🍃
🍃🍃
🍃✨🍃
🍃✨✨🍃
🍃✨✨✨🍃
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_نود_و_سوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
هرگاه رعیت بر تو بد گمان گردد، عذر خویش را آشکارا با آنان در میان بگذار و با این کار از #بدگمانی نجاتشان ده که این کار وسیله ای
برای خودسازی تو و #مهربانی کردن نسبت به #رعیت است و این از شر خواهی تو، آنان را به حق وا می دارد.
مبادا هرگز در آنچه که با مردم #مساوی هستی، امتیاز بیشتر بخواهی و از اموری که بر همه روشن است، غفلت کنی؛ زیرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولی و بزودی پرده از کارها یک سو رود و انتقام ستمدیدگان را از تو می گیرند.
آنچه بر تو لازم است، این است که حکومت های دادگستر پیشین، سنت های با ارزش گذشتگان، روش های پسندیده ی رفتگان، آثار پیامبر اسلام و واجباتی که در کتاب خداست را همواره به یاد آوری و از آنچه ما عمل کرده ایم پیروی کنی و برای پیروی از فرامین این عهدنامه ای که برای تو نوشته ام و با آن حجت را بر تو تمام کرده ام، تلاش کنی.
مالک به سوی مصر حرکت می کند.
خبر به گوش معاویه می رسد.
گویی تخت معاویه به لرزه افتاده است.
همه ی امیدهایش برای تصرف مصر بر باد می رود.
او مالک را خوب می شناسد؛ دست راست علی و مرد #دوم حکومت اوست که اگر به مصر برسد، با هیچ #سپاهی نمی توان مصر را از چنگ او در آورد.
چاره چیست؟
باید فکری می کرد.
فورا کسی را به سراغ عمرو عاص می فرستد.
وقتی عمرو مقابلش می ایستد و معاویه خود را نمی بازد، فقط لبخند تلخی بر لب می نشاند.
معاویه با اضطرابی که قادر به پنهان کردنش نیست، می گوید:
تو در چاره جویی بر من مستحق تری، زیرا تو می خواهی فرماندار مصر شو و حالا علی مالک را به مصر فرستاده است.
برای حکومتت در مصر چه نقشه ای در سر داری عمرو؟
پاسخ می دهد:
نباید بگذاریم پای مالک به مصر برسد،
🍃@chaharrah_majazi