشتیم ولی فاصله دور بود و منطقه ما آلوده نشده بود. خبر پیشرَوی نیروهای گردان امام حسین به سمت کارخانه نمک هم رسید.
آن روز تا عصر خودمان را مشغول کردیم. هر جا میرفتم امیر هم کنارم بود. شنیده بود که آن شب، شب عملیات است و مدام دم گوشم میخواند: «سید! تو امشب شهید میشی.» چند بار گفتم: «نترس! هیچی نمیشه!» اما او خیلی جدی میگفت.
ـ امیر! حالا اینقدر میگی که خودم هم باورم میشه امشب یه طوری میشم... اینطوری که موقع عملیات هم نمیتونم کار کنم داداش!
عجیب بود که در آن بحبوحه یاد مشکلاتم افتاده بودم.
..ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
🌹🍃🌹
#طنز_راهیان_نور😂
#عالیہ
یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم ،وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ...😊
ڪسایے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم ...
جلوے درش کفشاشو👟 میگیرن و واڪس میزنن ....
از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت🌴 رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ
یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد . یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر 👈شهید علے حاتمے🌷
پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے ...⁉️
گفت بیاین ڪارتون نباشہ 🤔
رفتیم سر مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت و دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت😓میڪشیدن جلو بیان
برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن ...
ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ 💑
هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن 😂😂😂)
ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم 😁...
یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند و🗣خنده 😄 گفت :آقایون این شهید شوهر میدهها ... زن نمیده به ڪسے
یهو همه اطرافیان و اون خواهراے پشت سرے خندیدند 😂و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم ..🌅
البتہ راوی بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت اومدند و ازدواج 🎊هم ڪردند .
#یادشهداباصلوات
#الله_اڪبر
یازهرا(سلام الله علیها
@telaavat