قالَ رَسولُ اللهِ صَلَّی اللهُ علیه وآله:
إرفَعُوا أصواتَكُم بالصَّلاةِ عَلَی؛ فَإنَّها تَذْهَبُ بِالنِّفاقِ.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
با صدای بلند بر من صلوات فرستید؛ زیرا كه نفاق و دورویی را بر طرف میكند
💠جبهه اقتصادی و نگاه ولی امر مسلمین‼️
🖌 حمدان مقدم
🔹امام خامنه ای مدضله العالی: دشمن بعد از شکست در جبهههای مختلف، متمرکز شده روی اقتصاد.
🔹 بنده بگویم در این جبهه هم دشمن شکست خواهد خورد.
🔸امروز آمریکا بر جنگ اقتصادی متمرکز است چون از جنگ نظامی مأیوس است.
🔸در دههی هفتاد جنگ فرهنگی علیه ما شروع شد؛ حالا ببینید متولدین دههی هفتاد میروند #مدافع_حرم میشوند و سر میدهند. در آن سالها این نهالها و #حججیها روییدند.
🔸آنها یک جنگ فرهنگی راه انداختند که #دفاع_مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم #راهیان_نور را راه انداخت.
🔸جمهوری اسلامی این است؛ مدافع حرم تربیت میکند، راهیان نور راه میاندازد، معتکفین در مساجد را بهعنوان یک نماد عالی تضرع و قداست به وجود میآورد.
🔸پس ما در جنگ فرهنگی پیروز شدیم و دشمن شکست خورد. در جنگ نظامی هم پیروز شدیم. در جنگ امنیتی-سیاسی سال ۸۸ هم ملت ایران بر توطئهی دشمن فائق آمد و پیروز شد.
🔹حالا دشمن بعد از شکستی که در جبههی فرهنگی، امنیتی، نظامی و سیاسی خورده، متمرکز شده روی #اقتصاد. بنده بگویم در این جبهه هم دشمن شکست خواهد خورد. دشمن، ضعیف و ناتوان و شکستخورده است، به شرط اینکه من و شما بیدار باشیم و به وظایف خودمان عمل کنیم. (٩٧/٥/٢٢)
آخر شب بود. دلم برایش تنگ شده بود. به خودم گفتم: تو چه طورخواهری هستی ؟ برادرت توی بیمارستانه، برو یه سر بهش بزن.
می دانستم ناراحت می شود که شب برویم بیرون. گفتم: علَی الله. می روم، هر چه باداباد. رفتم. پشت در اتاقش مراقب ایستاده بود و برق اتاقش خاموش بود. گفتم: لای در را باز کنید، من این را برایش بگذارم تو و یک نظر ببینمش و بروم. یادم نیست چی برایش برده بودم، ولی یک چیزی برده بودم. بیش تر بهانه بود. در را که باز کردند، دیدم صدایش می آید. مناجات می کرد. خواستم بیایم بیرون که من را دید. گفت: این جا چه کار می کنی ؟
گفتم: دلم برات تنگ شده بود، آمدم ببینمت.
گفت: من راضی نیستم این ساعت شب بیایی این جا.
گفتم: زود می روم.
گفت: برو.
یادگاران، جلد 6 کتاب شهید محمود کاوه، ص 22
رفته بودیم زاهدان، مأموریت. بعضی از افسرها، اصرار داشتند که شب پیش ما باشند؛ توی اتاق ما بخوابند. گفتم: حرفی نیست. ولی شمانمی تونید با اخلاق ایشون سر کنید.
گفتند: اختیار دارید، این چه حرفیه. دوست داریم این چند روزه درخدمت تیمسار باشیم.
چهار نفر بودند. شب اول، طبق معمول، صیاد بلند شد. وضو گرفت. نمازشب خواند. نمازش که تمام شد، قرآن خواندنش را شروع کرد؛ تا نمازصبح. نماز صبحش را که خواند، ده دقیقه خوابید. بعد رفت ورزش صبحگاهی. فردا شبش یکیشان آمد که بهتره ما مزاحم تیمسارنباشیم.
شب بعد، یکی دیگر.
یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 87
تا نيمه هاي شب جلسه بود. خسته مي شديم. اما او ريز مسائل و مشكلات را مي گفت و بررسي مي كرد. هيچ چيز از چشمش دور نمي ماند. از بد خلقي فلان فرمانده و كم اطلاعي فلان مسئول تبليغات گرفته تا ماست، كه بايد كنار غذاي بچه ها باشد كه مسموم نشوند.
بعد از جلسه، همان گوشه ي اتاق، عباش را مي كشيد سرش و مي خوابيد. دو سه ساعت نگذشته، باز بلند مي شد براي نماز شب.
يادگاران، جلد 5 كتاب شهيد عبدالله ميثمي ، ص 73
نصفه شب بیدار می شد، یک تکه کاغذ از زیر پتو برمی داشت می گذاشت جلویش، از رویش نماز می خواند. نوشته بود نماز شب چند رکعت است و چه طور باید خواند.
یادگاران، جلد 20 کتاب شهید محمد جهان آرا، ص 18
رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ
پروردگارا
مرا و پدر و مادرم
و همه مؤمنان را
در روز شمار بیامرز🤲🤲🤲🌾🌾🌾
✼ *✨﷽✨*✼
دست ادب بر روی سینه می گذاریم
السّلامُ عليكَ أَيُّهَا المُنْتَظَرُ المُجَابُ إِذَا دَعا
سلام بر تو اى كه مورد انتظار هستى و هنگامى كه دعا كنى پاسخ داده مى شوى
سلام بهار جان ها.. ✋🏻
حالا که مهر پاییز به دل تقویم افتاده است🍂
این را به فال نیکِ آمدنت میگیرم
آنجا که مهرت در تمام جهان پر میشود
و تقویم تنها یک فصل خواهد داشت
و آن بهارِ آمدن توست...! 🌱
أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ 🕊