eitaa logo
👊کانال تنگه مرصاد💥
702 دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
10.8هزار ویدیو
130 فایل
👊آنتی منافق👊 🔥کانال تنگه مرصاد🔥 ✔✔ 🔴رسانه جوانان مستقل و انقلابی ایران اسلامی 🔴 💪ما همه صیاد هستیم👊 ✨با ولی تا ظهور خواهیم ماند✋ ارتباط با ادمین 👇👇 @Soheil_110 @yaa_hossain_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اِنالِلّه وَ اِنا اِلیهِ راجِعُون 🍃🌷 امروز از جمع ما پر کشیدی تا فردا جایت در بهار پیروزی خالی باشد... پیروزی بزرگ بر دشمنان نزدیک است ولی تو بی‌تاب یاران شهیدت بودی شهادتت مبارک🕊🥀 ◾️سردار حاج میرزا محمد سُلگی، جانباز سرافراز و فرمانده دلاور گردان حضرت ابوالفضل (ع) و رئیس ستاد لشکر انصارالحسین، لحظاتی پیش، به یاران شهیدش پیوست.🕊 🥀🌷 @tmersad313
🌄 شهید ابوالحسن کریمی، سردار حزب‌الله گیلان: «قرار نیست که ما بمانیم و ارزش‌ها محو شوند، قرار است که ما محو شویم و ارزش‌ها بمانند». شهادت: ١٣۶۵/١/١٣،لاهیجان، به دست منافقین 🔗 ☄️فئودور یاسروفسکی🚩 @tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سرلشکر باقری: تحرکات نظامی امریکا را به دقت رصد می کنیم 🔹کوچک ترین چشم‌داشت به امنیت ایران با شدیدترین واکنش دفاعی ما روبرو خواهد شد. @tmersad313
ماجرای پیرمردی که توانایی خرید پنیر نداشت 🔹خبرنگار فارس در جریان تلاش برای معرفی این فرد به نهادهای حمایتی، به اطلاعات جالب توجهی دست پیدا کرد که نشان می‌داد این فرد در توصیف وضعیت خود اغراق کرده است. 🔹این فرد اهل رودسر دارای خانواده‌ای ۵ نفره است که در تهران زندگی می‌کند. 🔹وی صاحب یک باب مغازه در شهر خود است و سال گذشته حدود ۱۰۰ میلیون گردش حساب وی بود و متوسط ماهانه سه و نیم میلیون از کارت اعتباری خود هزینه کرده است. 🔸واقعیت این ماجرا، لزوم ایجاد یک بانک اطلاعاتی دقیق از نیازمندان واقعی را به مسؤولان کشور گوشزد می‌کند. @tmersad313
📛 وزیر اسراییلی، که می‌گفت عید پاک که برسد، مسیح از کرونا نجات‌مان می‌دهد، با همسرش کرونا گرفته‌‌اند 👈 وزیر بهداشت اسراییل، عضو ارشد حزب «اتحاد یهودیت توراتی» و از یهودیان تندروی اسراییل است. @tmersad313
4_5796558240015713839.mp3
3.49M
🌍عالم منتظر امام است... اما امام منتظر آدم هایی خودساخته هست که ظهور را نزدیک تر کنند... به نیت فرج نشر دهید... @tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺چلّه قرائت دعای فرج🌺🍃 👥 هر شب ساعت ۲۲ ، قرائت همگانی دعای فرج (الهی عظم البلاء) به مدت ۴۰ شب به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مسلمین 👇👇👇 @tmersad313
🔔☄بياد مولا به رسم هر شب 🔔 🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم✨🌸 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ،وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمفَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ،وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، 🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🤲🌸 💫و برای سلامتی محبوب💫 🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ✨ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ✨ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ✨ وَعَلى آبائِه ✨في هذِهِ السَّاعَةِ✨ وَفي كُلِّ ساعَة✨ وَلِيّاً وَحافِظاً✨ وَقائِداً وَناصِراً ✨وَدَليلاً وَعَيْنا ✨حَتّى تُسْكِنَهُ✨ اَرْضَكَ طَوْعاً✨ وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَك ضَلَلْتُ عَنْ دينِي 🌷اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج 🌷 @tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی با سکوتم مواجهه شد از نفسش کمک گرفت..نفسی عمیق و پر صدا: (من همه چیز رو میدونم و اینجام تا کمکت کنم..) اما من تقاضایی برای کمک نداشتم. پس ایستادم. و آماده رفتن: (من احتیاجی به کمکتون ندارم). در سکوت نگاهم کرد. سری تکان داد و لبانش را جمع کرد: (شک دارم..البته راجع به شما.. اماااا.. در مورد اون زن نه.. مطمئنم که نیاز به کمک داره.) جسارتش عصبیم میکرد..(بلند شو و از خونه ی من برو بیرون..) ایستاد و دستی به کت و شلوار سرمه ایی رنگش کشید: (در مورد مهمون نوازی ایرانی ها افسانه های عجیب غریبی شنیده بودم.. اما انگار فقط در حد همون افسانه ست..) عثمان لیوان به دست رسید (چیزی شده؟؟) این مرد قبل از یک روانشناس، دیوانه ایی عصبی کننده بود.. دندانهایم روی هم دیگر ساییده میشد... به سمتم آمد. درست رو به رویم ایستاد و در چشمانم خیره شد:(عثمان.. من که میگم فکر ازدواجو از سرت بیرون کن..ایشون بیشتر از مادرشون احتیاج به کمک دارن..) صدای اعتراض عثمان بلند شد: (یان، ساکت شو) گرمای عجیبی در سرم احساس میکردم. دلم فریاد میخواست و یک سیلی محکم. نفسهایم تند و بی نظم شده بود. با صدایی خفه به سمتش هجوم برم: (گورتو از خونه ی من گم کن بیرون.. عوضی..) لبخندهایش پنجه میکشید بر صورتم. دستانش را به نشانه ی تسلیم بالا برد: (آرووم..مودب باش دخترِ ایرانی.. ) چقدر از این نسبت متنفر بودم. فریاد کشیدم:( من ایرانی نیستم). با ابروهایی بالا رفته به عثمان نگاه کرد: (عه.. مگه نگفتی عاشق یه دختر ایرانی شدی..؟) عثمان دست پاچه و عصبی لیوان را روی اپن گذاشت و به سمت یان آمد: (ببند دهنتو.. بیا بریم بیرن.. ) و او را به سمت در هل داد... دوست داشتم با دو دستم گلوی عثمان را فشار دهم.. او پست تر از چیزی بود که فکرش را میکردم. یان در حین خروج زورکی ایستاد: (سارا..اگه اون زن در حد یه انسان برات مهمه.. ببرش ایران.. راستی این کارتمه.. هر کمکی از دستم بربیاد برات انجام میدم..). و کارت را روی میز گذاشت. این مرد واقعا دیوانه بود. عثمان به ضرب از خانه بیرونش کرد.. در را بست و به سمتم آمد.. سرش پایین بود و صدایش  ضعیف:( سارا.. من عذر..) عصبی بودم آنقدر زیاد که ضربان قلبم را به بلندی و وضوح میشنیدم: (گمشو بیرون..) دیگر نمیخواستم ببینمش..هیچ وقت..  دستی به صورتش کشید و از خانه خارج شد. کلافه به سمت حمام رفتم. آّب سرد را باز کردم و با لباسهایم، در مسیر دوش ایستادم. آنقدر آتش در جانم بود که این سرما به استخوانم نمیرسید.. سرگردان و عصبی به سمت اتاق مادر رفتم. روی سجاده نشسته بود و زل زده به قاب عکسِ من و دانیال، چیزی زیر لب زمزمه میکرد.. رو به رویش نشستم. هیچ وقت به مادری قبولش نداشتم. اما یک انسان چطور؟؟ من از ایران میترسیدم.. ترسی آمیخته با نفرت.. آن روانشناس دیوانه چه میگفت؟؟ ایران کجایِ نقشه ی زندگیم بود؟؟ اما.. دلم به حالِ این زن میسوخت.. زنی که تک فرزنده والدینش بود و از ترسِ ناپدید شدن منو دانیال توسط شوهرش، نتوانست حتی در مجلسِ ترحیم پدرو مادرش شرکت کند.. یان راست میگفت، در حد یک انسان باید برایش دل میسوزاندم.. خیره به چشمانش پرسیدم:( دوست داری بری ایران.. ؟؟) حوضچه ی صورتش پر از اشک شد. این زن به چه چیزی در آن خاک دلبسته بود؟؟ پریشان و گیج از خانه بیرون زدم. شب بود و تاریک.. دوست داشتم به جایی برم تا دیوانگی کنم. وارد اولین کلوپ شبانه شدم. مشروب.. شاید آرامم میکرد.. همیشه آرامم کرده بود و من باز همان انتظار را داشتم.. خوردم اما جز منگی و تجدید خاطرات چیزی عایدم نشد.  تهوع و درد به معده ام لگد میزدند. دومین پیک را طلب کردم که دستی مردانه مانعم شد:(شنیدم مسلمونا از این چیزا نمیخورن.. عثمان هم هیچ وقت نمیخوره..) سر چرخاندم. همان روانشناس کت و شلوار پوش امروز بود: (من مسلمون نیستم). ابرویی بالا انداخت و سر تکان داد: (اگه قصد کتک کاری نداری.. بشینم) در سکوت به درد بی امان معده ام فکر میکردم. صندلی گرد کناریم را کشید و رویش نشست. ساعت مچی مردانه و فلزی اش با آن صفحه ی بزرگ و پر عدد، نظرم را جلب کرد. گیلاس را از جلویم برداشت: (من زیاد با این چیزا موافق نیستم.. بیشتر از آرامش، تداعی میکنه، مشکلاتتو.. دختر ایرونی..) نمیداستم که چه اصراری به ایرانی خواندنم داشت. حواسم جمع نبود و حضورش در آن زمان درست در کنارم سوالی، بی جواب! ادامه دارد... اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج @tmersad313
سرم را روی میز گذاشتم. فضای رو به تاریکی آنجا آرامم میکرد اما شلوغیش نه..یان بی توجه به اطراف با انگشت اشاره اش با لبه ی گیلاس بازی میکرد: (بعد از اینکه عثمان از خونه ات اومد بیرون، تنها کاری که نکرد کتک زدنم بود.. اووووووف.. فکر کنم خدا خیلی دوستم داشت.  و اِلا با اون چشمای قرمز عثمان؛ زنده موندم یه جور معجزه محسوب میشه..) او هم از خدا حرف میزد.. این خدا انگار خیالِ بی خیالی نداشت.. صدایش صاف بود: (میدونستی عثمان هم روانشناسی خوونده؟؟ اما خب هیچ چیزش شبیه روانشناسا نیست.. مخصوصا اخلاقِ افتضاحش.. ) ولی از نظر من عثمان روانشناس بزرگی بود که این چنین خام و رامم کرده بود. به ساعت مچی اش نگاه کرد و به سمتم چرخید: (نمیدونم چی به عثمان گفتی که اونطور رم کرد. اما وقتی که رفت، من همونجا تو ماشینم منتظرموندم. مطمئن بودم که از خونه میزنی بیرون..) کش و قوسی به صورتش داد:( ولی خب.. انگار یه کوچولو تو اندازه گیری زمان اشتباه کردم. چون چند ساعته که هیچی نخوردم و الان دارم از حال میرم..) صاف نشست: (مشخص نیست؟؟) این مرد دیوانه چه میگفت؟؟ انگار از تمام دنیا فقط لبخند را به او بخشیده بودند.. وقتی با بی تفاوتیم مواجهه شد. دستش را زیر چانه اش زد:( ظاهرا.. فعلا از غذا خوردن خبری نیست..خب میدونی.. به نظر من گاهی بعضی از آدما بیشتر از آرامش و حرفهای ایده آل روانشناختانه به شوک احتیاج دارن. و من امروز تمام تلاشمو کردم.. انگار کمی هم موفق بودم.. ) و شروع کرد به حرف زدن.. از مادر.. از حالِ وخیم روحش.. از سکوتی که امکانِ ماندگاری داشت..از کمکی که باید میکردم.. و.. و.. و… در سکوت فقط گوش دادم.. تمام عمر فقط شنونده بودم نه گوینده..  