eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
18.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶چهار علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا‌‌(صلے‌الله‌علیه‌وآله): ✅ چرا نماز صبح مۍخوانیم؟ «صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان مےماند.» ‌✅چرا نماز ظهر میخوانیم؟ ظهر، همه عالم تسبیح خدا مےگویند زشت است که امت من تسبیح خدانگوید. و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که در این ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه مےشود. ✅چرا نماز عصر مۍخوانیم؟ «عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم.» ✅چرا نماز مغرب میخوانیم؟ «مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نمازمی خوانیم.» ✅چرا نماز عشا میخوانیم؟ «خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرارداد.» 📚علل الشرایع ص ۳۳۷ 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌼🌼🌼🌼🌼 🍁هدیه معنوی به اموات🍁 🌷مالك بن دينار مى گويد: شب جمعه اى بر گورستانى وارد شدم و ناگهان نور درخشانى را ديدم. از روى تعجّب گفتم: لا إله إلّا اللَّه، گويى خداوند- عزّ و جلّ- اهل اين گورستان را آمرزيده است. 🔷ناگهان شنيدم كه هاتفى از دور ندا مى كند و مى گويد: اى مالك بن دينار، اين هديه مؤمنان به اهل قبور و برادران ايمانى شان مى باشد. 🌷گفتم: سوگند به خدايى كه تو را به زبان آورد، از تو مى خواهم كه به من بگويى آن هديّه چيست؟ 🔷گفت: مؤمنى در اين شب برخاست و وضوى كامل گرفت و دو ركعت نماز خواند و در هر ركعت 🔸يك بار سوره فاتحة الكتاب 🔸و سوره قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ، 🔸 و سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ قرائت نمود، و گفت: «اللّهُمَّ، إِنّى قَد وَهَبتُ ثَوابَها لِأَهلِ المَقابِرِ مِنَ المُؤمِنينَ.» ⬅️خداوندا، من ثواب آن را به مردگان مؤمنين هديه نمودم ✅از اين رو خداوند، ما را از شرق و غرب و از هر سو، نور و گشايش و شادمانى عنايت فرمود. 🌷مالك مى گويد: من همواره آن را در شبهاى جمعه مى خواندم، تا اينكه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم و ايشان به من فرمود: 💫«اى مالك، در برابر نورى كه به امّت من هديّه نمودى، خداوند در ثواب آن تو را آمرزيد.» 💫سپس فرمود: «خداوند در قصرى بهشتى كه «منيف» ناميده مى شود، خانه اى براى تو بنا نمود.» 🌷عرض كردم: معناى «منيف» چيست؟ فرمود يعنى «مشرف بر اهل بهشت.» 📚 آداب حضور ( ترجمه فلاح السائل ) ص ۱۶۸ 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌷من زنده ام🌷 دوباره بر می گشتم. زری، خدیجه،و منیژه و مهناز هم اضافه شده بودند. خدیجه و منیژه تماشاچی بودند و ما را تشویق می کردند. بعضی وقت ها هو می کشیدند و بعضی وقت ها هورا. توی همین صداها و بازی ها، صدای پسرها می آمد که می گفتند پسرا شیرن مثل شمشیرنف دخترا موشن مثل خرگوشن)) هیچ چیز نمی توانست بیشتر از این به من زور و قدرت بدهد. با سرعت شروع کردم به دویدن، آب تندو به آن بزرگی برایم کوچک شده بود اما هرچه نزدیک تر می شدم بزرگ و بزرگ تر می شد. پاهای کودکانه ام قدرت پریدن نداشتند اما برای اینکه به صفر سیاه و جعفر دماغ که دخترها را مسخره می کردند ثابت کنم می تونم، به جای پریدن به پرواز درآمدم و در همان حال صدای جلنگه ای به گوشم رسید که مرا به یاد مادرم و ننه بندانداز و در قفل شده انداخت. سراسیمه برگشتم. وقتی به در خانه رسیدم مادرم و همسایه ها و ننه بندانداز هنوز بودند. به در اتاق که رسیدم محض دلخوشی جیب هایم را گشتم. خیلی دلم می خواست کلید توی جیبم باشداما جیبم خالی بود. صدای مادرم را می شنیدم که با عصبانیت فریاد میزد: مصی کجایی؟ اگه دستم بهت برسه! در رو باز کن. کجا رفته بودی؟ دو ساعته همه رو کاشتی اینجا، مردم کارو زندگی دارن. نمی توانستم بگویم چه شده و کلید کجاست. بازی های شاهانه کار دستم داده بود. تنها چیزی که می تونستم به مادرم بگم این بود که بروم کلید را بیاورم. شتابان برگشتم سراغ کلید را از آب تندو گرفتم. دلم می خواست بلند بلند گریه کنم اما پسرها هنوز داشتند بازی می کردند. نمی خواستم جلوی آنها کم بیاورم. من با بغضی که فرو می خوردم سعی می کردم خودم را آرام نشان دهم. دوباره برگشتم پشت در. علاوه بر مادرم صدای همسایه ها هم درامده بود. ننه بند انداز هم سخت نیازمند دست به آب شده بود. تنها چیزی که می توانست به من کمک کند این بود که شروع کنم به بلند بلند گریه کردن. با گریه و زاری گفتم: کلید را گم کرده ام. برگشتن بچه ها و مردهای خانه نزدیک شده بود. بالاخره مادرم راضی شد همسایه ها را خبر کنم. اول از همه شوهر صغری خانم که منقلی و شیره کش محل و دست و پا چلفتی بود آمد جلو و دسته ی در را تکان داد. مثل اینکه دست جادویی داشته باشد تعجب کرد که چرا در وا نمی شود. بی حال و مشنگ گفت: احتمالا این در قفله ! همه زدند زیر خنده و گفتند: کشف کردی اوسا؟ دمت گرم آقا خلیلی، درست فهمیدی; در قفله ، کلیدش هم گم شده. با شنیدن این حرف، با عصبانیت صغری خانم را صدا زد و پرسید : اینجا اومدی چه کار؟ میخواست همانجا دادگاه تشکیل بده. خدیجه و منیژه که مادرشان داخل اتاق بود شتابان به خانه رفتند و پدرشان را آوردند. شوهر سکینه خانم زور بازوی خوبی داشت اما قفل خانه های شرکت نفتی با زور بازو هم باز نمی شد. اکبر آقاکه قلدر محله بود و فقط از تکان های سبیل پر پشتش می شد فهمید حرف می زند و اگر زیر لب چیزی می گفت شنیده نمی شد، به حرف آمده بود و می گفت حالا همه تون رفتین این تو چه کار؟ چرا در رو روی خودتون قفل کردین؟ وقتی می گن زن ها یه تخته کم دارن دروغ نمیگن. از پسر بچه های کوچه گرفته تا مردهای بزرگ هر کسی یک چیزی توی این قفل فرو می کرد تا زبانه ی آن را عقب بکشد و کارگشا شود.بابای جعفر دماغ با چاقو، بابای علی کتل با پیچ گوشتی و بابای صفر سیاه با چنگال. اما تا آقا نیامد تلاش هیچ کس کارساز نبود. بالاخره به هر ضرب و زوری بود در برابر چشمان بیش از پنجاه تماشاچی در باز شد و زن های همسایه که وقتی ننه بندانداز می آمد، رو می گرفتند و مراقب بودند کسی آن ها را سفید آب زده و خوشگل نبیند، در منظر همه ی همسایه ها نمایان شدند. از آن روز به بعد زن های همسایه از در خانه ما که رد می شدند بیشتر رو می گرفتند و پای ننه بندانداز از خانه ما بریده شد. بعد از آن دیگه، هر وقت ننه بندانداز را تو کوچه می دیدم توی باغچه قایم می شدم. باغچه ی حیاطمان پر از گل و گیاه بود. هرکس به سلیقه خودش در باغچه ی حیاط خانه اش درخت میوه و گل و گیاه می کاشت تا شاید تیغ گرمای پنجاه درجه را قابل تحمل کند و سایه بانی در حیاط برای نشستن و عصرانه خوردن و خوابیدن شبانه فراهم کند. ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
