eitaa logo
ترور رسانه
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
605 ویدیو
41 فایل
راهبردها و اقدامات #آمریکا در مواجهه با ایران💠 همراه با ✅ تاریخ معاصر ✅اطلاعاتی از اقدامات سازمانهای امنیتی مدیر @Konjnevis 📘جهت خرید #کتاب : @Adminketabb 💥لینک کانال کتاب های سیاسی تاریخی: https://eitaa.com/joinchat/562167825C0712bdfc96
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ترور رسانه
ساعت ده شده و وقتشه بریم سراغ 😍 رو راجع به رمان برامون بفرستید حتما👇 @konjnevis حتما حتما رمان رو کنیدا قسمت های فوق جذابش تو راهه😍😃
🎈 🎈🎈 🎈🎊🎈 🎈🎊🎊🎈 🎈🎊🎊🎊🎈 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: گوشے را قطع ڪرد. احساس خوبے بہ او دست داد. ڪتاب روے میزش باز بود. عینڪش را برداشت و قبل از آن ڪہ آن را بہ چشمش بزند، بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد. نیم تنہ اش را بہ طرف میز خم ڪرد و شروع ڪرد بہ مطالعہ: خانہ اے ڪہ در آن سڪونت دارم، فراخ است و دل گشا؛ خانه اے قدیمے بہ سبڪ منازل ، شاید بازمانده از سران رومے ساڪن در شام ڪہ با حملہ ے اعراب، شهر را ترڪ ڪرده و گریختہ بودند. غلامان و حرف شنویے دارم. بہ محمد و عبدالله هر یڪ پنج اتاق و مطبخ و پذیرایے داده ام تا با عروسان و نوه هایم در ڪنار هم باشیم. اوضاع بر وفق مراد پیش مے رود. معاویہ نگران حملہ ے قریب الوقوع علــے است.!! مےترسد در نیمہ شبے یاران علــے وارد ڪاخش شوند و ڪارش را بسازند. به او گفتم: علـــــــــــــــــــے مرد زدن از پشــت نیست، بہ خانہ اے تعرض نمے کند ڪہ در آن اهل خانواده اے خوابیده باشند. علــے اگر مرد بود، پیش از این بہ شام حمله ور مے شد و از روے جنازه هاے شامیان عبور مےڪرد. علت تأخیر او در حملہ بہ شام، متقاعد ساختن معاویہ بہ بیعت و ترڪ مخاصمہ است. علــے نیڪ مے داند ڪہ قدرت طلبے و اطاعت ناپذیرے معاویه، حاصلے جز ڪشتار مردم و در صفوف مسلمانان نخواهد داشت. معاویہ را وقتے دیدم، حال چندان خوشے نداشت. عبوس بود و عصبے. فڪر ڪردم بہ خاطر قتل جوان معترض شامے است. ؤلامم را با چند مزاح و لطیفہ آمیختم، با تمجید از سخنرانے اش در مسجد ادامہ دادم، اما گفتم: ماندگار با مردم دارے سازگار نیست. حاڪمان ، مردم را جز گوسفند و میش نمے پندارند ڪہ باید از شیر آن ها نوشید و گوشتشان را قوت جسم و جان قرار داد. چوپان خوب، چوپانے است ڪہ نخست گوسفند را پروار کند، سپس او را ذبح نماید. از سویی، مےتواند سال ها بر مسند قدرت تڪیہ زند ڪہ شیوه هاے برخورد با مردم را نیڪ بداند. شمشیر و زور و ایجاد رعب و وحشت در دل مردم، شیوه اے است ڪہ بسیاری از حاڪمان از آن پیروے ڪرده اند و مےڪنند. اما این شیوه چندان دوام نمےآورد، بالاخره روزے خواهد رسید ڪہ مردم قیام ڪنند و در آن روز، حتے قادر نخواهے بود سربازان خود را بہ جنگ آن ها بفرستے؛ زیرا تو، خود این