مھدیجان♥️
🌹اگر
دورم
ز دیدارتــــ
دلیل بی وفائے
نیستـــ
🌹وفا آن استـــ
ڪہ نامتــــ
را همیشه
بر زبان دارم ...
🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
حی علی الصلاه
#نماز اول وقت
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
📸 الان وقتشه ما بپرسیم :
چرا این تعداد از مسئولان حکومت "انگلیس" کرونا گرفته اند؟
پ ن : انگلیس و طرفداراش یالا زود جواب بدین...😏👍
#بی_بی_سی_فارسی_مکار
#بی_بی_سی_رسانه_همیشه_بیشرف
#کاسبان_کرونا
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
امشب از ذوق آمدنت دل ما قرار ندارد
زبان قلمم بند آمده از شوق عطر تو
آمدی برکت زندگی ...
روشنی دیده ....
شور جوانی ....
معنی ایمان ....
آمدی هستی عاشق ها شوی
آمدی تاج بندگی ام شوی
قدم به چشم عاشقانت گذاشتی پادشاه دوعالم
چگونه دل و جانم نلرزد برای کسی که نه فقط ملائک،
نه فقط پیغمبران و کائنات و هستی،
که خدا خاطرخواه اوست...
فدای قدم های پاکت
خوش آمدی جانم به قربانت........
حسین جاااان
🌹🌹میلادت بر ما مبارک 🌹🌹
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
خجسته باد روز پاسدار
روز آنان کـه با پروانه حضورشان بـه دور شمع میهن،
غیرتی حسینی را از کربلا تا قلّه هاي دماوند بـه دوش میکشند.
ولادت امام حسین«ع» و روز پاسدار خجسته باد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
🔴 رد پای جنگ بیولوژیک
✍️ #رضا_سراج
🔹 آمریکا تا چه اندازه در انتشار ویروس کرونا نقش داشته است؟ افسر اطلاعاتی روسیه: کرونا از آزمایشگاههای گرجستان به ایران منتقل شده است
🔻از زمان شیوع ویروس «کرونا» اظهار نظرهای متعددی درباره دست داشتن عامل بشری در انتشار این ویروس مطرح شده است، اما اظهار نظرهای جدید پای گرجستان و برخی کشورهای دیگر را هم به این قضیه باز کرده است.
✅ وزارت دفاع روسیه در نشست خبری در «مسکو»، از اقدام وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در تامین بودجه طرح های تحقیقاتی آزمایشگاه های بیولوژیکی سخن گفت که در پوشش آزمایشگاه های متعارف در کشورهای مختلف جهان به ویژه در «گرجستان» فعالیت می کنند و فعالیت های نامتعارف آنها نقض توافقنامه ها و پروتکل های بین المللی شمرده می شود.
🔸 سرلشکر «ایگور کرلوف»، وزیر اطلاعات و امنیت سابق گرجستان در حضور وابسته های نظامی هیأت های دیپلماتیک روسیه اسناد و اطلاعاتی در اختیار وزارت دفاع روسیه قرار داد که دربردارنده ی اطلاعاتی مفصل و مشروح در این خصوص بود، تا ثابت شود، نگرانی های وزارت دفاع روسیه از اقدامات غیر قانونی آمریکا در خاک گرجستان، از جمله تلاش برای دور زدن بندهای معاهده ممنوعیت سلاح های بیولوژیک و شیمیایی و سمی بی دلیل نبوده است و آمریکایی ها در تلاش برای بالا بردن قدرت نظامی بیولوژیکی خود در پوشش تحقیقات و آزمایش های متعارف هستند.
❌ فعالیت این آزمایشگاه های بیولوژیک، آماده سازی انواع مختلف ویروس هاست، با این تفاوت که این ویروس ها برای اهداف پزشکی و یا انسانی آماده و فعال نمی شوند، بلکه به خدمت گرفتن آنها برای کشتار انسان ها و انتشار بیماری ها و اپیدمی ها به عنوان سلاح ویروسی – بیولوژیک است.