🍃 🌹 #یااباصالح_المهدی این جهان را بی‌بهاری تا بہ کے؟ شیعیان را بی‌قراری تا بہ کے؟ کی میایے؟ با ڪدامین قافلہ؟ مهدیا چشم انتظارے تا بہ کے؟ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔸🔶 صفحه 458 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
4_5809684961447379534.mp3
931.3K
🔸🔶 قرائت صفحه 458 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇 🔸 جمعه 🔸 ۲۲ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی 🔸 ۲۹ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری 🔸 ۱۳ جولای سال ۲۰۱۸ میلادی ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد» 🗒 مناسبت‌ها: 🔻شکست سپاه "محمدعلی شاه" به فرماندهی "کلنل لیاخوف" از مشروطه‌طلبان (1288 ش) 🔻ضد حمله ایران علیه عراق موسوم به عملیات رمضان - کربلای 4 در بغداد (1361 ش) 🔻رحلت فقیه جلیل و عالم بزرگوار، آیت‌الله "سید محمد وحیدی شبستری" (1379 ش) 🔻درگذشت حمید سمندریان، کارگردان و استاد پیشکسوت تئاتر ایران (1391 ش) 🔻بازار اردبیل دچار حریق مدهش شد قریب یکصد باب مغازه تبدیل به خاکستر گردید. (1326 ش) 🔻قرارداد بازرگانی ایران و فرانسه در پاریس امضاء شد. (1333 ش) 🔻هلاکت قوم عاد به امر پروردگار 🔻رحلت فقیه بزرگ شیعه آیت‌الله "آقا محمدباقر وحید بهبهانی" (1205 ق) 🔻انعقاد عهدنامهٔ گلستان میان روسیه و ایران پس از شکست ایران از روس (1228 ق) 🔻حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی آملی درگذشت (1391 ق) 🔻آتش‌سوزی بزرگ شهر رُم پایتخت امپراتوری روم (64 م) 🔻تشکیل قدیمی‌ترین ارتش جهان در سوئیس در دوره جدید (1400 م) 🔻روز استقلال "رومانی" از امپراتوری عثمانی (1878 م) 🔻امضای قرارداد اتحاد بین شوروی و انگلستان در جریان جنگ جهانی دوم (1941 م) 🔻برگزاری فینال جام جهانی 2014 در برزیل (2014 م) 👇👇👇 ✅ @telaavat
امام علی علیه السلام: هر كه پرگويى كند، به هذيان گويى كشانده شود 📚 ميزان الحكمه جلد10 صفحه193 ✅ @telaavat
🔻🔻 🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸 🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷 🗯قَالُواْ سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُواْ يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِمْ مُّؤْمِنُونَ (41) 🍁جزء 22 سوره روم 🍂 ✍ ترجمه 💭 فرشتگان گویند: خدایا! تو منزّهى، تو سرپرست مایى، نه آنها، بلكه آنان جنّ را مى پرستیدند، (و) بیش ترشان به آنان ایمان داشتند. ⚡️نکته ها⚡️ برخى از مشركان، فرشتگان را به امید دریافت خیرات مى پرستیدند ولى اكثر آنان جنّ را به خاطر امان از شرور مى پرستیدند. شاید مراد از جنّ در این آیه، شیطان باشد، یعنى آنها به جاى پرستش فرشتگان، از شیطان پیروى مى كردند. 🔢پيام ها 🔢 1⃣ ادبِ سخن گفتن با خداوند را از فرشتگان بیاموزیم. «سبحانك انت ولیّنا» 2⃣تولّى نسبت به خداوند و تبرّى از غیر خداوند در كنار یكدیگر است. «انت ولیّنا من دونهم» 👇👇👇 ✅ @telaavat
توصیف قشنگےسٺ دراین عالم هستے تـو عـرش بَـرینے ومن از فـرش زمینم آواره نہ! درحسرٺ دیـدار تـو بےشک ویـرانہ ے ویـرانہ ے ویـرانہ تریـنم اللهم عجل لولیک الفرج 👇👇👇 ✅ @telaavat
