8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 طوفان به پا کنید!
👤 تاکید استاد پناهیان در مورد طوفان توییتری در شب نیمه شعبان با هشتگ:
#ThePromisedSaviour
📅 چهارشنبه ۲۰ فروردین، ساعت ۲۱ الی ۲۳ به وقت ایران
🔸 استاد پناهیان: شاید چیزی نمانده باشه تا فرج .. باید ببریم این بازی رو! .. طوفان به پا کنید...
#نشر_واجب
#با_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
🔴 نقد جالب و عالمانه استاد خسرو پناه بر «پایتخت ۶»
به نام حکیم مطلق و خالق هنر و زیبایی
ضمن تشکر از دستاندرکاران این سریال و تبریک سال نو و اعیاد رجبیه و شعبانیه به نقدی کلیدی اشاره میکنم.
البته کارشناسان نقدهای واردی بر آن گرفتند؛ از جمله:
🔹اختلاط نامحرم
🔹ترویج بیحدرقص و موسیقی
🔹تعابیر بیادبانه مخصوصاُ نسبت به والدین و بزرگترها
🔹بیاحترامی به نماز و حج و غیره
ولکن نقد ریشهایتر این سریال به نظر بنده، رویکرد #ایران_گریزی و #ایران_تضعیفی است که متاسفانه از دوره قاجار توسط مستشرقین و بعد روشنفکر نمایان داخلی دنبال میشود و کتابها در باب ناتوانی و مجمعالرذایل بودن ایرانیان نوشته میشود.
این سریال با نشان دادن ایرانیانی که
🔸یا قاچاقچی (ارسطو) هستند
🔸یا روانی (بهبود)
🔸یا مسئول ناتوان و بیعرضه و منفعل (نماینده مجلس)
🔸یا دارای کمبود شخصیت (بهتاش)
🔸یا نوجوانان غرق در اینستاگرام و فضای مجازی (دختران دوقلو)
🔸یا مدعیان پرادعای هیچکاره و فرصتطلب (نقی)
🔸یا مروج آرایشگری و رفتارهای نامناسب (رحمت و فهیمه)
🔸یا عقل کلی که در مواردی احساسی داوری میکند (هما)
که برای بیننده مخصوصاً بیننده خارجی تصویر بسیار منفی علیه ایران میسازد.
❓سوال این است که چرا عدهای از نویسندگان و هنرمندان با هم تلاش میکنند تا ایرانی را با موفقیتها، مقاومتها و فرهنگ و تمدن بزرگ به ایرانی بیعرضه، ناکارآمد و احساسی و فاقد فرهنگ و تمدن معرفی کنند.
انتظار این بود لااقل واقعیتهای ایران اعم از ضعفها و قوتها به نمایش گذاشته شود تا ناامیدی در مخاطب تحقق نیابد.
🔻نکته قابل تامل اینکه چرا پایتخت ۶ (با مشخصات ذکر شده) بعد از پایتخت ۵ (مقابله با داعش) ساخته میشود؟ آیا نباید مدیران صدا و سیما در باب جریانشناسی سریالهای ایرانی دقت بیشتری نمایند.
✍️ عبدالحسین خسروپناه دزفولی حوزه علمیه قم ۱۶ فروردین ۹۹
#با_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
♦️رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح خبر داد: «اعلام جرم علیه یک نماینده مجلس به دلیل اظهارنظر خلاف واقع درباره هواپیمای اوکراینی»
🔹 رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح خبر داد که علیه حسین نوروزی، نماینده مجلس، در مراجع قضایی ذی صلاح تحت عنوان نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی اعلام جرم شده است و پیگیری لازم به عمل خواهد آمد./ منبع: ایسنا
#با_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
مادر باردار، دو کودک و پدر یک خانواده یمنی تو بمباران بنی صیاح یمن شهید شدن.
بمباران، قحطی، تجاوز سربازان سعودی و... اینا کابوسهای ششسال گذشته مردم یمن بوده. برای این مردم که هر روز مرگ رو به چشم دیدن کرونا بیاهمیتترین موضوعه چون بمبهای آلسعود خیلی دردناکتر از کروناست...
🔗 علیرضا گرائی
#با_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
🔴باز هم جعل لوگوی حوزهنیوز و انتشار اخبار دروغ!
