eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
17.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
46 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 دکتر که دید در تصمیمی که گرفته ام جدی هستم، نمازش را شکست و گفت: این عراقی تنها نیست، دو روبرش، این گوشه کنارها پر از سرباز است، او هم خودش را به خواب زده است. گفتم: دکتر اسلحه اش کلاش است. شما کار با اسلحه ی کلاش را بلدی؟ جواب داد:من که چشم ندارم جلوی پایم را ببینم. عاقل باشید، تسلیم تقدیر الهی شوید و کارتان را به خدا واگذار کنید. سرنوشت شما اسارت بوده است. هیچ کدام از ما به اختیار خودمان اسیر نشده ایم. شما برای این راه انتخاب شده اید. مگر نه اینکه به خاطر مشتی بچه یتیم و بی سرپرست در این راه آمده بودید؟ نیت شما خیر بوده است. بعد هم برای کمک به منطقه می رفتید. شما برای کار خیر قدم برداشته اید و در این راه هر حادثه ای که پیش آید، خیر است. این کام ماست که تلخ شده. خداوند فقط منشا خیر است. در خیر بودن کارتان شک نکنید. هیچ تقدیری از مشیت الهی دور نیست. گفتم: دکتر ما اگه برویم با هم میرویم. هر تصمیمی که بگیریم با توافق هر سه نفرمان خواهد بود. کمی باهم مشورت کردیم اما نه دکتر نه مریم راضی به این کار نبودند. حدود دو ساعت طول کشید تا دیو از خواب بیدار شد. از دود سیگارش متوجه شدم بیدار شده است. اسلحه را روی دوشش گذاشت و دوباره شروع به قدم زدن کرد، سه سرباز جدید به آنها اضافه شدند و دوباره پچ پچ و نگاههای سنگین و کلماتی که نمیدانستم چه معنی و مفهومی دارد شروع شد. سربازان بعث عراقی جدید اشاره کردند که بلند شویم و به طرف آنها برویم. بی اعتنا به اشارات و حرفی که میزدند، دست مریم را محکم گرفتم و گفتم: من و تو دیگه خواهر شدیم. تحت هیچ شرایطی از هم جدا نمیشیم. وقتی ما را بی تفاوت دیدند خودشان به طرف ما آمدند. یکی از سربازها گفت: اهنا عبادان، عدچن ساعتین حتی اتعبدن منا و اترحوا صوب عبادان، احنا هم انساعدچن( اینجا آبادان است، دو ساعت فرصت دارید تا از اینجا دور شوید و به سمت آبادان بروید،ما هم به شما کمک میکنیم.) چون به عربی حرف می زدند، متوجه همه ی حرفهایشان نمیشدم. دکتر که منظور آنها را متوجه شده بود، چون در حال نماز بود با صدای بلند گفت: الله اکبر، الله اکبر. دکتر نمازش را تمام کرد و به آنها گفت: اینها عربی نمیدانند. به دکتر گفتتند: ترجم الهن( برایشان ترجمه کن) دکتر در ادامه ترجمه رو به ما کرد و گفت: فریب نخورید گفتم دکتر ما هرجا برویم هر سه باهم میرویم . سرباز عراقی گفت: لا بس انتن الاثنین نگدر انحررچن، چی انتن نسوان( نه، فقط شما دو نفر را میتوانیم آزاد کنیم چون زن هستید). با وجود اینکه متوجه موضوع شده بودم از آنها پرسیدم : از کدام مسیر باید برویم؟ مسیری که نشان داد، غلط بود. بیشتر به آنها مشکوک شدیم. به دلیل اینکه دکتر عظیمی مجروح بود و نمیخواستیم ازاو جدا شویم پیشنهاد سربازها را نپذیرفتیم. اما آنها اصرار داشتند ما برویم . ما میگفتیم در کنار دکتر میمانیم. دکتر بهانه خوبی برای ماندن و نرفتن بود . من بین دکتر عظیمی و مریم نشسته بودم. سرباز بعثی دائما با لوله ی تفنگش توی سر مریم میزد. مریم با دست، سر اسلحه را پس زد و فریاد کشید: بی شرف، برو گم شو، آزادی به زور اسبحه؟ به دکتر گفتند: شنگول؟( چی میگه؟) نمیدانم دکتر برای آنها چطور ترجمه کرد که کمی بعد بدون هیچ حرفی رفتند. بعد از نیم ساعت شش نفر دیگر آمدند و گفتند: لازم ننقل الدکتور عظیمی للمسشفی.( باید دکتر عظیمی را به بیمارستان انتقال دهیم.) مثل کنه به دکتر چسبیده بودبم. گفتم: دکتر پدر ماست. ما به هیچ عنوان از پدرمان جدا نمیشویم. یک نفر از آنها که کرد بود و فارسی را خوب میفهمید، گفت: ما با دکتر جلوتر میرویم شما پشت سر ما بیایید. گفتم: نه، ما و دکتر باهم میاییم. شب کشداری بود. انگار صبح قصد آمدن نداشت و جایی گیر کرده بود. هرچه میگذشت از تاریکی شب چیزی کم نمیشد. به آسمان پر ستاره نگاه کردم. با خودم گفتم سهم من از این ستاره هایی که پیام روشنی و سپیده ی صبح را دارند چقدر است؟ ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔸🔶صفحه 516 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