مردمند. حاڪمے ڪہ بہ دوام قدرت و حڪومت خود فڪر مےڪند بہ مردم را چاشنے و هایے مےڪند، ڪہ لازمہ ے هر حڪومتے است. مردم را فقط با و تدبیر مےتوان کرد. مردم طرفدار رسول الله و دینند، پس تو نیز چون آنان خود را خواه نشان بده و در مجالس و مراسم مذهبی شان حاضر شو. خود_را_فداے_آن_ها_خواهند_ڪرد. علماے دینے و امامان جماعت دیندار را مےتوان بسیار خرید. آن ها بہ دنبال ڪاخ و پست و مقام هاے بالا نیستند؛ مبادا بہ آن ها پست هاے دولتے دهے ڪہ در آن صورت هیچ خدایے را بنده نیستند. آن ها را با ے بهشت، با تمجید و تشویق و با صلہ اے نہ چندان زیاد، مےتوان خرید. باید بہ مردم بدهے تا حرف هایشان را بزنند. در این صورت است ڪہ مےتوانے دوست و دشمنانت را باز شناسے. حاڪمے ڪہ نداند چہ تعداد با او دوست و چہ تعداد با او دشمنند هرگز نخواهد توانست حڪومت خود را دوام بخشد. ڪار تو با آن جوان معترض ڪار شایستہ ے یڪ حاڪم با نبود. ✨@chaharrah_majazi
🎈 🎈🎈 🎈🎊🎈 🎈🎊🎊🎈 🎈🎊🎊🎊🎈 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: مردم در صورت از حاڪم، در پشت پرده ے نفاق و ظاهر فریبے بیان مےشوند، و هیچ مہلڪ تر از این نیست ڪہ مردم در ظاهر دوست و در باطن دشمن حاڪم باشند. تو مےتوانستے با آن جوان معترض و گستاخ، کارے نداشتہ باشے، حتے بہ روے او لبخند بزنے و دلجویے اش ڪنے. اما بعد، ترتیبے بدهے مأمورانت دور از مردم، او را دستگیر و بہ قتل برسانند. لازم نیست براے خفہ ڪردن صداے مخالفان، همان لحظہ و آشڪارا اقدام ڪنے. ڪافے است ڪمے صبور باشے و اجازه بدهے صداها برخیزد، سپس تصمیم بگیرے با آن صدا چہ ڪنے. تو... معاویہ ڪہ در طول سخنانم ڪم حوصلہ و تا حدودے ڪلافہ نگاهم مےڪرد، حرفم را برید و پرسید: آیا علــــــــــــــــے هم از همین اے ڪہ مےگویے بہره جستہ ڪہ همہ ے مردم ڪوفــہ مدینــہ و مڪــہ و سایر بلاد اسلامے با او بیعت ڪرده اند؟ پاسخ دادم: خیر! شیوه علــے در حڪومت دارے، شیوه ے دیگرے است ڪہ هرگز بہ او نیست. او مردم را صاحب حق مےداند. روش او همان روش است. علــے پیرو مردمان و توده هاے زیرین جامعہ است. بہ ثروتمندان و اغنیا روے خوش نشان نمےدهد و در سفره ٻ آنان طعام نمےخورد. علــے روابطش را با مردم، براساس اصول دینے اش تنظیم ڪرده و هرگز بہ فڪر بقاے قدرت و حڪومت خود نیست. شنیدم ڪہ وقتے محمد بن ابی بڪر را بہ فرماندارے مصر برگزید، در حڪمے بہ او نوشت: با مردم، فروتــن، نــرم خو و مہربان باش. گشــاده رو و خنــدان باش تا بزرگان در ستمڪارے تـو طمــع نڪنند و ناتــوان ها در تو مأيوس نگردند. اما در واقع مردم بہ فڪر منافع خویشند؛ رابطہ شان با حڪومت بر همین اساس و پایہ تنظیم شده است. ڪافے است حڪومت، هایشان را سیر ڪند تا مردم پیرو آن حڪومت شوند این ڪہ مےگویند مردم مانند اند، سخن درستے است؛ . چموشترین قوچ ها را ميتوان با مشتے علوفہ رام ڪرد تا شاخ هایشان فقط تزیینے بر سرهایشان