زبان آفتاب پرست دو برابر خودش است!
⚜♦️⚜
📚راز هایی از جهان آفرینش
به #چهار_راه_جذابیت بپیوندیـــــد
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
لحظہ هاے بے تو بودن
لحظہ هاے انتظار
مرگ تدریجے تمام فصل ها بود.
این را از زبان ساعت دیوارے خانہ فهمیدم، آنگاه ڪہ در نبودنت دچار دور و تسلسل شده بود، سرش گیج می خورد از واژه دوباره انتظار، حتے شعرها هم قافیه نداشت و نبض شعر چو خطے صاف انتظار قدم هایت را مےکشید...
من درتمام خطوط شعرهایم نبودنت را آه کشیدم...!
💞 #جمعه_های_عاشقی 💞
✍ #فروغ_ربیعے
@chaharrah_majazi
💖بـــســمــ ا...
«#لبخند_تلخ»
#قسمت_سوم
شایدمشکلات وگرفتاریهایش آنقدر زیادبود که هیچوقت به فکرش خطور نمی کرد،بایدکمی به خودش برسد تا از زن بودنش فاصله نگیرد
چه فکرهای باطلی می کردم.لابد خودش همه این قضایا را خوب می فهمید حتی بهتر از من،آخر زن است دیگر و همه زن ها دوست دارند ظاهری آراسته وزیبا داشته باشند،همه زنها دوست دارند وقتی مقابل آینه می ایستند آینه به آنها بگوید:{تو زیباترین وآراسته ترین زن روی زمین هستی}
حتما آن زن در خانه اش آینه ای داشت وآن آینه بارها به آن زن گفته بود که چقدرناگهان زودپیر شدی وچقدر آشفته وافسرده به نظر میرسی و همین زبان آینه برای زن بس بودکه در خود بیشتر مچاله شود...
🎈غرق دراین افکاربودم ناگهان زن با صدای گرفته ای گفت:خانوم؟خانوم؟
افکارم را از لابه لای اندیشه های پراکنده و غمناک بیرون کشیدم و متوجه حرفهاي زن شدم که میگفت:{خیلی ممنون امید از شما خیلی تعریف می کرد}
گفتم:خواهش میکنم
وعذرخواهی کردم بخاطرتموم اونروزهایی که ازکنار این حاشیه می گذشتم وآنها را نمی دیدم وشاید امید را دیده بودم ولی توجه نکرده بودم کودکی او چگونه سپری می شود
گفتم:خانه شما اینجاست؟!
زن گفت:بله
وپرده قهو ه ای رو کنار زد
وگفت:تموم زندگی من روی این قالی کهنه است.پدر این بچه ها چندروزیست مرده،چندسال پیش ازش جدا شدم چون معتادبودوبچه ها روکتک می زد و آنها را وادار می کردبه گدایی بروند،بخاطرهمین طلاق گرفتم وبچه هارو پیش خودم آوردم
🎭چندسال پیش هردوتا بچه ها را باخودش به گدایی می برد،
نزدیک مدرسه ها که میشد امید رو به بهانه اینکه دفتر و قلم ندارد به گدایی برده و هرکسی وسیله ای یا پولی می داداز بچه ها می گرفت.
یادم میاد یه بار امید یه دفتر مشق نداشت که مشق هاشو بنویسه وپدرش تنها دفتری رو که مغازه لوازم تحریر بهش داده بود رو بزور از دست امید کشیده بود و امید مقاومت کرده بود که دفتر رو نده. دفترپاره شدوامید ازپدرش کتک خورد...
آنروز روز سختی بود،چون برای اولین بار یأس ونا امیدی رو درچهره امید دیدم و ازنگاهش فهمیدم که امید آرزو می کردهرگز چنین پدری نداشته باشد
بعداز دوسال پدرش به بیماری سرطان کبد مبتلا شدوالان چندروزی میشه که مرده
🌀این زن که طاهره نام داشت گفت:
ازعهده خرج ومخارج بچه ها نمی تونستم بربیام،تو خونه های مردم کارگری می کردم بعداون ماجرا ازدواج مجدد داشتم
بامردی که ازقضا اونم معتاد و شیشه ای از آب دراومد،حالا دیگه تصمیم دارم بچه هارو به یتیم خانه بسپارم چون نمیتونم شکمشون رو سیر کنم
گفتم:خوب مگه نمیتونی دوباره کار کنی و بچه ها رو پیش خودت نگه داری؟!
گفت:میبینی که حامله ام وهمسر دوم ناپدری بچه ها،گفته مسئولیت بچه های تو رو به عهده نمیگیرم.
🔅 خیلی ناراحت شدم. آنقدر ذهنم رو لابه لای چتریهای سفید شده زن درگیرکرده بودم که متوجه نشدم دوباره حامله است.
طاهره آهی کشید وحرفهای خودش رو ادامه داد...همون روزهایی که برا کارکردن تو خونه های مردم به یه محله دور رفته بودم،وقتی اومدم دیدم چشمهای هردوتابچه هام ازشدت گریه سرخ شده.
پرسیدم امیدچی شده؟!
امید با صدایی که ازشدت گریه و فریاد زدن گرفته بودگفت:مسعود، ناپدری اش،اورا به درختی بسته بودو یه ترکه چوب به داداش کوچیکه داده بود و بهش گفته بود امید رو باید با این چوب بزنی
وداداش گریه میکردکه من داداشمو نمیزنم ولی ناپدری گفته بود اگه نزنی با این قیچی که تو دستامه انگشتهاتو قیچی می کنم وداداش چندبار منو زدگاهی یواش وگاهی ازترس مسعود محکم و محکم...
وقتی به این قسمت ماجرا رسید چندقطره اشک از گوشه چشم طاهره سرازیر شد و پیشانی اش چین افتاد منم از شدت ناراحتی دستهایم رابالای سرم گذاشتم وپیش از آنکه اشکهایم فرصت ریزش پیداکنند،اشکهایم را پنهانی جرعه ،جرعه نوشیدم.
آخه قرار بود سنگِ صبور طاهره باشم و اگر گریه می کردم شاید نقشم درخاطرش درهم می ریخت و زن بیشتراحساس استیصال ودرماندگی می کرد.
ادامه دارد...
#فروغ_ربیعــــــــــــــــــــے ❄️
@chaharrah_majazi
ڪسانے ڪہ قالے مے بافند یڪ نگاه بہ نقشہ دارند یڪ نگاه بہ قالے و بر اساس آن قالے آویختہ ے خود را مے بافند.
ما نیز باید چشم بہ نقشہ قرآن داشتہ و بر اساس آن تارو پود زندگی خود راببافیم.
✨🌿✨
✍ #چشم_های_بی_قرار
@chaharrah_majazi
💢آیا می دانید که خداوند انسان را بر چهار قسم خلق نموده است؟
اول: بدون پدر و مادر مثل: حضرت آدم.
دوم: از پدر و مادر مثل: حضرت حوا.
سوم: از مادر بدون پدر مثل: حضرت عیسی.
چهارم: از پدر و مادر مثل: من و شما
📚 آیا می دانید؟
(مؤلف: رضا جاهد ص۲۹)
@chaharrah_majazi
#طرح_حفظ
#قسمت_۱۶
🔸موضوع:توکل به خدا
🔹آیه:وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤمِنُون
🔺ترجمه:و مومنان باید بر خداوند توکل کنند
(آل عمران/160)
🔍 @chaharrah_majazi