❇️ اسناد در اختیار ثابت می کند، مرکز تحقیقات «لوگار» آمریکا در گرجستان پهپادهایی در اختیار دارد که می توانند، حشرات حامل ویروس های خاص را به هر نقطه از جهان انتقال دهند.
⭕️ به موازات اظهار نظرهای وزارت دفاع و وزارت بهداشت روسیه، وزارت خارجه چین رسما آمریکا را به شیوع ویروس کرونا در چین متهم کرد.
✅ «ژائو لی جیان»، سخنگوی وزارت خارجه چین در توئیتی در پایگاه توئیتر به طور رسمی آمریکا را متهم به انتشار ویروس کرونا در چین می کند و نظامیان آمریکایی که به ووهان سفر کرده بودند، را عامل انتشار این ویروس می داند.
🔰 ویروس کرونا ساخته و پرداخته آمریکاست و آمریکایی با هدف تضعیف رقیب جدی خود در جهان اقدام به انتشار این ویروس در چین کرده اند، تا اقتصاد این کشور را از پای درآورند.
◾️ روس ها اسناد جدیدی ارائه می کنند:
آمریکا با به کار گیری تجهیزات پیشرفته الکترونیکی در حال تولید و انتشار اشعه های خطرناک زیست میحطی است که زندگی و سلامتی انسان ها را با خطر جدی مواجه می کند.
🔰 نکته مشترک اظهارات پتروف با اظهارات پیشین وزارت دفاع روسیه، استفاده ابزاری آمریکا از کشور گرجستان برای تحقق اهداف جدید خویش است. وی می گوید: اکنون با موضع گیری رسمی متحدمان (چین) در قبال منشاء شیوع ویروس کرونا، به این باور رسیده ایم که این ویروس از طریق همین آزمایشگاه ها به ایران منتقل شده است.
🔺 صرف نظر از صحت یا عدم صحت، این اظهارات سوالات بسیاری را در اذهان ایجاد می کند،
1️⃣ آیا سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) در این تحقیقات و این اقدامات دست داشته است، یا خیر؟
2️⃣ آیا موساد در این حوزه با جاسوس دو جانبه چینی رئیس بخش میکروبیولوژی دانشگاه هاروارد در ارتباط بوده است؟
3️⃣ آیا این جاسوس دو جانبه نقش حلقه ارتباطی بین سیا و موساد داشته یا خیر؟
4️⃣ آیا با سازمان اطلاعات و جاسوسی انگلیس موسوم به ام آی ۶ در ارتباط بوده است و در انتشار ویروس کرونا بین فلسطینی ها نقش داشته یا خیر؟
✅درحالی که سوابق کاری وی نشان می دهد، در انتشار ویروس «ایدز» در میان فلسطینی ها نقشی اساسی ایفا کرده است؟
💢 این سوالات و صدها سوال دیگر، وابسته به ارائه اسناد و مدارک قابل اثبات است و در صورت به دست آمدن چنین مستنداتی به موجب قوانین بین الملل آمریکا مرتکب جنایت ضد بشری در جهان و علیه بشریت شده است که تبعات آن نه فقط ویرانگر که تا ابد دامنگیر مسئولان آن خواهد بود.
#سیاسی #بین_الملل
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
⭕️زیبا کلام میگوید چون نخست وزیر انگلستان به کرونا مبتلا شده پس فرضیه جنگ بیولوژیک منتفی است چون چاقو دسته خودش را نمیبرد
✅پاسخ) اتفاقا همیشه چاقوی امریکا دسته خودش را بریده است برای مثال: به وجود اوردن القاعده و داعش که به ضرر خودشان تمام شد و اشغالگری عراق و سقوط صدام،
اتفاقا آمریکایی ها مرد حماقتهای بزرگ هستند
هیچ وقت به طور قطع گفته نشده کرونا زاییده آمریکا است اما این یک احتمال قوی است و مانند مثالهای فوق به نظر میرسد آمریکا در باتلاق خود ساخته گرفتار شده است!
رزنانس
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 🔴ببینید
جنتلمن های پشت میز مذاکره،
حرامزادههای فرانسوی...
