امام زمان 004.mp3
3.18M
✍️"کل یوم عاشورا" که میگویند؛
حقیقتی است تلخ!
عاشورا درحال تکرار است؛
وحسین زمان ما،تنهاي تنها!
درست مثل حسین😔
ماکجای لشکر اوایستاده ایم؟
#امام_زمان
🌴💎🌹💎🌴
قسمتی از داستان زندگی، #بی_بی_سکینه
🅾 خاطرات مادر یکی از نیروهای شهید سلیمانی که قابل تامل است👇
✅ "خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند"
🌷من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد.هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه ساله ام مریض بودند و هردو در یک سال مردند. در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، به نام علی!
میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد! 👈 حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف، گدایی هم می کردم. علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد.
شب می گفت مامان!
#چرا_پاهایت_تاول_زده؟
می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست، مادر !
وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم.
علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!"
یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم: مادر سردت نیست؟
می گفت نه، کدوم سرما ؟!
وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب می گذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان! کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟
با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوری نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم...
اون روز مستاصل آمدم در خیابان و رو کردم به خدا و گفتم خدایا🙌 امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟😰 برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل... علی بعد از چند دقیقه آمد گفت؛ مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده!
خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ...
#علی_که_بزرگ_شد_جنگ_شد.
علی میرفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد تا به چشم حاج قاسم، که فرمانده لشکر کرمان بود بیاد، آنقدر رفت و آمد تا حاج قاسم او را با خودش به جبهه برد و شد جزو فرماندهان محوری #لشکر_ثار الله شد و بعدها هم #علی_شهید_شد...
بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم 👈 خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر !
یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت: منم قاسم، قاسم سلیمانی!؟ دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟ حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد...
🌷حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است... 👈 علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد...
و قاسم پسر دیگرش که از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است...
بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا👇
#مادر_لشکری_از_شهیدان_راه_خداست....
#کناب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
🌷هدیه به روح بی بی #سکینه_پاکزاد_عباسی و فرزند شهیدش سردار #شهید_علی_شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و #شهیدحاج قاسم_سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات
🔻🔻🔻🔻🔻🔻
حاج قاسم همه زندگی اش برکت بود
همراهان او هم مانند علی شفیعی
هرکدام یک افتخاری برای کشور بودند
ماجرای فوق را بخوانیم نظام ما با خون اینگونه شهیدان آبیاری شده 👈قدر این نظام و ولایت فقیه و.. را بدانیم و خطاب به همه هستم، از خودم تا همه مسئولین و همه مردم از بالا تا پایین و از دارا و ندار 👈 اگر خیانت، دزدی، اختلاس، گرانفروشی، احتکار، کم فروشی، کم کاری، پارتی بازی، رشوه گرفتن و.... انجام دهیم 👈 پا روی این خونها گذاشته و باید در آن دنیا و در مقابل خدا و انبیاء و ائمه معصومین و شهدا، جوابگو باشیم، در ضمن در این دنیا هم خدا ما را رسوا خواهد کرد
اللهم صل علی محمد و آل محمد
التماس دعا، #ناصرکاوه
🌹طنز جبهه!
