الان یه عده نشستن گوشه گوهرشاد
یه پتو انداختن رو دوششون
که سرمای اول صبح
اذیتشون نکنه
دلشون تنگه نقاره خونه ست و
منتظرن که بزنه
یهو متوجه میشن روزهای عزا
زده نمیشه
صدای یه مداح از گوشه ی
یکی از حجره ها میاد که
داره میخونه :
لحظه های اخرش بود
صدا زد بیا اباذر
فرشای حجره رو جمع کن
بیاد شهید بی سر
بیاد همون کسی که
کربلا رو خاک صحرا
پاره پاره شده جسمش
به زیر نعلای اسبا
به خودشون میان و
میبینن گنبدو که
تو فضای چشمشون تاره
گریه میکنن و گریه میکنن
که هم درد بشن با امام زمان ...
که بگن اقا اجرک الله ...
که بگن اقا خدا بهت صبر بده ...
انگار همین دیروز بود که
لابلای نجواهای عاشقانه ی عرفه
بوی محرمُ استشمام کردیم و
قلبمون از عشقِ ارباب تند تند زد
که تو شادیِ عیدِ قربان به یادِ
قربونیِ کربلا دلمون پر کشید تا
صحرای پُر بلا ..
بعد از چراغونیای غدیر
پرچم مشکیا اومد و
در و دیوارِ عالمُ پوشوند و
لحظه شماری شروع شد
که زیرِ لب زمزمه کردیم
میزنه قلبم
داره میاد دوباره باز بوی محرم ..
شبِ اول گذشت و اشک شدیم
از غمِ نائبی که حسین جان
کوفه نیا رو از بالای
دار العماره فریاد زد ..
پشت بندش دق کردیم از
غمِ شیش ماهه و شه زاده و
رسیدیم به شبِ نهم و از
تهِ چشمامون ای اهلِ حرم
میر و علمدار نیامدُ ضجه زدیم و
مُردیم برای علمدارترین علمدار ..
شبِ واقعه از راه رسید و
صبحُ التماس کردیم که طلوع نکنه
واسه بدنی که ظهرِ فردا زیرِ سمِ اسبان است
جون دادیم و
دلمون غروب کرد با غروبِ عاشورا ..
شمع روشن کردیم و
تو حرارتش سوختیم برای دلِ
سوخته ی عمه زینب ..
برای شامِ غریبانی که سحر نداره ..
رقیه ای که پدر نداره ..
مرهمِ زخمِ تموم شدنِ دهه ی اول شد
ذوقِ اربعین و کربلایی شدن و
گذروندیم روزا رو به همین امید
همون وسطا سری زدیم به کنجِ خرابه و
شدیم همآوازِ دلِ سه ساله ای که
از یتیمی میخونه ،از دلتنگیِ بابا ..
سه ساله ای که با نوازشِ سرِ بابا
آروم گرفت .. تا همیشه ..
بوی اربعین کم کم پیچید تو فضا
یه عده راهی شدن ،
قدم قدم .. با یه علم ..
یه عده جا موندن ،
شبیهِ کسی که هر چی دویید
ولی نرسید..
اربعینتم با همون داغِ جاموندگی
که چسبید رو دلمون گذشت ..
دل خوش کردیم به آخرِ صفر و
اشکایی که میشد پادزهرِ زهرِ دلتنگی
به روضه هایی که از هر جاش
رد میشدی یه کوچه به کربلا باز میشد ..
حالا شب اخره ...
از فردا شب جمع میشه
بساطِ سیاهیِ عالم و موندیم مایی که
هنوز گریه ی سیری نکرده ایم ..
حالا گذشت همه ی لحظه های
تو روضه هات بودن ..
ولی ما که نمیگذریم از تو آقای عشق
اربابِ دلم
بابا حسینِ من ..
ما که کل یومٍ عاشورا رو یادمون نمیره ..
تو هم نمیگذری از نوکرات
مگه نه ؟!
تو هم ما رو یادت نمیره ؟
تو هم همیشه
حواست به پرچمت هست که
از سرمون کنار نره ؟
تو هم از خدا میخوای برامون
زنده موندن تا محرمِ سالِ بعدُ؟
ما هنوز تو جاده ی
نجف به کربلا قدم نزدیما
ما هنوزِ داغ جاموندنیما ..
دعا میکنی برای
اومدنِ پسرت پیشِ ما؟
که به حقِ آبروی خودت
تموم شه این انتظار؟
که پایانِ صفر پایانِ سفر باشه ؟..
میدونم که دعا میکنی ..
که هر چی داریم از دعای تو بوده ..
راهمونُ همیشه با نورِ خودت
روشن نگه دار مصباح الهدایةِ من..
از غرق شدن تو هر دریایی جز
دریای خودت نجاتمون بده
سفینةِ النجاةِ من ..
مزدِ این دو ماه اشک و نوکریم
باشه فداییِ سرت ..
من چیزی نمیخوام جز عاشقت موندن ..
خیلی جالب بود
جواب بقیه در رابطه با سوال
چرا نماز نمیخونید ؟
تو یه صفحه توضیح بدید !
همه دم از بی حالی و
ول کن حوصله داری و اینا میزدن
جوابم بهشون میدونید چی بود ؟
اگه احیانا خداام حال و حوصله
شمارو نداشت ، گله مند نشید !