eitaa logo
ثقلین🏴
207 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
40 فایل
💫 *دختران زهرایی پسران علوی*💫 😍🌸 *اللهم_عجل_لولیک_الفرج*🌸😍 *به لطف حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) فاطمی ام*🧕 *به لطف حضرت علی (علیه السلام ) علوی ام*🧔 *کپی باذکر صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا و مولایمان آزاده*. 🌹@thaqalain🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6005827300287844661.mp3
7.75M
اقیانوس آلام نگاهی به مظلومیت‌های بی‌انتهای امیرالمومنین علیه‌السلام در آینه خطبه شقشقیه 🎵 قسمت پنجم ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🌸🕋 💠 در مرام مؤمــن‌جماعت نیســت ڪـہ خداوند صدایش ڪند و او بی‌توجه به نــدای‌ اذان و دعـوت‌ الهی، مشغول روزمرّگــی خـود باشـد! ✅ وَالَّذِينَ‌ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ‌ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ و آنان ڪـہ امر خدایشان را اجـابت ڪردند و به پا داشتند. 📚 «آیه 38 سوره شوری» ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫🥀سلامتی وتعجیل در امر فرج امام زمانمان 🌹☘ دایم 🌹بفرست بر محمد وآل محمد صلوات 🌹☘ اٰللـٌّٰهًٌُمٓ صَلِّ عٓـلٰىٰ مُحَمَّدٍ وُاّلِ مُحَمَّدٍ وٓعٓجٓلِ فٓرٰجٰهٌٓمّ" ╮──────⊰ بیت👇 آستان مقدس علوی👇 @ImamAli_Net آستان قدس حسینی👇 https://rubika.ir/imamhusseinorg حرم مطهر امام رضا علیه السلام👇 @razavi_aqr_ir امام حسین زمان ما(مهدی غریب عجل الله تعالی فرجه الشریف)👇 @imam_zaman_aj ╯─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━─؛ السلام علیک یا سیدالشهداء https://rubika.ir/alkafeel @tv_karbala @Nojavan_Khamenei 🍃___🍃🌹 @masturaa _☆_☆_☆ دوست داری محتوای کانالهای  بالا را یکجا دریافت کنی ....عضو کانال ثقلین👇 شو ┏━━━━━━ •ثقلین ✿ • ━━━━━━┓       ثقلین در ایتا https://eitaa.com/thaqalain 🆔   ثقلین در روبیکا 👇https://rubika.ir/joing/CIDJGEDB0BSIPCMVDTBRUQIRIMAEMXQI              📆«۴/۱۰» ┗━━━━━━ • ✿ • ━━━━━━┛
😁 قبول دارین وقتی سه ساعت درس می خونی یک نفر نمیاد بهت بگه خسته نباشی! ولی وقتی یه ثانیه برمیداری ببینی کی پیامک داده بابات درو باز می کنه میگه خسته نباشی!😁🙈 واقعا در😒😐😂 شااااااااادبااااااااااااشین✋ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌹🌷🌹🌷 🕚👇 اتلاف وقت در اسلام ناپسند است🔻و روز قیامت در مورد نحوه استفاده از زمان از ما سؤال خواهد شد. ✅ یکی از عیوب برخی از ما برنامه نداشتن و نامنظم بودن است که خود را تلف کرده و ارزشی برای آن قائل نیستیم. در حالیکه بعضی ها 😑 روزانه 15 ساعت کار مفید دارند و از خود به بهترین نحو استفاده می کنند.👌 متأسفانه ما در استفاده از اینترنت 📱 و سرگرمی های بیفائده رتبه های اول در جهان را داریم 😔 .اوقات خود را با موبایل هدر داده و فضای جای کارهای واجب ما را در زندگی گرفته است 😢❌ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درد نامه کریسدا رودریگز کریسدا رودریگز طراح و نویسنده مشهور جهان قبل از مرگ در سن 40 سالگی بر اثر سرطان معده نوشت: 1. من گران ترین ماشین دنیا را در گاراژم دارم، اما حالا باید از ویلچر استفاده کنم. 2. در خانه من انواع لباس ها، کفش ها و وسایل قیمتی مارک دار وجود دارد، اما اکنون بدنم در روپوش بیمارستان پیچیده شده است . 3. پول زیادی در بانک دارم اما الان از اینهمه پول وثروت سودی نمی برم. 4. خانه من مثل یک کاخ وقلعه است، اما الان روی تخت بیمارستان ساکن هستم 5. در هتل های پنج ستاره اطاق داشتم اما اکنون از یک کلینیک به کلینیک دیگر 6. من به صدها نفر امضا میدادم اما اینجا تمضای من در زیر مدارک پزشکی است. 7. من برای مرتب کردن موهایم هفت آرایشگر داشتم ،اما اکنون یک مو روی سرم نیست 8. با جت شخصی به هر جایی پرواز میکردم ، اما اکنون به دو دستیار برای پیاده روی تا حیاط بیمارستان نیاز دارم. 9. با اینکه غذاها زیاد است ولی من رژیم هستم و روزی دو قرص و شب چند قطره آب نمک غذایم شده است. 10. این خانه، این ماشین، این هواپیما، این مبلمان، اینهمه ثروت، شهرت، شکوه بیش ازحد، هیچ کدام اینها به درد من نمیخورد. هیچ کدام از اینها به من آرامش نمیدهد. هیچ چیز واقعی جز مرگ وجود ندارد. در پایان بدانید که مهمترین چیز سلامتی است. لطفا از درآمد کم و امکانات زندگی که دارید خوشحال باشید همینقدر که سالم هستید، همه چیز دارید، یک بشقاب برای غذا، یک جای خواب سعی کنید هیچ چیز لذت آرامشی را از دست ندهید.همینکه آرامش دارید خوب است