باشد... پس معاویہ! راه نگہدارے را بیاموز ڪارگزارانت را از دوستان و اقوامت قرار بده؛ البتہ این راهے است ڪہ شما بنےامیه آن را پیموده اید. عثمان از این نظر با رسول خدا و دو خلیفہ پس از او متفاوت بود؛ او همہ ے بستگان خود را در رأس امور حڪومتے قرار داد و تو البته استاد بے بدیل این روش هستے معاویہ عمامہ اش را از سر برداشت، آن را روے زانویش گذاشت و گفت: از علــے گفتے؛ بگذار سخنانے از او بر زبان آورم تا بگویے وصف حال تو ڪدام یڪ از آنان است. علــے مےگوید مردم ؛ گروهے اگر دست بہ فساد نمےزنند، براے این است ڪہ روحشان ناتوان و شمشیرشان ڪند است و امڪانات مالے در اختیار ندارند و گروه دیگر، آنانند ڪہ شمشیر ڪشیده و شر و فسادشان را آشڪار ڪرده اند، لشڪرهاے پیاده ے خود را گرد آورده و آمادهے ڪشتار دیگرانند، دین را براے بہ دست آوردن مال دنیا، تباه ساختہ اند ڪہ رئیس و فرماندهے گروهے شوند یا بہ منبرے رفتہ و خطبہ بخوانند. چہ بد ڪہ را بہاے جان خود بدانے و با آنچہ در نزد خداست، معاوضہ نمایے. گروه دیگر با اعمال آخرت، دنیا را مےطلبند و با اعمال دنیا در پے ڪسب مقام هاے معنوے آخرت نیستند، خود را ڪوچڪ و متواضع جلوه مے دهند، گام ها را ریاڪارانہ و ڪوتاه بر مے دارند، دامن خود را جمع ڪرده خود را همانند مؤمنان واقعے مے آرایند و پوشش الہے را در سایہ ے نفاق و دورویے و دنیاطلبے خود قرار مے دهند. برخے دیگر ڪہ با و ذلت و فقدان امڪانات، از بہ دست آوردن قدرت محروم مانده اند و خود را بہ زیور قناعت آراستہ و لباس زاهدان را پوشیده اند. اینان هرگز از زاهدان راستین نبوده اند. 🍃 ... لینک قسمت اول https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955@chaharrah_majazi
ممنون از انرژے هاے قشنگتون😍🌸❤️ برخی از 🌹
هدایت شده از استیکر ها
#ناگفتہ_هــــــاے_تربیتــــــے برای رشد فرزندتان 🌸برنامه ی والدین برای ارضای #جنسی فرزندان و...... +کلیپ و مباحث #آموزشی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2893742093Cb91aa8e6db
خیـــــــــــــلے خوش اومدید🌸😍🌸😍 لینک قسمت اول رمان 👇 https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955 در پارت ۲۸حتما بخونید فرق حکومت کردن علوی و اموی .، فاصله طبقاتی ، همدلی با محرومان یا ثروتمندان حکمرانی به سبک گله داری ببینید گفتار ، رفتار ، عملکرد تدبیر شبیه کدومه همچی مثل روز روشنه ..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌸🍃👇 http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
ادبِ مــــــرد بـہ زِ دولـت اوست...✨ #سعدی #یک_جرعه_تفکر 💌 @chaharrah_majazi