💠چشم پوشی حکیم از ناسزاگویی دیگران 🔹حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد. 🔹حکیم را گفتند:ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت:«از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است». 🔹پیام متن: «وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجاهِلُون قالُوا سَلاما؛ {بندگان شایسته خداوند کسانی هستند} که چون نادانان با آنها روبه رو می شوند {و سخنان نابخردانه گویند،}وبه آنها سلام می گویند {و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند}. 📖 فرقان-آیه 62 👇👇👇 ✅ @telaavat
مادر شهید محمد عزیزی🌷 روی بقايای پيكر مطهر پسر شهیدش نقل و اسكناس می ريزد😔 او اين پول ها را ٣٦ سال نگه داشته است از نظرمادر ،محمد هنوز داماد٢١ ساله است.😔 شهادت:تابستان۶۱ ،عملیات رمضان روحشان شاد و یادشان گرامی🌷 👇👇👇 ✅ @telaavat
♥️هر روز 25 بار استغفار♥️ حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرکس هر روز 25 مرتبه بگوید🌹 🌸«اللَّهُمَ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ، وَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ» ،🌸 خداوند به تعداد مؤمنینی که از دنیا رفته ، و به تعداد مؤمنینی که تا روز قیامت می آیند ، برای وی حسنه نوشته ، از پرونده اعمالش سیّئه ای را پاک می کند ، و مقامش را یک درجه بالاتر می برد. 📕(امالی صدوق ، ص379) 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌷من زنده ام🌷 آقا شیره ی این باغ را کشیده بود. از درخت انگو رو انجیر و خرما و سیب و گلابی گرفته تا گل های رنگارنگ، در این باغ کاشته بود. هر لحظه در باغچه ی حیاطمان گلی در حال شکفتن بود و عطری سرمست کننده در فضای خانه ی کوچکمان می پیچید. خورشید که به وسط آسمان می رسید گل های ناز می شکفتند و گل های آفتاب گردان به او لبخند می زدند. با رفتن خورشید گل های شب بو و محبوبه ی شب تمام حیاط و خانه را معطر می کردند. همیشه لباسهای کنه ی من بر تن مترسک هایی بود که نگهبان گل ها و میوه ها بودند. باورم شده بود این مترسک ها خود من هستند که شبانه روز در باغچه مراقبم تا کسی گل ها را نچیند. یک روز بهاری که زیر سایه بان درخت انگور دور سفره ی صبحانه نشسته بودیم آقا بر خلاف همیشه که می گفت: دختر گل نچین، گل ها هم نفس و جون و زندگی دارن، صدا زد: مصی خانم برو یه دسته گل خوش عطر و بو بچین و بیار.احمد و علی آمدند کمک کنند اما آقا دعواشان کرد و گفت شما بلد نیستین.باغچه رو خراب می کنین. چنان سرگرم گل چیدن شده بودم که وقتی دسته گلم را کامل کردم، دیدم همه رفته اند و فهمیدم که گل ، نخود سیاه بوده و دور سفره جز شبنم های سیاه پالایشگاه که همیشه مهمان ما بودند کسی نیست. بیرون دویدم و دیدم احمد و علی و محمد و سلمان لباس های عیدشان را پوشیده اند و با آقا عازم جایی هستند. همسایه روبه آقا کرد و گفت مشدی عجله کن بچه ها منتظرند، به گرما نخوریم. دسته گلم را انداختم توی دامن مادرم و گریه کردم که مرا هم با خودشان ببرند. اما این بار مثل همیشه نبود که آقا اول از همه مرا صدا می کرد و راهم می انداخت و می گفت: ((این دختر تو جیبی باباشه)) . دعوام کرد و نهیبم زد. وقتی رفتم توی کوچه، دیدم ماشین خبر کرده