💠آیت الله فاطمی نیا رحمة الله علیه 🔸خدا چند گناه را به سختی می بخشد که یکی از آنها آبرو بردن است. حدیثی از امام باقر علیه السلام است که حضرت می‌فرمایند : « کسی که از ریختن آبرو و حیثیت مردم چشم‌پوشی کرده و آبروی آن‌ها را نریزد، خداوند در روز قیامت از گناهان او صرف‌نظر خواهد کرد.» 🔸روایت داریم که می‌فرماید اغلب جهنمی‌ها، جهنمی هستند! فکر نکنید همه شراب می‌خورند و از دیوار مردم بالا می‌روند. یک مشت مؤمن مقدس را می‌آورند جهنم به سبب اینکه آبرو می برده اند! اسلام می‌خواهد آبروی فرد حفظ شود. ┈┉┅━❀💌❀━┅
_ مصاحبه با همسر شهید مهدی باکری قسمت چهارم *باورش نمی‌شد او را ندیدم در دوره شهردار شدنش هم یک شب آمد خانه ما. ماجرا هم این بود که، چون شهرداری تعداد زیادی تخته فرش بوده و آن‌ها می‌خواستند یک کارشناس بیاورند تا قیمت گذاری کند، برادرم به آقا مهدی می‌گوید شوهر خواهر من فرش فروشی دارد. او را بردند فرش‌ها را قیمت گذاری کرد و باز شام آمدند خانه ما که این بار هم او را ندیدم. مهدی با توجه به اینکه وضع زندگی ما را دیده بود و پدرم را شناخته بود و فهمیده بود با اینکه در این خانه دختر است، اما هیچ وقت جلو نیامدند خوشش می‌آید. او هم در مورد این مسائل علی رغم اینکه در خانواده بازی بود، اما تعصب داشت. بعد از عقد به او گفتم وقتی آمدی خانه ما اصلا تو را ندیدم. با خنده گفت الکی نگو دختر‌های خانه تا یک پسری بیاید از پشت پنجره لای در، درز دیوار هم که شده راهی پیدا می‌کنند تا او را ببینند، من باور نمی‌کنم ندیدی. می‌خندیدم می‌گفتم باور کن. دوستان برادرم زیاد به منزل ما می‌آمدند، تا می‌گفت یا الله ما سریع باید می‌رفتیم داخل و اصلا جرات اینکه بخواهیم جلو برویم را نداشتیم. *آغاز جنگ فکر می‌کنم اولین باری که او را خوب دیدم بعد از عقدمان بود. حتی روزی که برای ازدواج با هم صحبت کردیم رو به روی هم ننشسته بودیم. او سرش هم پایین بود. موقع رفتن یک لحظه از پشت او را دیدم که دولا شده بود پوتینش را می‌بست. مهدی با رییس شهربانی آقای نادری که از بچه‌های انقلابی شهر بود دوست بسیار صمیمی بود. چون خانواده اش دور بودند، بعد از فوت پدرش خانه‌ای گرفته بود. در بچگی هم مادرش را از دست داده بود. آقای نادری به او می‌گوید چرا ازدواج نمی‌کنی؟ حمیداقا که از او کوچکتر بود ازدواج کرده بود. در دانشگاه هم چند نفری به او معرفی شده بودند، اما به خاطر شرایطی که در ذهنش داشت قبول نکرده بود. می‌گفت اغلب دانشگاهی‌ها با تغییرات اجتماعی مذهبی شدند و ممکن است تقی به توقی دیدگاهشان دوباره عوض شود. به آقای نادری می‌گوید هر کسی را شما معرفی کنی قبول است. من با خانم نادری هم جلسه‌ای بودیم. خانمش من را معرفی می‌کند و او هم قبول می‌کند و می‌گوید بروید با او صحبت کنید. ما با هم پنج سال اختلاف سنی داریم و فکر می‌کنم آن زمان ۲۶ سالش بود. یک روز ما تازه از باغ رسیده بودیم. دو ماه شهریور و مهر ارتباطم کاملا با دوستانم قطع می‌شد، چون پدرم اجازه نمی‌داد زمانی که کار باغ هست به شهر بیاییم. باغ ما در جاده مهاباد پنج کیلومتری ارومیه بود به نام تسمالویه. اتفاقا آغاز جنگ را هم همانجا فهمیدم. صبح زود با مادرم رفتیم برای چیدن انگور، هواپیمای جنگی عراق که مشکی هم بود دو سه تا از بالای سرمان رد شد. یک راکت هم انداخت. اشهدمان را خواندیم. رادیو را باز کردیم و شروع جنگ را فهمیدیم. حدود ۱۵ روز بعد از جنگ خانم نادری آمد موضوع را مطرح کرد. جلوی مادر و زن داداشم مطرح نکرد. نشسته بودیم، اما او حرفی نمی‌زد. از آمدنش تعجب هم کرده بودم که خدایا این وقت سال برای چه آمده دیدن من. یک لحظه موقع رفتن من را تنها گیر آورد و گفت بیا بیرون کارت دارم. به مادرم گفتم یک دقیقه می‌روم جلوی در ببینم چکارم دارد. سر کوچه منتظرم ایستاده بود. گفت نمی‌خواستم آنجا مطرح کنم. آن روز‌ها مهدی از شهرداری استعفا داده بود و داشت می‌رفت جبهه. البته این خانم اصلا حرفی نزد فقط گفت مهدی باکری قصد ازدواج با شما را دارد. من هم حمید را از قبل می‌شناختم، اما او را نه. گفتم برادرم ارومیه نیست و برای جنگ رفته مهاباد، باید صبر کنید او بیاید. ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━