یک مواردی هم هست که بحث نیست که بگوییم برای سودطلبی، این آدم - اقتصادی- این کار را کرده، [بلکه] است. مثلاً فرض بفرمایید شما می‌بینید ناگهان در تهران یا در شهرهای بزرگ، بچّه میشود! !! این اتّفاق افتاده، واقعی است، این به‌عنوان فرض نیست؛ آخر پوشک بچّه؟ این مردم را عصبانی میکند دیگر! طرف مقابل -دشــــمن- میخواهد مردم بشوند از دستگاه دولتی و دستگاه حکومت؛‌ این یکی از راه‌هایش است؛ پوشک! یا شب عید که مثلاً فرض کنید وقت شست‌وشو و مانند اینها است، موادّ ناگهان کمیاب میشود، نیست؛ خب این کاری است که خرابکاری است. اینها را بایستی با چشم باز دنبال کرد؛ ۹۷/۶/۷ 🍃🌸ـــــــــــــــــــــــــــــــ🌿ـــــــــــــــــــــــــــــــ🍃🌸 @chaharrah_majazi
💚 💚💚 💚💦💚 💚💦💦💚 💚💦💦💦💚 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: در این میان گروه اندڪے باقے مانده اند ڪہ یاد قیامت، چشم هایشان را بر همہ چیز فرو بستہ و ترس ، اشڪ هایشان را جارے ساختہ است. برخے از آن ها شده برخے دیگر ترسان و سرڪوب شده و با لب فروبستہ سڪوت اختیار ڪرده اند. بعضے هم چنان مردم را بہ سوے خدا دعوت مےڪنند و برخے دیگر گریان و دردناڪند و و خویشتن دارے، آنان را از چشــم مردم انداختہ است و ناتوانــے وجودشان را فراگرفتہ و گویا در دریاے نمڪ فرو رفتہ اند. دهــان هایشان بستــہ و قلب هایشان است. آن قدر ڪرده اند ڪہ خستہ شده اند و آنقدر سرڪوب شده اند و ڪشتہ داده اند ڪہ انگشت شمار گشتہ اند. بعد معاويہ نفس بلندے ڪشید و پرسید: به من بگو عمروعاص، تــو از ڪدام یڪ از این گروه هایے؟ تبسمے ڪردم و گفتم: روشن است ڪہ من از ڪدام گروهـم؛ همان گروهے که و با و به قول علــے آنقدر ڪرده اند ڪہ خستہ شده اند... مگر نصیحت هاے مرا نمےشنوے؟! خستہ ام ڪردے از بس گفتم و ناشنیده گرفتے! معاویــہ گفت: تــو هیــچ یڪ از این چہار گروه نیستے! تو گروه پنجمے ڪہ علــے هنوز هم نتوانستہ است تو را بشناسد. تو مرا نصیحت نڪن! آنقدر خورده ام ڪہ افعـــے شده ام. آن چہ را گفتے خود نیز مےدانم. آن جــوان شامےخامے ڪرد، خون مرا بہ جوش آورد، طاقت از دست دادم وگرنہ مےدانستم ڪہ باید در فرصتے دیگر سر به نیستش مےڪردم. بگذریم بگو تو چہ ڪرده اے؟ گفتم: گروه هاے زیادے را بہ سراسر شــام گسیل داشتہ ام. آن ها هر یڪ خونیــن در دست دارند تا بہ مردم بگویند این پیراهن خونین خلیفہ ے مقتول است ڪہ بہ ناحــق بہ دست علــے و یارانش ڪشتہ شده و حالا علــے قصد دارد با حملہ بہ شام، همہ را از دم تیغ بگذراند، دیــن محمــد را نابود و قرآن خــدا را بزند. در ذم علــے شعرها مےسرایند و سخنرانان بہ منبر مےروند. موجے بر علیہ علــے بہ راه افتاده است ڪہ گمان نڪنم ڪسے بتواند نام علــے را بر زبان آورد مگر این ڪہ او را ناسزا گوید. هم بہ شہرهاے ڪوفہ و مدینہ رفتہ اند، منتظرم خبرهایے از آن ها برسد. ما باید هر چہ زودتر سپاهیان خود را براے مقابلہ با علــے تجہـيــز ڪنیم. معاویہ چشم هاے درشتش را ریز ڪرد، انگشت میانی را روے شقيقہ اش... * * * ڪشیش سر راست ڪرد، قوسے بہ ڪمرش داد و گردنش را چند بار بہ راست و بہ چپ گرداند. بعد برگ ڪاغذ را بہ چشم هایش نزدیڪ ڪرد؛ ادامہ ے ڪلمات خوانا نبود. چند سطرے بیشتر باقے نمانده بود تا این بخش از نوشتہ هاے عمروعاص بہ پایان برسد. ورق را برگرداند و روے اوراق خوانده شده گذاشت. با این ڪہ دلش مےخواست یڪ فنجان قهوه مے نوشید و خستگےاش را مےگرفت، اما همین ڪہ با دو انگشت عینڪش را بلند ڪرد و چشم هایش را مالید، ڪافے بود تا دوباره مطالعه را پے بگیرد... این مڪتوب را نیمہ شبے است ڪہ مےنویسم. اتفاق جالب امروزم، گفت گویم با عبيد الله بن عمر فرزند خلیفہ ے دوم، عمر بن سعد، پسر سعد بن وقاص از ے پیامبر و عبدالرحمان پسر خالد بن ولید، از فرماندهان لشڪر اسلام بود. [💌] @chaharrah_majazi
💚 💚💚 💚💦💚 💚💦💦💚 💚💦💦💦💚 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: هر سہ مردانے میانسال بودند و شباهت چندانے با پدرانشان نداشتند. آن پدران، و محڪم و و این پسران، و آشفتہ، شہر و دیار خود را ترڪ ڪرده و بہ معاویــہ آویختہ بودند. معاویہ بساط را برچیده بود و نمے خواست پیش جوانانــے ڪہ اندڪ داشتند، شراب بنوشد. مےخواستم از زیر زبانشان، دلیل آمدنشان را بہ شام بدانم و این ڪہ از آن ها چہ سودے بہ ما خواهد رسید. عبیدالله بن عمر بزرگتر از آن دو بود و موقعیتش بہ عنوان پسر خلیفہ ے دوم، بالاتر. معاویہ از او خواست حال ڪہ از دست علــے ڪہ قصد جانش را داشته گریختہ در جامع ڪبیر بہ منبر برود و از جنایات علــے پرده بردارد. اما عبیدالله تردید داشت، گفت: هنوز شـڪ دارم ڪہ علــے در قتل عثمان دست داشتہ باشد. اگر او بہ قصاص قتل «هرمزان» و آن دو تن قصد جان مرا نمےڪرد مدینہ را ترڪ نمےڪردم. یادم مےآید آن روزها من در مدینه بودم؛ وقتے «ابولؤلؤه عمر را بہ قتل رساند، همین عبیدالله بہ خون پدر، دختر خردسال ابولؤلؤ را شقہ شقہ ڪرد. هرمزان را نیز ڪہ غلام مسلمان بود، بہ جرم دوستے با ابولؤلؤ ڪشت. یڪ نفر دیگر هم بہ دست او بہ قتل رسید. اگر جلویش را نمےگرفتند، بسیارے از مردم بے گناه را بہ قتل مےرساند. همہ فڪر مےڪردند عبیدالله بہ جرم قتل افراد بےگناه، قصاص خواهد شد اما عثمان او را بخشید. این ڪار عثمان براے علے گران آمد. او خواهان قصاص عبیدالله بود، اما عثمان بہ این دلیل ڪہ او فرزند خلیفہ ے مقتول است رهایش ڪرده و آن روز علــے خشمگین از اجرا نشدن حڪم الہـے، تہدید ڪرد که اگر روزے بہ قدرت برسد، حڪم خدا را درباره ے عبیدالله اجرا خواهد ڪرد. و چنین شد ڪہ او بہ دامان معاویہ آویخت و معاویہ ڪوشید از او براے اهدافش بسازد. هرچند عبیدالله مقاومت مےڪرد، اما این مقاومت پایدار نبود. از عبیدالله پرسیدم: چرا بہ درخواست معاویہ گوش نمےسپارے؟ اگر دست علــے بہ تـو برسد، در ڪشتنت درنگ نخواهد ڪرد. پس ڪمڪ ڪن تا علــے ڪشتہ شود و خود از مـرگ یابــے. عبیدالله بہ فڪر فرو رفت. معاویہ براے این ڪہ او را تحت فشار نگذارد و مجال اندیشیدن بہ او بدهد رو به عمر بن سعد گفت: عمر! تو بگو چرا بہ نزد من آمدے؟ عمر بن سعد به من نگاه کرد و گفت: با به حکپڪومت رسیدن علــے، انتظار داشتم ڪہ بہ نان و نوایے برسم اما نہ تنہا چنین نشد، بلڪہ بخشے از اموال خود را نیز از دست دادم. دیدم با آن ڪارے ڪہ علــے با برادرش ڪرد، پس ما نمےتوانیم نزد او جایے داشتہ باشیم. پرسیدم: مگر علے با برادرش چہ ڪرد؟ گفت: مےگویند عقیــل نابیناے علــے ڪہ مردے فقیـر است، روزے ب٦ نزد برادرش رفت. علــے او را بہ گرمے در آغوش گرفت و از دیدن برادر نابینایش خوشحال شد. عقيل از او خواست تا از پول بیت المال مقدار بیشترے بہ او بدهد. گفت ڪہ پیر و ناتوان است و در فقر دست و پا می زند. دل علــے بہ حال او سوخت، اما گفت: بــرادرم نمےتوانم از پول حڪومت آن چہ بیشتر از حق توست بہ تو بدهم. خودم نیز فعلا پس اندازے ندارم. مدتے پیش من باش، شاید در روزے من پیش بیاید و بتوانم از پول بہ تو ڪمڪ ڪنم. عقیل نالید ڪہ: تو خلیفہ ے مسلمینے، همہ ے ثروت سرزمین هاے حجاز و ایران و مصر در هاے توست، آن وقت نمےخواهے اندڪے از آن را بہ من بدهے؟! علــے باز تڪرار ڪرد: آنچہ نزد است، از آن نیست، پــول است. ✨ ... لینک قسمت اول https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955 [💌]@chaharrah_majazi
💠قسمت امشب رمان رو از دست ندید 😃 منکه خیلی ذوق کردم شما چی⁉️ خدا قوت بده به قلم نویسنده😍 نظراتتون رو به این آی دی بفرستید👇 @konjnevis
ممنونیم از این قوت قلب های قشنگتون😍❤️🌸 برخی از #نظرات_شما 🌹
احساس افسردگی می کنید؟ لباس زرد رنگ و غذاها و میوه هایی بخورید که رنگ زرد دارد و در اتاقتان از وسایلی استفاده کنید که این رنگ در آن بیشتر باشد! 🍃💛🍃 #چهار_راه_جذابیت 📚فراز هایی از جهان آفرینش @chahrrah_majazi
•••❣••❣••• از بس ڪہ قلم زدم قلمدان بگریسٺ ز اندوه قلم، کٺاب و دیوان بگریسٺ از بس ڪہ قصاید پریشان گفٺم دیباچهٔ دفٺر پریشان، بگریسٺ ✒️📜✒️ ✍ 💟 @chaharrah_majazi
کمـــــــے درباره ے فکــــر مے کنـــم.....! ـــــــــــــــــ🍃ــــــــــــــــــــــــــ🍃ــــــــ @chaharrah_majazi
بریم سراغ قسمت جدید رمانمون😍 خیلی جالبه این قسمت با دقت بخونیدش😃👇
⚜ ⚜⚜ ⚜💠⚜ ⚜💠💠⚜ ⚜💠💠💠⚜ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: اما عقیــل اصرار می کرد تا این که علــے گداختــــہ را در دست او گذاشت. فریـــاد عقیــل برخاست. علــے بہ او گفت: چگونہ از داغــے آهــن ڪہ آن را گداختـــہ فريــادت بہ آسمــان مےرود، آن وقــت با تقاضـــاے خـودت مےخواهے خـداوند آتـــش را بر مـن آشڪـار ڪـند؟! نــہ بــرادر! من دینـارے از را نـہ براے خودم بر مےدارم و نــہ حاضرم آن را بہ دوستـــان و بستگانــم بدهم. این جــا بـود ڪہ دیدم ماندنـم جایـــز نیست؛ علــے حاڪمــے نبود ڪہ در حڪـومت او بتوانم بہ برسم، لذا گریختــم و بہ نزد شمــا آمـدم. پوزخندے زدم و گفتم: بہ جـاے خوبــــے آمدید؛ اگر در معاویہ باشید و براے