مهندس روحالله نژاد:
! من ۵ ماه در سلول بودم
! هر ۲ هفته یکبار من را لخت مادرزاد میکردند
! به من قلاده بسته بودند
و...
این تازه فرانسه، مهد حقوق بشره
ببینید تو گاوداری مثل آمریکا چخبره
🔗 حــاج رَمــبــو
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
حرم را بستیم
اما شما به مسافرتتان رفتید
هیئت را تعطیل کردیم
اما شما چهارشنبه سوریتان را کنسل نکردید
مساجد را در کل کشور بستیم
اما شما از خرید و خوشگذرانی هایتان نگذشتید
در تاریخ بنویسید حزب اللهی ها پای علم و عقلانیت ماندند اما کسانی که به دروغ دم از علم و وطن پرستی می زدن نماندن
🔗 میثم مطیعی
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی💔❤️💔
🔸 ۸۴ روز در سوگ سردار دلها
سین گلگون هفت سین امسال، سردار سلیمانی...
🌷 قسمتی از وصیتنامه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن. مرا بهحرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کردهای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشهدار میکند، مرا به قافلهای که بهسویت آمدند، متصل کن.
🌷شادی ارواح طیبه شهدا علی الخصوص شهدای مقاومت فاتحهای قرائت بفرمایید.
#انتقام_سخت
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
⚘﷽⚘
⚘اَلسَّـــــلامُ عَلَیْــکَ یــــا اَباعَبْدِاللهِ الْحُسَیـــْن(؏)⚘
خواستم تمامِ شهــر
خبرِ دوستــ داشتنم را
بہ گوش ات برسانند
به یُمنِ میلادت
کامِ تمامشان را شیرین نِمـودم
تا از نگـاهــم عشـــق بخـــوانند
اما،
در پسِ این نگــاه
غمِ دوری از تـو جا گرفتہ استــ ارباب .
راستی
میانِ این همه خیل زائران از راه دورت
فطرس ملڪ
سلامِ من را هـــم رساند؟
گفت که براي میلادت
تمامِ شهر را خبر کرده ام ؟
میلادتــ مبارڪ
#نعم_الرفیق
#نعم_الامیـــــر
#نِعْـــمَ_المَــوْلٰا
#نِعْـمَ_النَصیــــر
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
4_6048518807058646818.mp3
8.63M
#سرود
#کربلایی_سیدرضا_نریمانی🎤 🎈 🎉 🎈 🎉
#میلاد_امام_حسین
🎉 🎈
مست ذکر توأم حسین چه جامی داری 🎈
حس آرامش من چه التیامی داری 🎉
شاهمرد قیام ، مرد قیامی داری 🎈 🎉 🎈 🎉
کاشکی باشیم ببینیم چه انتقامی داری 🎉
🎈 🎉 🎈
"آقام آقام، آقام، تو رو میخوام"😍
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
👊کانال تنگه مرصاد💥
🍃🌺چلّه قرائت دعای فرج🌺🍃 👥 هر شب ساعت ۲۲ ، قرائت همگانی دعای فرج (الهی عظم البلاء) به مدت ۴۰ شب به ن
🍃🌺چلّه قرائت دعای فرج🌺🍃
👥 هر شب ساعت ۲۲ ، قرائت همگانی دعای فرج (الهی عظم البلاء) به مدت ۴۰ شب به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مسلمین
👇👇👇
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
👊کانال تنگه مرصاد💥
🍃🌺چلّه قرائت دعای فرج🌺🍃 👥 هر شب ساعت ۲۲ ، قرائت همگانی دعای فرج (الهی عظم البلاء) به مدت ۴۰ شب به ن
🔔☄بياد مولا به رسم هر شب 🔔
🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم✨🌸
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ،وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمفَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ،وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،
🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🤲🌸
💫و برای سلامتی محبوب💫
🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ✨ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ✨ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ✨ وَعَلى آبائِه ✨في هذِهِ السَّاعَةِ✨ وَفي كُلِّ ساعَة✨ وَلِيّاً وَحافِظاً✨ وَقائِداً وَناصِراً ✨وَدَليلاً وَعَيْنا ✨حَتّى تُسْكِنَهُ✨ اَرْضَكَ طَوْعاً✨ وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَك ضَلَلْتُ عَنْ دينِي
🌷اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج 🌷
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
4_903150859783766347.ogg
488.5K
#صوت_دعای_فرج
بيا ای بهترين درمان قلبــم
مداوا كن غم پنهان قلبــم
قسم برخالق دلـــهای عاشق
توهستی دلبرا،سلطان قلبـم
به رسم معرفت دعای فرج
التماس دعا
#روزتون_مهــــدوی❤️
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
👊کانال تنگه مرصاد💥
#رمان #فنجانی_چای_با_خدا #قسمت_بیست_و_هفتم از فرط دردمعده، محکم خودم را جمع کردم که عثمان در جایش ا
#رمان
#فنجانی_چای_با_خدا
#قسمت_بیست_و_هشتم
احساسِ احتمالیِ عثمان، اصلا مهم نبود. من از تمام دنیا یک برادر میخواستم که انگار باید به آن هم چوب حراج میزدم.آخ که اگر آن مسلمانِ خانه خراب کن را بیابم...هستی اش را به چهار میخ میکشم...
