eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.2هزار دنبال‌کننده
83.4هزار عکس
89.6هزار ویدیو
3.4هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
"👈: هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند، خداوند برای او روزی حلال فراوانی می فرستد. 👈: هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند، خداوند او را دوست می دارد و او را از عذاب جهنم نجات می دهد. 👈 هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند، فقر از او دور می شود و همیشه در رفاه و آسایش زندگی می کند. 👈: هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند، عمرش طولانی می شود و در آخرت نیز جایگاهی بلند دارد.روایت دیگری از امام صادق (ع) آمده است: 👈«هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند، خداوند او را در روز قیامت در مقام محمود قرار می دهد و او را از عذاب جهنم نجات می دهد.»" "👈هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند، خداوند او را از فقر و تنگدستی نجات می دهد و او را محبوب همه مردم می کند و هرگز ناراحتی و اندوهی به او نمی رسد.»"
MENSH056.mp3
2.54M
👈سوره مبارکه واقعه 👈👈استاد منشاوی
🎀ازکسی که بهت امید میده محافظت کن
🌸اگرقرار باشد خوبی ما وابسته به رفتاردیگران باشد. این دیگرخوبی نیست؛ بلکه معامله است. می شود پروانه بود و به هرگلی نشست. اما بهتراست مهربون بود وبه هردلی نشست.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌
🌸🍃🌸🍃 جوانی در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکات ناپسندی انجام می داد و بر منهیات ( کارهای ناشایست) اقدام می نمود چون خبر یافت که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کرده است توبه نمود و به عبادت مشغول شد. کسی سؤال کرد: چگونه شد که توبه کردی و پشیمان شدی؟ جوان پاسخ داد: تا زمانی که پیامبر در قید حیات بود به این آیه پشت گرم بودم: و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم(انفال/ 33). یعنی: تا تو (ای پیامبر) در میان آنان هستی خدا آنان را عذاب نخواهد کرد)). اکنون که آن درب بسته شده ( پیامبر رحلت نموده است) پناه به این آیه آورده ام و ما کان الله معذبهم وهم یستغفرون(انفال/ 33).یعنی: مادامی که از نافرمانی خدا استغفار کنند خدا آنان را عذاب نخواهد کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃🌸🍃 📚 ✍يک روز سلطان محمود با چند نفر از نزديکان خود به شکار رفته بود. آنها کسانى بودند که به اياز رشک مى‌بردند و به سلطان محمود هميشه ايراد مى‌گرفتند که چرا اياز را بيشتر از همهٔ ما دوست داري؟ در او چه هست که در ما نيست. از قضا همان روز هم که اين صحبت‌ها به ميان آمد. سلطان محمود در جواب آنها گفت: چون اياز از شما باهوش‌تر و زرنگ‌تر است. 🔺گفتند بايد به ما ثابت کنيد گفت: همين امروز در موقع‌اش ثابت خواهم کرد. طرف عصر سلطان محمود در زير درختى نشسته بود، و شکارها را جلويش ريخته بودند. از دور در کنار جاده قافله‌اى پيدا شد. سلطان محمود يکى از آن جمع را صدا کرد و در گوش او گفت برو ببين اينها کيستند. آن مرد سوار بر اسبش شد و به تاخت به‌طرف آنها رفت و بعد از چند دقيقه برگشت و در گوش سلطان محمود گفت: قافله‌ٔ بازرگان هندى است. 🔺باز آهسته پرسيد: چه همراه داشتند؟ گفت: نپرسيدم. ديگرى را صدا زد و به او گفت: برو ببين بار قاطرهاى اين قافله چيست؟ اين آدم هم اسبش را تاخت کرد. رفت و برگشت و در گوش سلطان محمود گفت: حرير است. پرسيد: از کجا آوردند. گفت: نمى‌دانم، نپرسيدم. يکى ديگر را صدا زد و در گوشش گفت: برو ببين اين حريرها را از کجا مى‌آورند. رفت و برگشت و گفت: از چين. 🔺گفت: نپرسيدى به کجا مى‌برند؟ گفت: نه، نفرمودي. ديگرى را صدا زد و در گوشش گفت: برو ببين اين حريرها را به کجا مى‌برند. رفت و برگشت و گفت: به بخارا. گفت: از اين نپرسيدى چه جاى آن بار خواهند کرد؟ گفت: نه. همين‌طور هر يک رفت و فقط جواب يک سؤال سلطان محمود را آورد. آخر از همه اياز را صدا کرد و در گوشش گفت: 🔺برو ببين آنها کيستند. اياز اسب را تاخت و از ديگران بيشتر معطل شد و چون از ديگران بيشتر معطل شده بود همه خوشحال بودند و به سلطان محمود گفتند: ديديد از همهٔ ما تنبل‌تر است و ديرتر آمد. سلطان محمود گفت: بعد معلوم مى‌شود. در اين ميان اياز سررسيد، سلطان محمود به صداى بلند گفت: اياز اينها که بودند؟ اياز گفت: قربانت گردم اينها بازرگان هندى بودند که حرير چينى به بخارا مى‌بردند 🔺و از آنجا پوست گوسفند به خراسان و پوستين خراسانى به جاهاى سردسير خواهند برد. سلطان محمود گفت: اين نمونه‌اى از هوش و زرنگى اياز بود که هر کدام از شما يک مطلبى را آورديد، ولى اين يک‌نفر به‌جاى شما چند نفر تحقيق کامل کرد و جواب هر سؤال ما را داد. از اين جهت است که من او را بيشتر از شما دوست دارم. 📚سلطان محمود و اياز  
_ بچه که بودیم، وقتی مریض می شدیم وقتی آقا دکتره، می پرسید: بگو کجات درد داری؟ چته؟ زل می زدیم به مامانمون!! یادتونه ...؟ منتظر می شدیم تا اون بگه مریضی مون چیه؟؟ ... و جواب دادن رو به اون می سپردیم؟ ... چون که می دونستیم مادرمون، همون احساسی رو داره که ما داریم ... حتی از خودمون بیشتر، دردمون رو احساس میکنه ... حالا می خوام بگم اون روزها رو یادت میاد؟ خب ، تو جوون شدی ، اون پیر شده !!! حواست باشه بهش... حالا وقتشه ، توام مثل بچگی هات اگه اون مريض شد ... حسش کنی!!! | حالا اون به تو نیاز داره ، حتی اگه حرفی نزنه ... مثل همیشه !!! حواست بهش باشه 🌸🌸🌸🌸