نگاهم کرد: (میدونم از ایران و مسلمونا متنفری.. عثمان خیلی چیزا از تو برام گفته.. اما فراموش نکن که عثمان هم یه مسلمونه و تا جایی که میشد کمکت کرده.. شاید ایران هم مثه عثمانِ مسلمون، زیادم بد نباشه..) کمکهای عثمان محضِ علاقه ی احمقانه اش بود نه از سرِ انسان دوستی.. مسلمانها همه شان نفرت انگیزند.. اعتماد به عثمان حماقت بود، اعتماد به ایران چه چیزی را به گندآب میکشید؟؟ لابد تمام زندگیم را... چانه اش را خاراند: (اگه عثمان بدونه که دارم واسه رفتن به ایران تشویقت کنم.. احتمالا میکشتم..) صدایش پچ پچ وارش به گوشم رسید (پسره احمق..). عثمان چقدر ساده بود که ماندنم را مساوی با کامیابی اش میدانست... با انگشتانش روی میز ضرب گرفت: (اصلا شاید ایران خیلی بدتر از چیزی باشه که فکرشو میکنی.. اما خب.. به یه بار امتحانش میارزه.. حداقل فقط و فقط به خاطره اون زن که اسم مادر رو به دوش میکشه.. راستی چرا خودتو ایرانی نمیدونی؟؟) صدایم کش میآمد: (من نه ایرانیم..نه مسلمون.. من فقط سارام..) سری تکان داد: (اوه..با اینکه قابل قبول نیست.. اما باشه.. خیلی دوستدارم نظرتو در مورد  اون عثمان دیوونه بدونم.. اونکه روی ابرا راه میره..نمونه ایی بارز از یه عشق شرقی.. ) حرفهایش مسخره بود.تلو تلو خوران ایستادم: (اونم یه عوضیه.. مثه پدرم.. مثه برادرم.. و همه ی مردها..) ابرویی بالا انداخت: (اوه.. متشکرم دختر ایرانی.. فکر میکردم مشکل تو با مسلمونهاست .. اما ظاهرا بیشتر یه فمنیستی.. ) کمی سرش را خاراند و به چیزی فکر کرد: (آخه فمنیست هم نیستی.. اگه بودی که حال و روز مادرت اونطور نمیشد.. واقعا تو چکاره ایی؟) قدمهایم سست و پر لرزش بود:(من فقط سارام.. سارا..) ندایی از درون مرا به سمت ایران هل میداد.. مادر حقِ زندگی داشت.. او تمام عمرش صرفِ حفظ من و دانیال در خرابه های فکری و سازمانی پدر شد.. اما.. اما رفتن به ایران هم یعنی خوردن زهر با دستان خود..کاش هرگز به دنیا نمی آمدم... اما به قول یان، به یکبار امتحان میارزید.. کمترین سودش، ندیدنِ عثمان بود... یان بازویم را گرفت تا زمین نخورم: (بهتره ببرمت خوونه.. اگه اینجا.. اینطوری رهات کنم. باید فردا با گل بیای بیمارستان ملاقاتم.. چون احتمالا عثمان دو تا پامو خورد میکنه..) حرفهای یان در مورد حال و روز مادر و سفر به ایران مدام در ذهنم تکرار و تکرار میشد.. و من سرگردانتر از همیشه! ادامه دارد... زهرا اسعد بلند دوست اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج @tmersad313
قسمت صدودهم شهادتش، مزد پر کاریش بود و با شهادتش «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» را ثابت کرد. روزهایی که تهران با او بودم شاهد بودم که چطور دو شب متوالی را نمی‌خوابد یا خوابش از دو سه ساعت بیشتر تجاوز نمی‌کند. تماسهای کاریش شبها گاهی تا ۲ صبح طول می کشید و از صبح خیلی زود هم شروع به زنگ زدن به نفرات مختلف برای هماهنگی کارهای آن روز می کرد. چشمهای همیشه سرخ و تن همیشه خسته‌اش بارزترین خصوصیتش بود. دفعه قبل که بعد از شهادت شهید محمد حسین مرادی برگشته بود کمردرد شدیدی داشت و نمی‌توانست رانندگی کند. می‌گفت آنطرف برای این کمردرد رفتم دکتر، مسکنی زد که گفت این فیل را از پا می‌اندازد ولی فرقی به حال کمردرد من نکرد. با همین کمردرد هم سفر آخر را رفت. روزی هم که شهید شد، از دو شب قبل بیدار بود. توی اتاقش پوستری از حاج همت روی کمد لباسهایش زده بود که این جمله حاج همت روی آن به چشم می‌خورد: «با خدای خود پیمان بسته‌ام که در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم» و از این لحاظ به حاج همت اقتدا کرده بود. راوی:برادر شهید @tmersad313