مادر روی کاناپه،تسبیح به دست نشسته بود، با دیدنم اشک ریخت:(چقدر دیر کردی.چرا انقدر رنگ و روت پریده؟؟) فقط نگاهش کردم. هیچ وقت نخواستمش...فقط دلم برایش می سوخت.. یک زنِ ترسو و قابل ترحم.. چرا دوستش نداشتم؟
در باز شد. پدر بود با شیشه ایی در دست و پشتی خمیده. تلو تلو خوران به سمت کاناپه رفت و رویش پخش شد. این مرد، چرا دیگر نمی مرد؟؟ گربه چند جان داشت؟؟ هفت؟؟ نُه؟؟ این مستِ پدرنام، جان تمام گربه های زمین را به یغما برده بود...
پوزخندی بر لبم نشست، مادرِ خط خطی شده از درد را مخاطب قرار دادم: (دیگه قید پسرتو، واسه همیشه بزن.. اون دیگه برنمیگرده..).
چرا این جمله را گفتم؟ خودم باورش داشتم؟
لرزید.. لرزیدنش را دیدم. چرا همیشه دلم به حالش می سوخت؟ تا بوی سوختگی قلبم بلندتر نشده بود باید به اتاقم پناه می بردم. چرا همیشه نسبت به این زن حس جنگیدن داشتم؟!
صدای آوازهای مستانه پدر بلند و بلندتر میشد. درِ اتاقم را قفل کردم. مادر به در کوبید: (سارا.. چی شد؟؟ دانیال کجاست؟ چرا باید قیدشو بزنم؟ چرا میگی دیگه برنمیگرده؟)
باید تیر نهایی را رها میکردم. با حرفهای صوفی و عثمان دیگر دانیالی وجود نداشت که این زنِ بدبخت را به آمدنش امیدوار کنم. خشاب آخر را خالی کردم:(پسرت مرده.. تو ترکیه دفنش کردن.. مسلمونا کشتنش..) در سینه ام قلب داشتم یا تکه ایی یخ؟
جز آوازهای تنها مستِ خانه، صدایی به گوش نمیرسید. در را کمی باز کردم. از میان باریکه ی در، مادر را دیدم. خمیده خمیده به طرف اتاقش رفت. من اگر جایش بودم؛ در فنجان خدایم زَهر میریختم.
دوست داشتم بخوابم. حداقل برای یکبار هم که شده، طعمِ خوابِ آرامی که حرفش را میزنند، مزه مزه کنم. این دنیا خیلی به من بدهکار بود، حتی بدونِ پرداخت سود؛ تمام هستی اش را باید پرداخت میکرد.
آن شب با تمام بی مهریش گذشت و من تا خود صبح از دردِ بی امان معده و هجوم افکار مختلف در مورد سرنوشت دانیال به خود پیچیدم. و در این بین تنها صدای ناله ها و گریه های بی امان مادر کاسه صبرم را نهیب میزد که ای کاش کمی صبر میکردم.
