تو یه داستانی از لیلی و مجنون
میگن مجنون با شتر دنبال لیلی میرفته
وسط راه خوابش میبره ...
شتر به یه راه دیگه میره !
بیدار میشه و دوباره به سمت لیلی میره ...
باز خوابش میبره و همون اتفاق میوفته !
چی میخوام بگم ؟
همه ما اینیم ...
اگه خوابمون ببره
نفسمون به یه سمت دیگه میبرتمون !
همین میشه که تا بیدار میشیم
از خدا دور شدیم :))
یا تو یه داستان دیگه ای
به مجنون میگن چرا ظرفتو لیلی شکست ؟
برا هیچکس دیگه ای رو نشکسته !
میگه که : اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟
خودش رو خاص میبینه !
جدای از بقیه ...
چه خوبه تو مشکلات زندگیمون
خودمون رو خاص ببینیم و بگیم
خدا تو من چی دیده که
بهم سختی داده ؟ :))
رسید خدمت یکی از بزرگان
گفت : چرا من امام حسین رو پیدا نمیکنم ؟
مکه رفتم ، مدینه رفتم ، کربلا رفتم !
من صد ها رکعت شاید هم بیشتر
نماز خوندم !
شما چطور به امام حسین رسیدید ؟
جواب داد : شما با نماز دنبال حسینید !
من با نیاز ...
وسطِ دعای عرفه
گفت
خدایا، همهی مسافرانِ کربلا را به سلامت بدار
همه گفتن آمین
گفت
خداروشکر کسی نفهمید چی گفتم ...
به امام هادی (ع) نامه نوشت :
آدم دوست دارد حاجاتِ خود را مستقیما از امامش دریافت کند و با او دربارهی مشکلاتش حرف بزند
دوست ندارد که از او دور باشد و به وسیلهی خدا از او فیض ببرد
ما چه کنیم که از شما دوریم ؟
حضرت در جوابش نوشتند :
إن کانَت لَکَ حاجةٌ فحَرِّک شَفَتَیک
فانَ الجوابَ یأتیک ..
اگر حاجتی داری ؛
لبت را حرکت بده
حرف بزن .. بگو ..
ما دور نیستیم
جوابِ ما به تو خواهد رسید ...
[ بحارالانوار ج ۵۳ ص۳۰۶ ]
حالا این هم قضیهای است، امتحان کن!
از این طرفِ شب که خانواده میخوابند، شما یکربع! یک ربع که کاری ندارد.
همان سرِشب چراغ را خاموش کن، یک قدری با پروردگار اختلاط کن، درد و دل کن!
اگر میدانی سحر خوابت میبَرَد، سرشب این کار را بکن!
[ مواعظ ج ۳ ]
داشتم به دستمال کاغذی ای
که تو دستم بود
نگاه میکردم ...
صاف بود و تمیز !
یه قطره اب ریخت روش .
فقط یه قطره !
پخش شد ... کل دستمال رو گرفت !
اون هم شل شد و در نهایت
مچاله !
میدونید میخوام چی بگم ؟
دل ماام عین همین دستماله !
صاف و تمیز .
وقتی یه گناه کوچیکو
در نظر میگیریم و میگیم
حالا اینکه چیزی نیست ...
اینکه پیش فلان گناه هیچه !
و ...
داریم خودمونو گول میزنیم
و الا میدونیم با همون یه گناه کوچیک
کل دلمون خراب میشه و نهایتا
مچاله !...
همهی دغدغه و تبلیغت برای غدیر
شده تغییرِ عکسِ پروفایلت به "غدیری ام" ؟
همین ؟!
بچه شیعه !
صرفِ 'غدیریام' گفتن
کسی غدیری نشده
که شما بخوای باشی
میگی نه ؟
از مسافرای حجة الوداع بپرس
از در و دیوارِ سقیفه هم ...
+ با خودمم !
یه جوونی میره پیش امام علی
میگه تو که بعد از پیامبر #شاگرداولعالمخلقتی
تو که انقد بزرگی
چیکار کردی شدی علی؟
#فرمولعلیشدنچیه؟
اقا میگه که من یه عمر نگهبانی دادم شدم علی ...
اقا نگهبانی چیو دادی؟
نگهبانی درِ دلمو دادم شدم علی
خدا تو حدیث قدسی میگه ، زمین و اسمون چقد گنجایش داره؟ میگه که زمین و اسمون گنجایش منو نداره ...
اما ... بچه ها ؟ میگه که من تو دل #مومنم ...
این نشون میده اهمیت دلوها ..
دیگه این دله جا نداره برا هر خرخاشاکیااا ...
#ارزش داره ...!
حالا میخوای بدونی ارزش دلت چقده؟
ببین دلت کجاس ...
ببین دلت با کیه ...