💠 دروغ ۵ میلیونی نگرفت، دروغ ۱ میلیونی منتشر شد! / خبرگزاری حوزه از خاطیان و معاندان شکایت خواهد کرد
🔶باز هم فیکنیوزها دست به کار شدند و خبر دروغ دیگری را درباره طلاب و با جعل لوگوی خبرگزاری حوزه منتشر کردند!
🔶برخی کانالها در شبکههای اجتماعی این خبر را از قول آیت الله اعرافی مدیر حوزههای علمیه منتشر کردند: اولین سبد حمایت معیشتی قرنطینه طلاب به میزان یک میلیون تومان به ازاء هر یک از اعضای خانواده به حساب سرپرست خانوار واریز شد!
🔶این خبر در حالی در برخی شبکههای اجتماعی منعکس شده که از اساس کذب است و رسما تکذیب میشود.
🔶چنین خبری تا بهحال در خبرگزاری حوزه منتشر نشده است که بخواهد حذف شود ضمن آنکه از نظر محتوا نیز از اساس دروغ است.
#با_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
⤵ کرونا با تمام کشتارش،
کشته اش کمتر از یمن بوده ست!
یمن، آری یمن، که این همه سال
گور گل های بی کفن بوده ست
کرونا با تمام خونخواریش
هیچ کاری نداشت با طفلان
آل نحس سعود تا امروز،
گرم کشتار طفل و زن بوده ست!
#آل_سعود_منحوس
🔗 سوره بانو
#با_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
👊کانال تنگه مرصاد💥
🍃🌺چلّه قرائت دعای فرج🌺🍃
👥 هر شب ساعت ۲۲ ، قرائت همگانی دعای فرج (الهی عظم البلاء) به مدت ۴۰ شب به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مسلمین
👇👇👇
#با_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
👊کانال تنگه مرصاد💥
🍃🌺چلّه قرائت دعای فرج🌺🍃 👥 هر شب ساعت ۲۲ ، قرائت همگانی دعای فرج (الهی عظم البلاء) به مدت ۴۰ شب به ن
🔔☄بياد مولا به رسم هر شب 🔔
🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم✨🌸
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ،وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمفَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ،وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،
🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🤲🌸
💫و برای سلامتی محبوب💫
🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ✨ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ✨ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ✨ وَعَلى آبائِه ✨في هذِهِ السَّاعَةِ✨ وَفي كُلِّ ساعَة✨ وَلِيّاً وَحافِظاً✨ وَقائِداً وَناصِراً ✨وَدَليلاً وَعَيْنا ✨حَتّى تُسْكِنَهُ✨ اَرْضَكَ طَوْعاً✨ وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَك ضَلَلْتُ عَنْ دينِي
🌷اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج 🌷
#با_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
👊کانال تنگه مرصاد💥
#رمان #فنجانی_چای_با_خدا #قسمت_چهل_و_سوم نشستن در یک تاکسی زرد آن هم در کشوری که کابوسِ حاکمیتش تی
#رمان
#فنجانی_چای_با_خدا
#قسمت_چهل_و_چهارم
در همهمه ی فکری خودم و مادر، راهی هتل شدیم. ذهنم،میدانی جنگ زده بود برای بافتن و رشته کردن. اینجا هتلهایش هم زیبا بود و من گیج ماندم از آن همه تلاشِ غولهای قدرت برایِ سیاه نمایی...
پیرمرد راننده لبخند زد.. دربان هتل لبخند زد..مسئول رزرو لبخند.. کارگر ساده که حامل چمدانها بود لبخند زد.. اینجا جنس لبخند آدمهایش فرق داشت.. اینجا لبریز بود از مسلمانان ترسو...
در اتاقم را محکم بستم و برای اطمینان بیشتر یک صندلی پشت آن قرار دادم. من حتی از لبخند مسلمان ترسو هم میترسیدم.
دانیال همیشه میخندید..
بعد از چند ساعت استراحتِ نافرجام به سراغ متصدی هتل رفتم. باید چند کارگر برایم پیدا میکرد تا آن خانه ارواح، بازیافت میشد. چند لغت فارسی را کنار یکدیگر چیدم... نمیداستم میتوانم منظورم را برسانم یا نه..اما باید تلاشم را میکردم. متصدی جوانی خوش چهره بود با رنگی آسیایی. مقابلش ایستادم. با مهربانی نگاهم کرد. جملاتِ از پیش تعیین شده را گفتم..