صبح، خیلی زود آماده شدم. پاورچین پاورچین سراغ مادر را گرفتم. این همه نامهربانی حقش نبود. جمع شده در خود، روی سجاده اش به خواب رفته بود. نفسی عمیق کشیدم باید زودتر میرفتم.
با باز کردن در کافه، گرمایی هم آغوش با عطر قهوه به صورتم چنگ زد. ایستادم. دستم را به آرامی روی گونه ی سیلی خورده از عثمان کشیدم. کمی درد میکرد. خشمِ آن لحظه، دوباره به سراغم آمد. چشم چرخاندم. صوفی روی همان میز دیروزی، پشت به من نشسته بود. عثمان رو به رویم ایستاد. دستش را روی دستِ خشک شده بر گونه ام گذاشت. گرم بود. چشمانش
شرم داشت: (بازم متاسفم..) بی توجه، به سراغ صندلی دیروزیم رفتم، جایی کناره شیشه ی عریض و باران خورده.
صوفی واقعا زیبا بود. چشمهای تیره و موهای بلند و مشکی اش در دیزاینِ کِرم سوخته ی لباسهایش، هر عابری را وادار به تماشا میکرد.
اما مردمک چشمایش شیشه داشت، سرد و بی رمق.. درست مثل من... انگار کمال همنشینی با دانیال، منسوبیت به درجه ی سنگی شدن بود. لبهایِ استتار شده در رنگ قرمزش تکان خورد:(بابت دیروز عذر میخوام.. کشتن برادرت انگیزه بود واسه زندگی اون روزهام..
فقط انگیزمو گفتم..) عثمان با سه فنجان قهوه رسید و درست در جای قبلی اش نشت. جایی در نزدیکی من.
صوفی سر به زیر با دسته فنجانش بازی میکرد: (یه چیزایی با خودم آوردم.) چرخید و از درون کیفِ چرمیِ آویزان به صندلیش یک پاکت و دوربین بیرون آورد: (اینا چند تا عکس و فیلم از منو برادرته. واسه وقتی که دوست بودیم تا عروسی و اون سفرِ نفرین شده به ترکیه.) همه را روی میز در برابر دیدگانم پخش کرد. دانیال بود.
عکسهای دوران دوستی اش، پر بود از لبخندهای شیرینِ دانیال مهربان با تمام شوخی های بامزه و گاه بی مزه اش و صورتی تراشیده و موهایی کوتاه و طلایی. تاریخِ ثبت شده در پشت عکس را نگاه کردم. دست خط برادرم بود. تاریخ چند ماه بعد از آشنایی با آن دوست مسلمانش را نشون میداد. درست همان روزهایی که محبتهایش؛ عطرِ نان گرم داشت و منو مادر را مست خود میکرد...
ادامه دارد...
#فنجانی_چای_با_خدا
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
👊کانال تنگه مرصاد💥
#رمان #فنجانی_چای_با_خدا #قسمت_بیست_و_هشتم احساسِ احتمالیِ عثمان، اصلا مهم نبود. من از تمام دنیا ی
#رمان
#فنجانی_چای_با_خدا
#قسمت_بیست_و_نهم
چقدر،دلم خنده های بلند و بی مهابایش را میخواست. از همان هایی که بعد از جوکهای بی مزه اش،به خنده وادارم میکرد.
در میان عکسها هر چه به جلوتر میرفتم چشمهای دانیال سردتر و صورتش بی روحتر میشد. در عکسهای عروسی، دیگر از دانیال من خبری نبود.
حالا چهره ی مردی؛ بوران زده با موها و ریشهایی بلند و بد فرم، خاطرات اولین کتک خوردنم را مرور میکرد. کاش دانیال هیچ وقت خدا را نمیشناخت. و ای کاش نشانیِ خانه ی خدا را بلد بود تا پنجره هایش را به سنگ میبستم.
در آخرین خاطرات ثبت شده از برادرم در استانبول، دیگر خبری از او نبود. فقط مردی بود غریبه، با ظاهری ترسناک و صدایی پرخشم، که انگار واژه ی خندیدن در دایره لغاتش هیچ وقت نبوده!بیچاره صوفی...
