اينكه خدا چيزى را مىدهد و مىگيرد،
به اين دليل است كه "به هوش بيايند،
آگاه شوند و كفران نكنند".
والـّا صِرف دادن و ندادن نعمت مطرح نيست،
بيدار شدن عباد است كه قيمت دارد.
يكى گفت؛
خدا نعمتهاى زيادى به ما داد و
نعمتهاى زيادى را هم گرفت
مهم نيست.
«مهم اين است كه ما را با خودش آشنا كرد».
عمرى كه از انسان گذشت تازه مىفهمد كه اين
دادن و ندادن چيزى نبود.
اصل كار "آشنا كردن با خودش" بود.
در حالى كه ما گريه كرديم
كه چرا گرفتى؟ چرا كم دادى؟
وقتى انسان با خداوند آشنا شد
كارش به جايى مىرسد كه خطاب به معبودش
مىگويد؛ حال كه ما را با خودت آشنا كردى
هر كارى مىخواهى بكن. :)
خدا هم متقابلـا مىگويد؛
حالـا كه با ما آشنا شدى
تو هم هر كارى مىخواهى بكن!
[ طوبای محبت ]
پرسید : کیا راهی کربلاان ؟
خیلیا دست بالا بردن
گفت : خوش به سعادتتون !
فکر کنید امام حسین خودش بود
چطوری مردم میرفتن !
نوه رسول خداست دیگه .
چون نوه و امانت ایشونه
همه دارن سر و گردن میشکونن !
ولی سوالم اینه
مگه رسول خدا دو تا امانت نذاشت ؟
نگفت قران و اهل بیت ؟
چرا ما ها همینطوری سر و گردن
برا قران نمیشکونیم !؟
چرا همینطوری نمیریم سمتش ؟
چون دم دسته ؟
چون تکراری شده ؟
نمیدونم ولی خب
شاید باشه کسی که
به خاطر اجازه پدرش ، همسرش ،
مافوقش ، صاحب کارش و ...
نتونسته بره کربلا !
من میگم
شما ها همتون دمتون گرمه و
اجرتون محفوظ .
که این کارتون چیزی جز
تمرین چشم گفتن
به بالاسری تون نیست !
شما ها یه قدم جلویید .
که یاد گرفتید بگید چشم .
حالا بگذریم از همه
اون ادمایی که گفتم
شما به خود حضرت گفتید چشم :)
چون نطلبید و گفت بمون .
شکستید و باز گفتید
هر چی صلاحه :)
شما ها از همین حالا
تمرین کردید برا پذیرفتن
ولایت امام زمان :)