❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
به دنبال تو میگردم نمی یابم نشانت را
بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را
تمام جاده را رفتم غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام، در نشانت را
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
💞اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج💞
♥️تعجیل درفرج پنج صلوات♥️
🌹🍃🌹🍃
🌻@Testimonial🌻
خیلیـٰآمونمیگیم
چـٰآدریعنۍبیکلآسۍ؛
چـٰآدرحجآبِبرتره،وآجبنیس ... !
غآفلازاینکهشَھیدهکمآییبآچـٰآدرش
شَھیدشده ... !
•|🕊
.
دلمشھادتمیخواهد ،
مردنراکههمهبلدن🚶♂..
مندلمازاینتابوتهامیخواهد
ازهمینهاکهبویعشقمیدهد...
بالایدستانعاشقان💔:)
مثل #حاج_قاسم
⚠️ اهمیت #نمازاول_وقت
💥اگر من سرفهام بگیرد، هیچ چیز جایگزین آب نمیشود.
‼️اگر بگویند که به تو پول و شیرینی میدهیم ولی آب را نخور، قبول نمیکنم!
💦میدانم که تنها آب است که من را نجات میدهد.
👌ما هنوز باور نکردهایم که #نماز_اول_وقت ما را نجات میدهد و هر بار میخواهیم آن را با شیرینیهای دنیوی جایگزین کنیم.
✅خدای بزرگ روزی پنج بار به هنگام #اذان به ما زنگ میزند و خیلی از ما جواب نمیدهیم و یا بی محلی میکنیم...
⤴️استاد_ماندگاری
خداۍ من !
بھترین درسھا را در زمان سختۍ
آموختم و دانستم صبور بودن با
تمام سختۍ اش یڪ ایمان است
و در نھایت حلاوت شیرینۍ دارد.
• *صَحیفهسجادیھ*
「🪴✨」
#جرعهایمناجاتـ🌱
-یَامَنْیَقْبَلُالتَّوْبَةَعَنْعِبَادِهِ-
+ایآنکهتوبهرا
ازبندگانشمیپذیرد💛(:
#یارب..
#صرفاجھتاطلاع . .
چیڪارڪنیم گناه نڪنیم ؟!
اقــا از نماز شروع ڪن
تو هر چقدر به نمازت اهمیت بدۍ تواناییت برای مقابلہ با گنــاه بیشترہِ
#منتظࢪآنہ❤️
.
مامنتظرلحظہدیدار
بھاریم!💕🌱
آرامکنیدایندلِ
طوفانےمارا...😭
عمریستهمہ
درطلبوصلتوهستیـم
پایانبدهـاینحالِ
پریشانےمارا..😔💔
#السَّلامُعَلَيْكَيَا
حُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ✋🏻
🍂⃟꙰ صَدْ ݜُڪرْ کہ اݫ ٺبآر زهڔاٮیم
•✋🏼✨•
میگما....🤨
فعالمجـازےخیلیزیادداریـم...📲
اماآقاامـامزمان✋🏼
فعال مهدوی میخواد...😓📿
#ٺلنگࢪانہ⚡️
مےگفت :
توی گودال شهید پیدا کردیم
هرچه خاک بیرون میریخت باز
برمیگشت..!
اذان شد گفتیم بریم فردا برگردیم
شب خواب جوانی را دیدم
که گفت : دوست دارم گمنام بمانم
بیل را بردار و برو🕊(:
• #شهیدگمنامخوشنامتویے
#امانتی "خاکی "به نام عشق
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
مث برق و باد هم امروز گذشت
شب که علی آمد خونه باهاش صحبت کردن زنگ زد دانشگاه مرخصیشو گرفت
_بابا زنگ زدم گفتم همه چی اوکیه بدید من چمدون هارو میبرم
_خداروشکر باباجان نگرانیم این بود دانشگاهت رضایت نده مخصوصا که رشته حساسی داری
دادش محمدم رشته شیمی و رو میخوند همیشه دوست داشت دانشمند هسته ای بشه و بع مردم کشورش خدمت کنه و بتونه ایرانه و سرفراز کنه میگفت یک بچع مسلمون چیزی از بقیه کم نداره باید درس بخونع کشورش به جایی برسل تاجایی هم موفق شده بود یکی از دانشگاه های معتبر ایرن تحصیل میکرد خانواده من مقید و مذهبی هستن به غیر از من که واقعا دوست دارم ازاد بگردم البته بعضی اوقات هم نماز میخوندم و برای ماه محرم چادر میپوشیدم دبیر پرورشیمون میگفت چرا یک بار نماز میخونی یک بار نمیخونی رضوانه جان
اعوذب الله خدارو به سخره میگیری ؟
شرمنده میشدم راست میگفت با صدای دادش محمد رشته افکارم پاره شد
محمد بلند خندیدو گفت
_نه اقا جون رضایتو گرفتم
_خوبه پسر خودمی چمدان هارو از مامانت و رضوانه بگیر پسرم
_چشم
_علیک مو سلام رضوانه خانم
_سلام دادش محمدم خوبی دادش
_الحمدلله خواهر فلفل زبون من خوبه
مرسی خوبم
زد روشونمو خندید و گفت
برو دختر خوب برو چمدونتو بیار
_چشم
_مامان نسرین ؟
_جانم گل پسر اینجام مادر
_سلام مادر عزیز تر از جانم
_سلام عزیز دلم خسته نباشی
_سلامت باشی بده من این وسایل و مامان جان
_بیا مادر چمدون رضوانه رو هم ببر
_ چشم
تا ساعت دوازده همه وسایل هارو چیدیم و سوار شدیم منم یک زنگ به صنم و زهرا زدم خداحافظی کردم بهشون گفتم سریع بر میگردم محمد تا صبح رانندگی کرد
#امانتی "خاکی "به نام عشق
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