پس دانیال، عاشقِ صوفی بوده. اما چطور؟؟ مگر میشود عشق را قربانی کرد؟ و باز هم بیچاره صوفی.. در آن لحظات، دلم فقط برادر میخواست و بس...عکس ها و دوربین را روی میز گذاشتم
چرا نمیتوانستم گریه کنم؟ کاش اسلوبش را از مادر می آموختم.
عصبی و سردرگم، پاهایم را مدام تکان میدادم. چرا عثمان حواسش به همه چیز بود؟ دستم را فشار داد: (هییییس.. آروم باش.)
صوفی یکی از عکسها رو برداشت و خوب نگاهش کرد: (بعد از گرفتن این عکس، نزدیک بود تصادف کنیم. حالا که گاهی نگاش میکنم، با خودم میگم ای کاش اون اتفاق افتاده بود و هردومون میمردیم.)
نفسش عمیق بود و گلویش پر بغض: (مادربزرگم همیشه میگفت، به درد رویاهات که نخوری... گاهی تو بیست سالگی، گاهی تو چهل سالگی.. میری تو کمای زندگی! اونوقته که مجبوری دست بذاری زیر چونت و درانتظارِ بوقِ ممتده نفسهات، با تیک تاک ساعت همخونی کنی.. و این یعنی مرگِ تدریجیِ یک رویا..)
نگاهش کردم. چقدر راست میگفت و نمیداست که من سالهاست، ایستاده مُرده ام. و خوب میدانم، چند سالی که از کهنه شدنِ نفسهایت بگذرد، تازه میفهمی در بودن یا نبودنت، واژه ایی به نام انگیزه هیچ نقشی ندارد..و این زندگیست که به شَلتاق هم شده، نفست را میکشد.. چه با انگیزه.. چه بی انگیزه..
تکانی خوردم: (خب.. بقیه ماجرا؟) مکث کرد:(اون شب بعد از کلی منت در مورد بهشتی شدنم، اومد سراغم. درست مثله بقیه ی مردها.. انگار نه انگار که یه زمانی عاشقم بود. یه زمانی زنش بودم. یه زمانی بریدم از خوونوادم واسه داشتنش...
اون شب صدایِ خورد شدنم رو به گوش شنیدم.خاک شدم.. دود شدم.. حس حقارت از بریده شدنِ دست و پا، دردناکتره. نمیتونی درک کنی چی میگم.. منم نمیتونم با چندتا کلمه و جمله، حس و حالمو توصیف کنم.
اون شب تو گیجی و مستیش؛ دست بردم به غلافِ چاقویِ کمریشو، کشیدمش بیرون. اصلا تو حال خودش نبود. چاقو رو بردم بالا، تا فرو کنم تو قلبش. اما...اما نشد...نتونستم.. من مثله برادرت نبودم؛
من صوفیا بودم.. صوفی!)
ترسیدم...به پوزخنده نشسته در گوشه ی لبش خیره شدم:(رفت.. گذاشتم که بره.. خیلی راحت منو.. زنشو.. کسی که میگفت عاشقشه، سپرد به مشتری بعدی.. میتونی بفهمی یعنی چی؟؟ نه!نمیتونی..)
به صورتم چشم دوخت...دستی به گلویش کشید: (اون شب جهنم بود.. نه فقط واسه من. واسه همه زنها..فردا صبح، اون عروس و داماد که شب قبل مراسمشونو به
پا کرده بودن؛ اومدن وسط اردوگاه و با افتخار و غرور اعلام کردن که برای رضای خدا از هم جدا شدن و واسه رستگاری به جهاد میرن. مرد به جهادِ رزم و زن به جهاد نکاح!!!
داشتم دیوونه میشدم. اصلا درکشون نمیکردم. اصولشون رو نمیفهمیدم... هنوز هم نفهمیدم...تو سر درگمی اون عروس و سخنرانی هاش بودم که یهو صدای جیغ و فریادی منو به خودم آورد. سربازها دو تا دخترو با مشت و گلد با خودشون میاوردن. پوشیه ها از صورتشون افتاد. شناختمشون.