💥داستانهای آقا فریبرز (18):👇
🌿... از عملیات برگشته بودیم و جای سالم در لباس های مان نبود😳 یا تركش آستین مان را جر داده بود😍 یا موج انفجار لباس مان را پوكانده بود 😵و یا بر اثر گیر كردن به سیم خاردار و موانع ایذایی دشمن جرواجر شده بود 😃فرمانده گردان مان از آن ناخن خشك ها بود!😊 هر چی بهش التماس كردیم تا به مسئول تداركات بگوید تا لباس درست و حسابی بهمان بدهد، زیر بار نمی رفت... 😁
فرمانده گردان می گفت لباس هاتون كه چیزی نیست😉 با یك كوك و سه بار سوزن زدن راست و ریس می شود!😘
🌿... آخرسر هم دست به دامان فریبرز شدیم كه خودش هم وضعیتی مثل ما داشت.👊 به سركردگی او رفتیم سراغ فرمانده گردانمان👌 فریبرز اول با شوخی و خنده حرفش را زد😂 اما وقتی به دل فرمانده گردان اثر نكرد😝 عصبانی شد و گفت 👈 ببین، اگه تا پنج دقیقه دیگه به كل بچه ها شلوار، پیراهن ندی😥 آبرو واسه ات نمی گذارم!😊
🌿... فریبرز به یکی از بجه ها گفت یالله پسر، آنی پشت پیراهن من بنویس 👈 فریبرز.... از نیروهای گردان... به فرماندهی .... 😇من هم نوشتم.👌 یك هو فریبرز شلوار زانو جر خورده اش را از پا كند😠 و با یك شورت مامان دوز كه تا روی زانویش بود 😵 ایستاد. همه جا خوردند و بعد هم زدیم زیر خنده😳
🌿... فریبرز گفت 👈 الان راه میرم تو لشگر و می چرخم و به همه می گویم😳 كه من نیروی تو هستم 😁و با همین وضعیت می خواهی مرا بفرستی مرخصی😂 تا پیش پدر ومادر و همسرم آبروم برود و سكه یه پول بشم!😍
🌿...بعد محكم و با اراده راه افتاد طرف نمازخانه لشگر... 😳 فرمانده گردان كه رنگش پریده بود 😍افتاد به دست و پا و دوید دست فریبرز را گرفت و گفت 👈 نرو! باشه می گم تا به شما لباس بدهند!😵😠
🌿...فریبرز گفت 👈 نشد. باید به كل گردان لباس نو بدهی...✌ والله می روم... بروم؟😘 سرانجام فرمانده تسلیم شد و ساعتی بعد همه ما نو و نوار شدیم از تصدق سر آقا فریبرز!💪
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصرکاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️خدایا آمدم.... هیچی دیگه لازم نیست👌آیت الله جوادی آملی...هدیه آخر شب ....با خدا آشتی کنیم... التماس دعا
577-modaser-ghiamat-ta-1.mp3
4.68M
577-modaser-ghiamat-ta-2.mp3
8.37M
#نهم_فروردین #سالروزشهادت_حسین_املاکی گرامی باد.
#مقام_معظم_رهبری در بین جوانان استان گیلان: شهید املاکی شما؛ (جانشین لشکر قدس گیلان) که توی میدان جنگ شیمیایی زدند.و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود. بسیجی بغل دستش ماسک نداشت،شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش!👈 قهرمان یعنی این! البته هر دو شهید شدند. هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد اما این قهرمانی مانند اینها که از بین نمی روند. زنده اند ، هم پیش خدا زنده اند ، هم دردل ما زنده اند و هم در فضای زندگی و ذهنیت ما زنده اند...
☀️سالگرد شهید حسين املاکی, قائم مقام لشکر ۱۶ قدس گيلان، گرامیباد
1_4029948658.mp3
38.51M
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله
🔊 الـهي اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلي مِنْكَ بِالْعَفْوِ
وَ اِنْ عَذَّبْتَ فَمَنْ اَعْدَلُ مِنْكَ فِي الْحُكْمِ
◼️ فرازهایی از #دعای_ابوحمزه_ثمالی
روضه حضرت سیدالشهدا علیه السلام
#پیشنهاد_دانلود
🎤حجت الاسلام #میرزامحمدی
☑️التماس دعا
زیارت امام حسن عسكرى عليه السلام در
«روز پنجشنبه»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
يَا مَوْلاَيَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍ أَنَا مَوْلًى لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ وَ هَذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ فَأَحْسِنْ ضِيَافَتِي وَ إِجَارَتِي بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 پای درس بزرگان
* انسان موجودی است ابدی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕 احکام
⬅️ چگونگی گرفتن قضای روزه برای بیماران
«استفتائات آیةالله العظمی ؛ امام خامنهای»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⤴️ شرح در کلیپ
* البته از اراذل و اوباشی که افتخارشون بیناموسیه و سلیطگی
انتظار انسانیت نمیشه داشت ...