516.mp3
1.24M
🔸🔶 قرائت صفحه 516 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇 🔸 یکشنبه 🔸 ۱۸ شهریورماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی 🔸 ۲۸ ذی الحجه سال ۱۴۳۹ هجری قمری 🔸 ۹ سپتامبر سال ۲۰۱۸ میلادی 📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ذالجلال و الاکرام» 🗒 مناسبت‌ها: 🔻درگذشت نویسنده متعهد "جلال آل احمد" (1348 ش) 🔻پایان عملیات کوچک قادر در اشنویه توسط ارتش (1364 ش) 🔻درگذشت فقیه جلیل آیت‌الله "مهدی مدرس یزدی" (1371 ش) 🔻آغاز فعالیت خبرگزاری زنان جمهوری اسلامی (1380 ش) 🔻در یمن کودتا شد و ایران رژیم تازه آن کشور را به رسمیت شناخت (1349 ش) 🔻 اداره بازرسی کل کشور تشکیل شد. (1334 ش) 🔻درگذشت "ستارخان" سردار ملی (1332 ق) 🔻تهاجم وحشیانه‌ی سپاهیان یزید بن معاویه و وقوع حادثه‌ی دردناک "حَرّه" در مدینه (63 ق) 🔻رحلت "حاج ملاهادی سبزواری" فیلسوف عظیم و دانشمند شهیر جهان اسلام (1289 ق) 🔻تولد "لئون تولْسْتوی" نویسنده بلندآوازه روسی (1828 م) 🔻آغاز جنگ‌های "هفت‌ساله" میان امپراتوری ایران و روم (572 م) 🔻امضای قرارداد تسلیم نیروهای ژاپنی به چین، پس از پایان جنگ جهانی دوم (1945 م) 🔻روز ملی و استقلال "کره شمالی" و تأسیس این کشور (روز جمهوری) (1948 م) 🔻روز ملی و استقلال "تاجیکستان" از اتحاد جماهیر شوروی سابق (1991 م) 👇👇👇 ✅ @telaavat
امام على عليه السلام: بُخل، گردآورنده همه عيبهاى زشت است ومهارى است كه انسان را به سوى همه بديها مى كشاند البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِئِ العُيوبِ، و هُوَ زِمامٌ يُقادُ بِه إلى كُلِّ سوءٍ 👇👇👇 ✅ @telaavat
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃 ❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️ ولَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ (23) 📖 جزء 18 سوره مؤمنون ✍ ترجمه و همانا نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس (به آنها) گفت: اى قوم من! خداوند (یكتا) را بپرستید. جز او هیچ خدایى براى شما نیست، آیا پروا نمیكنید؟ 🍃نکته ها🍃 خداوند در آیات قبل، از آفرینش انسان و آنچه در زمینه تأمین منافع مادّى اوست سخن گفت و در این آیات به تأمین غذاى فكرى و عقیدتى او میپردازد. 📡پيام ها 📡 1⃣ در تبلیغ دین، مردم را با محبّت مورد خطاب قرار دهید. «یا قوم» 2⃣ دعوت به توحید، اوّلین وظیف هى انبیاست. (در تبلیغ، به مسائل اصلى توجّه كنید) «اعبدوا اللّه» 3⃣ روح پرستش در باطن انسان وجود دارد، انبیا مورد پرستش را بیان میكنند. «اعبدوا اللّه - ما لكم من اله غیره» 4⃣ به سراغ غیر خدا رفتن، بیپروایى است. «أفلا تتّقون» 👇👇👇 ✅ @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر ڪجا مےنگرم، بوے خدا مےآید بوے سیبے سٺ ڪہ از ڪرب و بلا مےآید یک روز دگر عرش بہ خود مےلرزد یک روز دگر ماه محرم و عزا مےآید فرارسیدن ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین ع تسلیت باد 👇👇👇 ✅ @telaavat
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ 🚫4 اشتباه رایج در روایت وقایع عاشورا🚫 🔰🔰استاد شهید مرتضی مطهری🔰🔰 ❶👌اشتباه اول: ➖اوج عزاداری امام حسین(ع) ده روز اول ماه محرم الحرام است. بین سخنرانان و مداحان، مشهور است که هر شب را به یکی از شهدای کربلا اختصاص دهند؛ مثلاً شب سوم برای حضرت رقیه و شب هفتم را برای حضرت علی اصغر(ع) سوگواری می کنند و تاسوعا را نیز به حضرت عباس(ع) اختصاص می دهند. همین قرار داد بین مداحان و منبری ها باعث شده است که عده ای گمان کنند، حضرت رقیه روز سوم محرم به شهادت رسیده است و از همه بدتر اینکه گمان می کنندحضرت ابالفضل(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسیده است. ➖اما حقیقت این است که تمام شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیده اند و حضرات اباالفضل، علی اکبر و علی اصغر همه قبل از امام حسین(ع) و در روز عاشورا در پیکار با سپاه عمر سعد کشته شده اند. حضرت رقیه(س) نیز پس از شهادت پدرش در شام از دنیا رفته است. ❷👌اشتباه دوم: ➖باور عمومی این است که حضرت حسین بن علی(ع) و اهل بیت و اصحابش سه شبانه روز آب ننوشیدند و سپس تشنه کام به مقابله با دشمن رفته اند؛ اما حقیقت این است که عمر سعد سه روز قبل از عاشورا عمروبن حجاج را با پانصد سوار فرستاد تا کنار شریعه فرود آیند و میان یاران حسین و آب فاصله اندازند. اما این به این معنی نیست که هیچ ذخیره آبی در خیمه ها نبوده است. ➖در کتاب ارشاد نوشته شیخ مفید(ره) آمده است: « در شب عاشورا زینب...دست بر گریبان برده...و بیهوش بر زمین افتاد. حسین(ع) برخاسته آب بر روی خواهر پاشید و...» این نقل معتبر نشان می دهد که تا شب عاشورا هنوز آب در خیمه ها بوده واصل تشنه کامی به روز عاشورا، گرمی هوا و شدت مبارزه مربوط است. ➖شیخ عباس قمی(ره) در منتهی الامال می گوید: «شب عاشورا امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع)را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب آورند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید، آخر توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید.» ❸👌اشتباه سوم: ➖یکی از معروف ترین تحریف ها ماجرای حضرت لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) است وچه روضه ها که در این زمینه خوانده نمی شود؛ در روضه ها ذکر می شود که حضرت علی اکبر قبل از رفتن به میدان با مادرش چه نجواهایی می کرد، یا اینکه حضرت لیلی در خیمه ها رفته و در آنجا دعا کرده که خداوند حضرت علی اکبر را سالم برگرداند که متأسفانه این موضوع محور بعضی تعزیه ها نیز شده است. ➖اما حقیقت این است که اصلاً لیلایی در کربلا نبوده است؛ البته لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) هست؛ اما حتی یک مورخ هم به حضور آن حضرت در کربلا و روز عاشورا گواهی نمی دهد. (به نقل از حماسه حسینی،جلد۱،مرتضی مطهری) ❹👌اشتباه چهارم: ➖مطلب بعدی مربوط به حضرت علی اکبر(ع) این است که آن حضرت قبل از رفتن به معرکه جنگ از پدر رخصت خواست و آن حضرت اذن میدان نداده اند و مثلاً فرموده اند که تو هنوز جوانی و حیف است که از دست بروی و چه اشعار و تعزیه ها که پیرامون آن نساخته ایم؛ اما حقیقت این است که تمام مورخین نوشته اند، هر کس از امام حسین(ع) اذن میدان می خواست، اگر می شد حضرت برایشان عذری می آورد ولی در مورد جناب علی اکبر گفته اند: «فاستأذن اباه،فأذن له» یعنی تا اجازه خواست گفت برو. ---------------------- 📚حماسه حسینی، جلد۱، استاد شهید مرتضی مطهری. 👇👇👇 ✅ @telaavat