دو تا خواهر ۱۶ و ۱۸ ساله اوکراینی بودن. تو اردوگاه همه در موردشون حرف میزدن. میگفتن یک سال قبل از خونه فرار کردن و یه نامه واسه والدینشون گذاشتن که ما میریم واسه جهاد در راه خدا. ظاهرا به واسطه ی تبلیغات و مانور داعش روی این دو
تا خواهرو نامه اشون، کلی تو شبکه های مجازی سرو صدا کرده بودن و جذب نیرو..) خندید.. خنده اش کامم را تلخ کرد. طعمی شبیه بادامِ نم کشیده: (دخترای احمق فکر کرده بودن، میانو معروف میشنو خونه و ماشین مفت گیرشون میاد و میشن مقربِ درگاهِ خدا...
اما نمیدونستن اون حیوونا چه خوابی واسه دخترونه هاشون دیدن..چند ماهی میمونن و وقتی میبینن که چه کلاه گشادی سرشون رفته؛ پا به فرار میزارن که زود گیر میوفتن.
سربازهای داعش هم این دو تا رو به عنوان خائن و جاسوس آوردن تو اردوگاه تا درس عبرتی شن واسه بقیه!
اتفاقا یکی از اون سربازا، برادرت دانیال بود
باورم نمیشد که دانیال بتونه یه دختر بچه رو اونطور زیر لگدش بگیره. وحشتناک بود.. با تموم بی رحمی و سنگدلی کتکشون میزد. طوری که خون بالا می آوردن و التماس میکردن که تمومش کنه
#فنجانی_چای_با_خدا
زهرا اسعد بلند دوست
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
👊کانال تنگه مرصاد💥
#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت صدوچهار درون خودش کلنجاری داشت با خودش. برای کسی آ
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت صدوپنج
اینبار برای رفتن بی تاب بود. تازه برگشته بود، اما رفته بود رو انداخته بود که دوباره برود. مطیع بود. وقتی گفته بودند نه نمیشود، سرش را انداخته بود پایین و رفته بود. اما چند روز بعد رفته بود دوباره اصرار کرده بود که برود.
چهار روزی فرستاده بودندش دنبال کاری که از سوریه رفتن منصرف بشود. کار چهار روز را در سه روز تمام کرده بود و آمده بود گفته بود که حالا میخواهد برود. بالاخره حرفش را به کرسی نشانده بود…
شب رفتنش، مثل دفعههای قبل زنگ زد گفت که دارد میرود. لحن آرامش هنوز توی گوشم هست. توی دلم خالی شد از اینکه گفت دارد میرود.
این دو سه بار اخیری که رفت، لحنش موقع خداحافظی بوی رفتن میداد. بغضم گرفت. گفتم: کی بر میگردی؟ بر خلاف همیشه که میگفت کی میآید، گفت: معلوم نیست. مثل همیشه گفتم خدا حافظ است ان شاء الله. همیشه موقع رفتنش زنگ که میزد حداقل یک ربعی حرف میزدیم اما این دفعه مکالمهمان خیلی کوتاه بود؛ یک دقیقه یا کمتر شاید. حتی نگذاشت مثل همیشه بگویم رفتی آنطرف، اس ام اس بده! تلفن را که قطع کرد، بلافاصله پیغام زدم: «اس ام اس بده گاهگاهی!» یک کلمه نوشت: «حتما.» ولی رفت که رفت…
راوی:برادر شهید
#ادامه_دارد..
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐💐 نقارههای حرم امام رضا(ع)
میلاد موفور و سرور
سبط النبی
حضرت اباعبدالله الحسین(ع)
را بشارت دادند
#حتما_ببینید
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
1_249281304.mp3
2.69M
💯 قشنگه بشنوید
😄 وقتی کرونا شعر و موسیقی و مرحوم نوری رو هم کرونایی میکنه
#کرونا_را_شکست_میدهیم
ستاد بسیج ملی مبارزه با کرونا
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313