اند و همه ی پسر ها را هم می خواند ببرند. صدای فریادم بالاتر رفت اما فایده ای نداشت. هیچ کس به من توجهی نداشت. تند تند بچها را سوار کردند و بی اعتنا به دست و پا زدن من ماشین دیزلی را راه انداختد و رفتند. من هم از سر لج دو تا سنگ برداشتم و با همه ی بغضم به طرف شیشه ی ماشین پرتاب کردم. اگرچه دلم می خواست شیشه بشکند اما زورم نرسید. مادرم همه گل ها را دسته کرده بود و از راز و رمز گل ها و عطر آن ها برایم می گفت. اما من هر چند لحظه یکبار یاد بچه ها می افتادم و از مادرم می پرسیدم: اینها همه با هم کجا رفتند؟ من هم دلم می خواست لباس عیدم را بپوشم و سوار ماشین شوم. از آنجا که خانه ی ما پر از پسر بود، من و فاطمه ، اجازه نداشتیم دامن بپوشیم و همیشه لباسمان بلوز و شلوار بود. مادرم برای اینکه مرا آرام کند اجازه داد بلوز و شلوار عیدم را بپوشم. من هم لباس هایم را به سرعت پوشیدم و برای اینکه برگشتن آنها را زودتر از همه ببینم، رفتم و کنار در چمباتمه زدم و چشم به راه دوختم. با شنیدن صدای هر ماشینی گردن می کشیدم تا برگشتن آنها را ببینم. پاهایم خسته شده بود ولی از ترس کثیف شدن شلوارم، جرات نمی کردم روی زمین بنشینم. پیش خودم فکر می کردم شاید بخواهند گروه گروه بچه ها را به مهمانی ببرند و مرا نوبت بعد می برند.برای همین با عجله به سمت خانه ی زری دویدم. او هم لباس های عیدش را پوشیده بود. خوشحال شدم و پیش خودم گفتم : چه خوب! همه با هم می رویم. آبجی فاطمه دسته گلی را که چیده و به گوشه ای پرتاب کرده بودم به دستم داد. مادرم گفت: هروقت ماشین رو دیدی و بچه ها اومدن به جای اون سنگی که دنبالشون انداختی با گل به استقبالشون برو. زمان و مکان کش می آمدند. چندین بار تا سر خیابان رفتم و برگشتم. مادرم را کلافه کرده بودم بس که از او می پرسیدم: پس چرا نرسیدن؟ بالاخره انتظار سرآمد و ماشین و آقا و پدر زری و پدرهای دیگر و بچه ها آمدند. ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
🍃🌺ذڪر "يـا مہـدے" تـوانم مي‌دهد حـق و بـاطڸ را نشـانم مي‌دهد 🍃🌸حضـرت مہـدے تمـام ديـڹ مـاست ديـڹ مـا ايمـاڹ مـا آييـڹ مـاست أللَّہمَ عـجِّڸْ لولیِڪَ ألْفـرج 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔸🔶صفحه 459 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
459.mp3
1.17M
🔸🔶 قرائت صفحه 459 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇 🔸 شنبه 🔸 ۲۳ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی 🔸 ۳۰ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری 🔸 ۱۴ جولای سال ۲۰۱۸ میلادی ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا رب العالمین» 🗒 مناسبت‌ها: 🔻ورود "اورل هريمن" براي ميانجيگري بين ايران و شركت نفت انگلستان (1330 ش) 🔻آغاز عمليات بزرگ رمضان، در منطقه جنوب در شرق بصره (1361 ش) 🔻آغاز به كار نخستين دوره مجلس خبرگان رهبري (1362 ش) 🔻درگذشت دكتر "عبدالهادي حائري" نويسنده، پژوهشگر و مورخ معاصر (1372 ش) 🔻درگذشت دكتر مهدی حميدی شيرازی شاعر، محقق و نويسنده نامی معاصر (1365ش) 🔻در تصادف خونین یک اتوبوس و یک وانت در جاده کرج 19 نفر کشته شدند (1352ش) 🔻گرمای تهران به 43 درجه بالای صفر رسید که در 30 سال گذشته بی سابقه بوده است(1352ش) 🔻نظام آموزشی دگرگون