لبخندش پر رنگتر شد. احتمالا نوعی تمسخر..مطمئنا کلماتم معنیِ خاصی را انتقال نداد.
پرسید، میتوانم انگلیسی صحبت کنم؟ و من میتوانستم.. این ملت با زبان بین الملل هم آشنا بودند؟ یعنی اسلام جلویشان را نمیگرفت؟ کمی عجیب به نظر میرسید...
ماجرای خانه را برایش توضیح دادم و او قول داد تا چند نفر را برای این کار پیدا کند.فردای آن روز آدرس را به کارگران دادم و به همراه مادر راهی خانه شدم. این خانه و حیاتش اگر زیرِخروارها خاک و برگ هم دفن میشد،جای تعجب نبود. دوریِ چندین ساله این تبعات را
هم داشت. دو کارگر نظافت حیات و دو کارگر نظافت داخل خانه را به عهده گرفتند. وقتی درِچفت شده را به سختی باز کردم مقداری خاک به سمتم هجوم آورد و من ترسیدم...زنده به گوری کمترینِ لطفِاین دیار و مردمانش است!
خاطراتِ کودکی زنده شد...درست در لابه لای مبلهای تار بسته از عنکبوت و زیر سیگاریِ دفن شده در غبار ِپدر... اینجا فقط دانیال میخندید..و من می دویدم.. او به حماقتم در دلبستگی و من در پی فرار از وابستگی..مادر با احتیاطی خاص وسایل را زیرو رو میکرد.. گاه لبخند میزد ..گاه میگریست...
با یان تماس گرفتم...آرامشِ چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم: (کجایی دختر ایرونی ؟؟) جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد:(هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ آخه تو کی میخوای مثه بقیه آدما زندگی کنی؟ )
هیچ وقت.. اگر هم میخواستم، خدایِ این آدمها بخیل بود!
حوصله ایی برای پاسخگویی نبود، پس گوشی را قطع کردم..
چندین بار گوشیم زنگ خورد. عثمان بود. جواب ندادم...ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید.. صوت داشت.. آهنگ داشت.. چیزی شبیه به کلماتِ سجاده نشینِ مادر... انگار خدای این مسلمانان سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.. درد به معده و سرم هجوم آورد..حالم خوب نبود و انگار قصد برتر شدن داشت..کاش گوشهایم نمی شنید... منبعِ این صداها از کدام طرف بود؟؟
بی حس و حال، جمع شده در معده، رویِ یکی از پله ها نشستم. یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت. شیرِ آب ِکنارش را باز کرد. آّب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد..مرد چه میکرد؟؟یعنی وضو بود؟؟ اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند..
روبه رویم ایستاد: (خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟) مزحکترین سوال ممکن را پرسید آن هم از من..مسیرِ خانه یِ خدایش را از من میخواست؟
پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد: (مشتی.. این فارسی بلد نیست.. حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟؟ برو خونه بخوون..) مرد سری تکان داد:(نمازو باید اول وقت خووند..) پسر جوان سر از تاسف تکان داد.. یعنی مسلمان نبود؟
دختری جوان از خانه خارج شد:(مشتی قبله اینوره...سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود.. اون خانوومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز..) پیرمرد تشکری پر محبت کرد: (ممنون دخترم.. ببین میتونی یه مهر واسم پیدا کنی..) دختر ایستاد: (نه ظاهرا از اهل سنت هستن.. اون خانوومه نه مثه ما وضو گرفت..نه مثه ما نماز خووند.. مهرم نداشت..)
پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت. چیزی را در آن جستجو کرد. سپس با سنگی کوچک در گوشه ایی از باغ ایستاد. سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبه رویش ایستاد.. نماز خواند.. تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت..سجده رفت..اما به روی سنگ.. خدای این مردمان در این سنگ خلاصه میشد؟؟
چقدر حقیر! صدای گوشی بلند شد.. اینبار یان بود: (دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله ؟؟ اون دیوونه که گذاشت رفت.) برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم. صدایش نگران شد: (سارا حالت خوبه؟) نه..خوب نبود..سکوت کردم: (سارا.. ما با هم دوستیم.. پس بگو چی شده.. مشکل کجاست؟ حال مادر چطوره؟؟) چشمم به
نماز خواندن پیرمرد کارگر بود
(از اینجا بدم میاد)
باز هم صدایش نرم شد و حرف هایش پر از