♨️پیام یک بخش کرونا برای در روز سیزدهم فروردین؛ " خيالتان راحت اين جبهه بی سرباز نمي ماند تا آخرين نفس برای مبارزه با ميجنگيم " @tmersad313
⭕️ آمریکا به گدایی افتاده ✍️ (یک شهروند) 3️⃣ آمریکا رسما به گدایی افتاده و وضعیت بحرانی آمریکا سبب شده که چین ، روسیه و سایر کشورها حتی ایران که از معدود کشورهای تولید کننده کیت تشخیص است، کمک هایی را برای نجات مردم آمریکا ارسال کنند به طوری که ترامپ را به گفته ی خودش شگفت زده کرده است. 2️⃣ بیست روز پیش و قبل از شیوع کرونا در خود آمریکا، ترامپ گفته بود اگر ایران بخواهد، در مهار کرونا به او کمک خواهد کرد و عده ای غربگدای معلوم الحال هم مثل همیشه غش و ضعف رفتند.... 1️⃣ هفت سال پیش، همان عده با غبغب های باد کرده قرار بود باتوافق با همین آمریکا تمامی مشکلات کشور حتی آب خوردن را با استفاده از دیپلماسی نیش های باز و قدم زدن با کری حل کنند،که در نهایت حاصلش تورم تاریخی،بحران معیشت،تعطیلی صنعت هسته ای و رکورد بی اعتباری پول ملی بود... 💢درآخر امام خمینی: ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شر تربیت یافتگان غرب و شرق به این زودی‏ها نجات نخواهیم یافت... @tmersad313
🔻منطقه زینبیه دمشق قرنطینه شد 🔹دولت سوریه، منطقه زینبیه واقع در ۱۰ کیلومتری جنوب شهر دمشق را قرنطینه کرد. 🔹سوریه روز گذشته شهر منین واقع در ۱۵ کیلومتری شمال شهر دمشق را قرنطینه کرده بود. @tmersad313
🔻 هشدار دوباره گردان‌های حزب الله به آمریکا 🔹ما ماهیت جنایتکارانه دولت دونالد ترامپ را می شناسیم و به این دولت درباره هرگونه اقدام خصمانه علیه ملت فلسطین و گروه‌های مقاومت هشدار می‌دهیم. 🔹اگر خروج نیروهای آمریکایی از عراق ادامه یابد و آنها به صورت کامل از عراق خارج شوند هیچ کدام کشته نخواهند شد. @tmersad313
🔸الجزیره: بیمارستان‌های فرانسه برای پذیرش بیماران جدید جا ندارد. 🔸رکورد بی‌سابقه مرگ و میر ناشی از در انگلیس در یک روز با بیش از 500 قربانی. 🔸برپایی بیمارستان‌های موقت در انگلیس برای نگهداری بیماران در پی گسترش شیوع . 🔸شرکت خطوط هوایی ترکیه توقف پروازهای خارجی خود را تا 12 اردیبهشت تمدید کرد. 🔸رئیس منطقه گرانت است فرانسه: آمریکایی‌ها در فرودگاه شانگهای درصدد سرقت ماسک‌های ارسالی از چین به فرانسه بودند. @tmersad313
تمام زحمت‌های یکساله‌ی مهناز فشار و مسیخ و امثالهم با این کرونا دود شد رفت هوا... @tmersad313
⚘﷽⚘ ♡ ســاعت به وقــت دلتنگـے ♡ بر ارتفاع دلتنگے ام اندوهےکهنه تار بسته خاطرات رهایم نمیکند و مرا بیش از پیش اندوهگین میکند اینک میان این همه دلتنگے میل به گریستن در من ، بیداد میکند قطره هاےدلتنگے از گونه هایم سرازیر میشود و من بدون تو تنها ، دلتنگ و اندوهگین معلق مانده ام میانه گذشته اے که گذشت و اکنونے که در حال جریان دارد . . . ماه مو سپیدم ســــــــــــــردار شهیدم 🌙 @tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا