نمیدونم از اعضا اینجا
کسی تا حالا بیماری پدرشو دیده یا نه
الهی که کسی نه دیده باشه ، نه ببینه ...
ولی منی که دیدم
منی که تو بچگیم دیدم بیماری پدرمو
میفهمم که بابای خونه تو بستر بیوفته یعنی چی :))
فقط همین تو بستر افتادن رو .
دیگه نمیدونم وقتی پدر بره
وقتی سایه سر نباشه
چی میشه ...
+ مگه غیر از اینه که اقا
بابای همه شیعه هان ؟
پیرهن سیاه دارید میپوشید برا باباتون ؟
...
روزهای بعد از ضربت خوردن بود
مردم پشتِ دربِ خانه ی امیرالمومنین جمع شده بودند
امام حسن درب خانه را گشود ،
و امر فرمود که مردم آنجا را ترک کنند
تعدادی با نا امیدی برگشتند
اما أصبغ ابنِ نباته آنجا ماند و با تضرع اصرار و التماس کرد
و جایی نرفت تا بلاخره اذنِ دخول گرفت ...
[ تینـو ]
روزهای بعد از ضربت خوردن بود مردم پشتِ دربِ خانه ی امیرالمومنین جمع شده بودند امام حسن درب خانه را گ
انقد پشتِ در میشینم تا درُ باز کنی
میدونم که بلاخره باز میکنی
بابا بچهشُ پشتِ در نگه نمیداره ...
[ تینـو ]
انقد پشتِ در میشینم تا درُ باز کنی میدونم که بلاخره باز میکنی بابا بچهشُ پشتِ در نگه نمیداره ...
آنقدر در میزنم این خانه را
تا ببینم روی صاحبخانه را ...
[ تینـو ]
شرف هر عاشقی به قدر معشوق اوست ... [ مولوی ]
همون هر کس با محبوب خود محشور میشودِ اقا رسول الله ؛))
میگفتن
امام زمانه که به خدا تو این شبا میگه
من ابرو میذارم
این بنده گنهکار رو ببخش ...
امام زمانه که برات اشک میریزه و از خدا میخواد ببخشتت .
روت میشه نگاهش کنی ؟
اقا جز تو
که این وضعته
کیو داره ؟
نگو خوبای عالمو داره که هیچ خوبی نیست
که اگه بود تا حالا ۳۱۳ نفر جور شده بود ...
اقا هیچکسو نداره
امید اول و اخرش تویی
که این شبا به جای اینکه تو برای اقا اشک بریزی
اقا داره برای تو اشک میریزه
:))))))
میگفتن
یه زمانی امام حسین ماموریت دادن
گفتن جوانان بنی هاشم بیایید ، علی را بر در خیمه رسانید :)
یه زمانی اقا روح الله به رزمنده های جوون
الان چی ؟
بیانیه گام دوم انقلاب رو خوندید که اقا سید علی مخاطب همه ماموریت ها رو جوونا قرار دادن ؟
ماموریدا ...
کم نذارید :)
افسوس که ما پیش از آن که از آلودگی ها پاک شده باشیم،
بر خویش عطر پاشیده ایم!
و خویشتن را جز آن که هستیم به دیگران معرفی کرده ایم.
ما به جای آن که رنگِ خدا را گرفته باشیم،
به خدا رنگ زده ایم ...
[ علی صفایی حائری ]
وقتی جایی .. خونه ی کسی میری مهمونی،
دمِ رفتن ،
اونجا که جلوی در وایسادی و هی خداحافظی میکنی و باز برمیگردی و مرورِ خاطرات میکنی ،
صاحبخونه میگه صبر کنید
بدو بدو میره چندتا کیسه میاره
چندتا کیسه پر از توشه ی راه !
میگه اینارو ببرید با خودتون ، لازمتون میشه
میگه حتما بخورید که یه وقت ضعف نکنید تو راه
یه وقت گرسنه نمونید تا رسیدن به مقصد ..
هی سفارش میکنه .. هی مُشت مشت جیبارو پر میکنه ..
آخدا سفرهت داره جمع میشه ،
سفره ای که سی روز مهمونش بودیم .. که دل کندن ازش خودِ جون کندنه ..
که هی خداحافظی میکنیم و هی دلمون نمیاد بریم ..
آخدا ما دمِ در وایسادیم منتظر !
دستای خالیمونُ پر نمیکنی ؟
راه درازه و صعب العبور ،
توشه ی راه بهمون نمیدی ؟
ما قوت نداریما .. ما بدونِ توشه ی مقویِ تو کم میاریما ..
آخدا ما بی عرضه ایم .. بلد نبودیم این چند روز از گوشه و کنار سفرهت چیزمیز جمع کنیم
جیبامونُ پر کنیم ..
میشه مثلِ همیشه خودت زحمتشُ بکشی ؟
میشه یه کم جیبای خالیمونُ پر کنی ؟
آخدا ما نمک خوردنُ نمکدون شکستن عادتمونه ..
میشه دعوامون کنی ؟ ادبمون کنی ؟
میشه از درِ خونهت پاک بریم بیرون ؟
میشه تو این شبِ جمعه ای اون چندصباح سرِ سفرهت نشستنُ قبول کنی ؟
میشه بیرونمون نکنی ؟
میشه بازم دعوتمون کنی ؟
کی هی بیایم داد بزنیم بالحسینِ الهی العفو ...
که هی بگیم تو رو به حسینت امضا کن جوازِ کربلا رو ..
آخدا تو اونی که از جلوی درت رد میشه و کاری بهت نداره تعارف میزنی!
میگی بفرما داخل عزیزم ..
بیا مهمونِ من باش .. بیا که سفره همیشه پهنه و رزق آماده
بیا چند ساعتی با من باش
حالا ما که مهمونت بودیم دورت بگردم ..
مگه میشه دست خالی بریم ؟
مگه مولا بندهشُ ول میکنه به حالِ خود ؟
هَیهات ..
أنتَ أکرمُ مِن أن تُضَیِّعَ مَن رَبَّیتَه ...
[ تینـو ]
وقتی جایی .. خونه ی کسی میری مهمونی، دمِ رفتن ، اونجا که جلوی در وایسادی و هی خداحافظی میکنی و باز ب
اینم باشه حرف دلمون برای
ماه رمضونمون که نفسای اخر کشونشه :))