جنــگ با علـــے ما را همراهے ڪنید، بہ هر مقدار ثــروت ڪہ بخواهید خواهید رسید. امروز اتفاقــے افتــاد ڪہ دگرگونم ساخـت. پیش از ظہــر بہ اتفاق محمـــد و عبـــدالله بہ منزل دوستــے رفتہ بودم ڪہ زمانــے در مصـــر، بہ مـن خدمــت مےڪرد. شنیـده بــودم مــرده است و امروز سرے بہ فرزندانش زدم تا از آن ها دلجــویے ڪـنم. موقع بازگشت وقتـے از مرڪـز شہـر و از ڪنار مسجــدے مےگذشتیم، چشمم بہ خونینــے افتاد ڪہ بر سر در آویختــہ بودند. عده اے در ڪنار پیراهن ایستاده بودنــد و مــردے داشت براے آنان ے شہـــادت عثمــــــان را مےخواند و چنان از علـــــے و چگونگــے قتل عثمـــان بہ دست او سخن مےگفت ڪہ انگار خـــود در صحنہ ے وقوع قتل حضــور داشته است! او سن و سالــے نداشت و نیڪ مےدانستـم او حتـــے علــــے ڪیســـت و در ڪجـاے دیــن اســلام ایستــاده اسـت! عبــدالله پوزخنـدے زد و گفت: شما هم عجب اے را انداختــہ اید پدر! محمـــد گفت: آخر ڪسے از خود نمےپرسد این همـہ پیراهــن در روز قتل عثمـــان در او چہ مےڪرده است؟؟ گفتم: تا وقتــے این چون طوقــــے برگردن مــردم آویختــہ مےتـوان بر آنـان ڪـرد. علــے این است ڪہ حاضــر نیست طــوق بندگـــے و حمــاقــت را برگردن مـردم بیندازد. او آن قــدر در قــرآن و پسـرعمــویش غـــرق است ڪہ متوجہ نیست نباید باعث مردم شد. اولیـــن بیـــدارے و آگاهـــے مـــردم، خود است. معاویــہ و علـــے در همیــن است. بـہ همیــن دلیــل مــن معاویــہ را تر از علــــے مےدانم. [💌]@chaharrah_majazi
⚜ ⚜⚜ ⚜💠⚜ ⚜💠💠⚜ ⚜💠💠💠⚜ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: عبدالله پرسید: پدرجــان! پس و چہ مےشود؟ گفتم: این خود عیــن حــق و حقیقــت است. هر چیــزے غیــر از این گفتــہ شود از عقـــل اسـت و هر چہ دور از عقـــل باشد، و اسـت. عبــدالله گفت: مــن با این ڪہ حرفــت را نـدارم اما با تــو موافقـــم پــدر. گفتم: بہ همیـن دلیــل اسـت ڪہ مےگویم بایــد معاویــہ را همراهــے ڪنید؛ تـا از هاے دنیــا ڪہ یڪــے از آن ها قـــدرت و حکــومت است بہرمند شوید. بہ علــے بنگریــد ڪہ با آن همہ سابقــہ اش در اســلام و خویشاونـــدے با محمــد و آن همہ شجاعـــت و تدبیـــر و اندیشـــہ، پس از ۲۰ سال برڪنـــارے از خلافـــت، حــالا ڪہ بہ قدرت رسیده قــادر نیســت معاویــہ را ڪہ از زیر دستــان حڪـومت اوســت از ڪــار برڪنـار ڪنـد. محمــد گفت: هم تو میدانے و هم علــے ڪہ معاویــہ دست از حڪومت شــام نخواهــد برداشت و از سوے دیگر، علــے براے جنگ با معاویــہ مــردم را بہ زور و حتــے بہ تزویــر وارد ڪـارزار نخواهد ڪرد. سپس براے این ڪہ بہ این بحث خاتمہ بدهـم گفتم: برویم نزدیڪتـــر تا بشنویــم مـــردمے ڪہ در ڪنار پیراهــن عثمـــان جمع شده اند چہ مے گویند. هنـوز چنــد قدمــے جلوتــر نرفتہ بودیم ڪــہ خمیــده قــامـــت و لاغـــر عبــا و عمامــہ ے سبــزے پوشیــده بود جلویمــان ایستاد و گفت: آهــــــــــــــای! تـــو عمــروعــــاص نیستــے؟ ما بہ ناچــار ایستادیـــم. گفتم: بلــہ، مــن عمــروعــاص هستــم. با دقــت نگاهــش ڪردم؛ او را نشناختــم، پرسیدم: توڪیستـــے؟ آشنـــا و صدایــش نبود. گفت: تـــو مــرا بـــہ خاطـــر نخواهے آورد عمــروعــاص، اما مــن تــو را خــوب مےشناســم؛ از وقتــے ڪــہ مسلمانــے ڪردے تا وقتے ڪہ امیر سرزمین مصــر شدے خبرت را داشتم. گفتم: نمےفہمم چہ مےگویــے اگر بایــد بشناسمتــان نشانے بدهید تا بہ خاطــر بیـاورم. گفت: ما آن روزها هر دو در مڪہ مےزیستیم. دیــن محمـــد هنــوز نوپــا بــود و ڪسانــے ڪہ بــا پیامبــر خــدا بیعت ڪرده بودند، توسط سران بت پرست مڪہ در فشــار و آزار بودنــد. من یڪے از آن هایــے بــودم ڪہ بہ دستــور پیامبــر خـدا، بہ سرزمیــن هجــرت ڪردیم. تــو را خـــوب بــہ خاطــر دارم ڪہ بہ اتفــاق خالــد بن ولیــد، بــہ حبشــہ آمدید تا مــا را باز گردانید. پیرمــرد پوزخندے زد؛ سرش را تڪـــان داد و گفت: نمے خواهے آن وقایـــع را ڪــذب بدانـــے؟ نمےخواهے ڪہ بگویــے رو در روے پیامبــر اســلام نایستـــاده اے و بـا او مقاتلــہ و جنــگ نڪرده اے؟ 🍃 ... [💌]@chaharrah_majazi
یه خبر براتون دارم😍👇 از فردا یک قسمت از رمان رو ساعت ۱۶:۰۰ انتشار می دیم. یعنی ساعت های انتشار رمان اینجوری میشه👇 ۱۶:۰۰ عصر یک قسمت جدید😍 ۲۲:۰۰ شب دو‌ قسمت جدید😍 منتظرمون باشید❤️🌹
بسیار ممنونیم ازمهربونیاتون😍😍❤️ برخی از #نظرات_شما🌹
نظراتتون قوت قلب ماست😍❤️ متشکریم🌸 برخی از #نظرات_شما 🌹
✨مردم اگر بدانند رهبران شان با آن ها هم دل و هم ڪیش هستند جان و مال خود را فدای آن ها خواهند ڪرد✨ #برشی_از_داستان_‌قدیس #ابراهیم_حسن_بیگے 💌 @chaharrah_majazi
هدایت شده از ترور رسانه
خیـــــــــــــلے خوش اومدید🌸😍🌸😍 لینک قسمت اول رمان 👇 https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955 در پارت ۲۸حتما بخونید فرق حکومت کردن علوی و اموی .، فاصله طبقاتی ، همدلی با محرومان یا ثروتمندان حکمرانی به سبک گله داری ببینید گفتار ، رفتار ، عملکرد تدبیر شبیه کدومه همچی مثل روز روشنه ..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌸🍃👇 http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
رنگ نارنجی درمان خوبی برای بیحالی و کسالت است! 🌱☀️🌱 #چهار_راه_جذابیت 📚فراز هایی از جهان آفرینش 🍃 @chaharrah_majazi
نـون سنـگڪ... تا زمانـے ڪہ خمیــر و خــام هست، بہ سنـگ ها حتــے بہ ریز تریــن اون ها مے چسبہ، وقتــے ڪہ بشه خیلــــے راحــت از همــہ اون ها جدا میشـہ. انســـــان هم همینطــــور! تا یہ وقتــے خـــام دلبستـــہ و وابستــــہ هست، ولــے وقتــے پختــــہ شد خیلـــے راحــــت از چیزهایے ڪہ بہـشون دلبستــــہ، مےڪنہ! 🔅💠🔆 ✍ @chaharrah_majazi