شد، دبیرستانها به دو دوره سه ساله و یکساله تقسیم شدند (1354ش) 🔻احمدشاه به استاروسلسكي رئيس كل قزاقخانه درجه سرداري داد و او را مأمور نمود تا گيلان و مازندران را از تصرف جنگليها خارج سازد (1299ش) 🔻تعيين حدود و علامت‌گذاري مرز ايران و شوروي پايان گرفت (1334 ش) 🔻روز ملي فرانسه، يادبود فتح زندان باستيل در جريان انقلاب اين كشور (1789م) 🔻تولد خانم "مارگارِت گِرْتْرودبل" اديب و مستشرق انگليسي (1868م) 🔻كودتاي خونين "عبدالكريم قاسم" عليه "ملك فيصل دوم" پادشاه عراق (1958م) 👇👇👇 ✅ @telaavat
امام على عليه السلام: هرگاه با فكر خود به جايى نرسيدى، از انديشه خردمندى كه مشكل تو را حل مى كند پيروى كن 📚 غررالحكم حدیث 4156 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔻🔻 🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸 🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷 🗯سلاَمٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ (120) 🗯إنَّا كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ (121) 🗯إنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (122) 🍁جزء 23 سوره صافات 🍂 ✍ ترجمه 💭سلام بر موسى و هارون. 💭ما این گونه نیكوكاران را پاداش مىدهیم. 💭همانا آن دو از بندگان مؤمن ما بودند. ⚡️نکته ها⚡️ در این سوره هر كجا فرمود: براى انبیا نام نیك باقى گذاشتیم، به سه عنصر اشاره كرده است: 1. احسان 2. ایمان 3. عبادت. «انّا كذلك نجزى المحسنین انّهما من عبادنا المؤمنین» 🔢پيام ها 🔢 1⃣ مردان خدا زنده اند و سلام ها را دریافت مى كنند. «سلام على...» 2⃣ در احترام به دیگران، سلسله مراتب حفظ شود. (اول سلام بر موسى بعد هارون) 3⃣ سلامِ بزرگ تر به كوچك تر مطلوب است. (خدا به مخلوق خود سلام مى كند). 4⃣ تبلیغ دین و تبیین معارف الهى، نوعى احسان است. «موسى و هارون... المحسنین» 5⃣ موسى و هارون، از الگوها و نمونه هاى نیكوكاران هستند. «نجزى المحسنین» 6⃣ الطاف الهى به نیكوكاران، یك سنّت و جریان است. «كذلك نجزى المحسنین» 7⃣ تشویق افراد نیكوكار لازمه مدیریّت و سنّت الهى است. «كذلك نجزى المحسنین» 8⃣ ایمان و احسان از یكدیگر جدا نیستند. «المحسنین - المؤمنین» 9⃣ راه دریافت الطاف الهى، ایمان به او و بندگى اوست. «من عبادنا المؤمنین» 👇👇👇 ✅ @telaavat
📖 آیه 7 از سوره مبارکه فرقان 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔸✨ 💚آیتــ الله مجتهدے: آنهایی که هرچه میزنند،کارو بارشان جور نمیشود،به خاطر این است که نماز اول وقت نمیخوانند. اگر میخواهید دنیا وآخرت داشته باشید نماز اول وقت را ترک نکنید. 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌿💕🌿💕 🌹 توصیه های مقام معظم رهبری برای موفقیت و شادکامی ✨ قرآن خواندن هر روز را فراموش نکنید. هر روز حتماً قرآن بخوانید. هر مقدارى مى‌توانید. آن‌هایى که ترجمه‌ى قرآن را مى‌فهمند، با تدبّر به ترجمه نگاه کنند. آن‌هایى که ترجمه‌ى قرآن را نمى‌فهمند، یک قرآن مترجم خوب -که الحمدلله زیاد هم داریم- کنار دستشان بگذارند و به ترجمه‌ى آن نگاه کنند. ممکن است ده دقیقه صرف وقت کنید و یک صفحه یا دو صفحه بخوانید، اما هر روز بخوانید. این را یک سیره‌ى قطعى براى خودتان قرار دهید. علامت بگذارید، فردا از دنباله‌اش بخوانید. 👇👇👇 ✅ @telaavat