دل بعضی از ماها با یه لبخند میره ، این ارزش دلتو نشون میدهاااا ...
یکی عاشق سگشه ...
خدا میگه اینا بدتر از حیوونن ...
این اقای گاو ، به درد میخوره ... از شیرش ، از گوشتش استفاده میکنن
ولی اقای انسان ، تو چه بدرد میخوری؟
یکی هم میگه من هر شب میخوام بخوابم میگم امام زمان ازم راضیه؟لبخند رضایت رو لباش بود؟یا باز برام گریه کرد؟
باز به خدا گفت ، یه فرصت دیگه بهش بده؟
حالا بیاییم بگیم ...
خدایا به اندازه تمام اون لحظه هایی که دل امام زمانمو شکستم ، اومدم استغفار کنم ...
همین شب عیدی ...
الهی العفو بحق علی بن ابی طالب :))
#ارزشدلتوچقده؟
#بهعنوانعیدیتون؛)
- چه شده ؟! چرا انقدر بیتابی ؟
+ خالد ، تو حارث را میشناسی ؟
- کدام حارث ؟!
+ حارث بن سجیه !
- حارث بن سجیه .. نمیشناسم ، کیست ؟
+ حارث ، همانیست که بساطِ شرابش هرشب بپا بود . همانیست که بر صورتِ علی در جنگ آب دهان انداخت. حارث همانیست که به شانه ی علی ضربه ای وارد کرد که تا همیشه زخمش باقی ماند
خالد !
او همانیست که سی سال پیش برای سوزاندنِ دربِ خانه ی علی هیزم آورد و در میان ناله ی فاطمه قهقه میزد !
- نمیفهمم ، از این دست دشمنانِ علی کم نیستند ! چه چیز تو را چنین بیتاب کرده ربیع ؟!
+ تو هیچ میدانستی علی در مقابلِ این همه نیشی که حارث به او زد چه کرد ؟
- چه کرد ؟!
+ خودم با چشم های خودم دیدم خالد ! تا همین چند روز پیش که آخرین روزهای عمرش بود .. هرگاه حارث را میدید ، به رویش لبخند می زد و میگفت سلام حارث ! حارث نیز با خشونت به او می نگریست و میگفت تو اسمِ مرا از کجا میدانی ؟
- و علی چه می گفت ؟
+ می گفت ، من نام تمام کسانی که با حُب به علی بمیرند را می دانم !
- حارث مگر محبِّ علی بود ؟!! حارث که اگر زورش می رسید علی را در دم میکشت !
+ من هم همین را می گفتم ، هرگاه میدیدم علی چنین می کند، با خود می گفتم علی هم گاهی حرف هایی میزند که آدم شاخ در میاورد !
اما .... باورت نمی شود خالد ....
- حرف بزن دیگر ! چه بر سر حارث آمد ؟!
+ حارث وقتی فهمید ابنِ ملجم فرق علی را با ضربت شمشیر شکافته ، سرگردان در کوچه های کوفه به دنبالِ کسی می گشت که جانش را بگیرد ، گویی از این زندگی خسته شده بود .. اما هیچ کس قبول نکرد
- و بعد ؟
+ رفت به خانه ی علی ، همین چند روزی که علی در بستر بود ... راهش ندادند اما علی گفت بگویید داخل بیاید ، حارث داخل رفت ... نمیدانم بین او و علی چه گذشت .. فقط دیدم وقتی حارث بیرون آمد دیگر آن حارث نبود ! سجده می کرد و توبه می کرد ، ناله می زد و اشک می ریخت .... باید میدیدی خالد ...
- علی از کجا میدانست حارث با حب به او میمیرد !!!
+ من نمیدانم خالد ! فقط میدانم علی را دیر شناختم !!
- ربیع .. می گویند ابن ملجم وقتی علی داشت نماز صبح میخواند ، به فرق سرش ضربه زده ... ربیع .. مگر علی نماز هم می خواند ؟!
+ چه می گویی خالد !!! من می گویم علی از سی ، چهل سال بعدِ حارث خبر داشت ! غیر از این است که با خدایش سَر و سِری دارد ؟!! کم خودت را گول بزن ! وای بر ما .. چه کردیم با علی ... !!
- چه کردیم با علی ؟! درست است که مقابل دشمنانش در نیامدیم ، اما به روی او شمشیر هم نکشیدیم !
+ آری .. سکوت کردیم .. و این از شمشیر کشیدن بر علی هم بدتر است !
- کاش علی را زودتر میشناختیم ...
[ نامیرا ]
[ تینـو ]
- چه شده ؟! چرا انقدر بیتابی ؟ + خالد ، تو حارث را میشناسی ؟ - کدام حارث ؟! + حارث بن سجیه ! - حارث
علی زمانه ات را بشناس ...
قبل از #دیر شدن !