#تشییـــع_جنــــازه بزرگترین درس زندگی را بـه مـن آموخت ، آموختم زندگی پـر از فـراز و نشیب است! مثل همیـن میت که حالا روی سر مـــا جــا دارد و دقایقی بعد زیـــر پــا 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌷 دکتر که دید در تصمیمی که گرفته ام جدی هستم، نمازش را شکست و گفت: این عراقی تنها نیست، دو روبرش، این گوشه کنارها پر از سرباز است، او هم خودش را به خواب زده است. گفتم: دکتر اسلحه اش کلاش است. شما کار با اسلحه ی کلاش را بلدی؟ جواب داد:من که چشم ندارم جلوی پایم را ببینم. عاقل باشید، تسلیم تقدیر الهی شوید و کارتان را به خدا واگذار کنید. سرنوشت شما اسارت بوده است. هیچ کدام از ما به اختیار خودمان اسیر نشده ایم. شما برای این راه انتخاب شده اید. مگر نه اینکه به خاطر مشتی بچه یتیم و بی سرپرست در این راه آمده بودید؟ نیت شما خیر بوده است. بعد هم برای کمک به منطقه می رفتید. شما برای کار خیر قدم برداشته اید و در این راه هر حادثه ای که پیش آید، خیر است. این کام ماست که تلخ شده. خداوند فقط منشا خیر است. در خیر بودن کارتان شک نکنید. هیچ تقدیری از مشیت الهی دور نیست. گفتم: دکتر ما اگه برویم با هم میرویم. هر تصمیمی که بگیریم با توافق هر سه نفرمان خواهد بود. کمی باهم مشورت کردیم اما نه دکتر نه مریم راضی به این کار نبودند. حدود دو ساعت طول کشید تا دیو از خواب بیدار شد. از دود سیگارش متوجه شدم بیدار شده است. اسلحه را روی دوشش گذاشت و دوباره شروع به قدم زدن کرد، سه سرباز جدید به آنها اضافه شدند و دوباره پچ پچ و نگاههای سنگین و کلماتی که نمیدانستم چه معنی و مفهومی دارد شروع شد. سربازان بعث عراقی جدید اشاره کردند که بلند شویم و به طرف آنها برویم. بی اعتنا به اشارات و حرفی که میزدند، دست مریم را محکم گرفتم و گفتم: من و تو دیگه خواهر شدیم. تحت هیچ شرایطی از هم جدا نمیشیم. وقتی ما را بی تفاوت دیدند خودشان به طرف ما آمدند. یکی از سربازها گفت: اهنا عبادان، عدچن ساعتین حتی اتعبدن منا و اترحوا صوب عبادان، احنا هم انساعدچن( اینجا آبادان است، دو ساعت فرصت دارید تا از اینجا دور شوید و به سمت آبادان بروید،ما هم به شما کمک میکنیم.) چون به عربی حرف می زدند، متوجه همه ی حرفهایشان نمیشدم. دکتر که منظور آنها را متوجه شده بود، چون در حال نماز بود با صدای بلند گفت: الله اکبر، الله اکبر. دکتر نمازش را تمام کرد و به آنها گفت: اینها عربی نمیدانند. به دکتر گفتتند: ترجم الهن( برایشان ترجمه کن) دکتر در ادامه ترجمه رو به ما کرد و گفت: فریب نخورید گفتم دکتر ما هرجا برویم هر سه باهم میرویم . سرباز عراقی گفت: لا بس انتن الاثنین نگدر انحررچن، چی انتن نسوان( نه، فقط شما دو نفر را میتوانیم آزاد کنیم چون زن هستید). با وجود اینکه متوجه موضوع شده بودم از آنها پرسیدم : از کدام مسیر باید برویم؟ مسیری که نشان داد، غلط بود. بیشتر به آنها مشکوک شدیم. به دلیل اینکه دکتر عظیمی مجروح بود و نمیخواستیم ازاو جدا شویم پیشنهاد سربازها را نپذیرفتیم. اما آنها اصرار داشتند ما برویم . ما میگفتیم در کنار دکتر میمانیم. دکتر بهانه خوبی برای ماندن و نرفتن بود . من بین دکتر عظیمی و مریم نشسته بودم. سرباز بعثی دائما با لوله ی تفنگش توی سر مریم میزد. مریم با دست، سر اسلحه را پس زد و فریاد کشید: بی شرف، برو گم شو، آزادی به زور اسبحه؟ به دکتر گفتند: شنگول؟( چی میگه؟) نمیدانم دکتر برای آنها چطور ترجمه کرد که کمی بعد بدون هیچ حرفی رفتند. بعد از نیم ساعت شش نفر دیگر آمدند و گفتند: لازم ننقل الدکتور عظیمی للمسشفی.( باید دکتر عظیمی را به بیمارستان انتقال دهیم.) مثل کنه به دکتر چسبیده بودبم. گفتم: دکتر پدر ماست. ما به هیچ عنوان از پدرمان جدا نمیشویم. یک نفر از آنها که کرد بود و فارسی را خوب میفهمید، گفت: ما با دکتر جلوتر میرویم شما پشت سر ما بیایید. گفتم: نه، ما و دکتر باهم میاییم. شب کشداری بود. انگار صبح قصد آمدن نداشت و جایی گیر کرده بود. هرچه میگذشت از تاریکی شب چیزی کم نمیشد. به آسمان پر ستاره نگاه کردم. با خودم گفتم سهم من از این ستاره هایی که پیام روشنی و سپیده ی صبح را دارند چقدر است؟ ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat