╲\╭┓
╭ 🍃🌺 ﷽ 🌺🍃
┗╯\╲
✅ #طنز_جبهه 😂
💠 «فخر الدین حجازی» از جمله سخنرانان بانفوذ در دهه 50 و 60 بشمار می رفت. او در جلسات مذهبی که با حضور انبوه کثیری از جمعیت برگزار می شد مخاطبان خود را با بیانات آتشینش مسحور خود می گرداند.
⏳ سال 61 بود. «فخر الدین حجازی» در میان جمع زیادی از رزمنده ها حاضر شده بود.
🎤 در این میان شروع به صحبت برای آنها کرد. در طی سخنرانیش خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی نسبت به آنان گفت: «من بند کفش شما بسیجیان هستم.»‼️
🔵 یکی از برادران که معلوم نبود خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشده بود، از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی ازاین جمله گفت
#تکبیر 🇮🇷
😂 جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را
تایید کردند‼️😂
🍂 طنز جبهه
•┈••✾💧✾••┈•
🔹 شب توی سنگر نشسته بودیم و چرت می زدیم.
شب مهتابی زیبایی بود
فرمانده اومد توی سنگر و گفت:
اینقدر چرت نزنین ، تنبل میشین، به جای این کار برید اول خط ، یک سری به بچه های بسیجی بزنین.
بلند شدیم و رفتیم به طرف خاکریز های بلندی که توی خط مقدم بود.
بچه های بسیجی ابتکار خوبی به خرج داده بودن . مقدار زیادی سنگ و کلوخ به اندازه کله آدمیزاد روی خاکریز گذاشته بودند که وقتی کسی سرش را از خاکریز بالا می آورد، بعثی ها آن را با سنگ و کلوخ اشتباه بگیرند و اون رو نزنن .
ما هم خیال می کردیم که این سنگ ها همه کله رزمنده هاست. رزمنده هایی که پشت خاک ریز کمین کرده اند و کله هایشان پیداست.
یک ساعت تمام با سنگ ها و کلوخ ها سلام و علیک و احوالپرسی کردیم
و به آنها حسابی خسته نباشید گفتیم و بر گشتیم !
صبح وقتی بچه ها متوجه ماجرا شدن تا چند روز ، بهمون می خندید .
•┈••✾💧✾••┈•
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
💢#طنز_جبهه
#لبخندهای_خاکی
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن؛
داد میزد: آهــای... سفره ، حوله ، لحاف
زیرانداز، روانداز، دستمال، ماسک، کلاه،
کمربند، جانماز، سایهبون، کفن، باندِزخم
تور ماهیگیریم ... هــمـه رو بُردن !!😂
شادی روحشون که دار و ندارشون
همون یک چفیه بود
💢 صلوات
💢✨💢✨💢
#طنز_جبهه
📌 وقتی که ورقه های امتحانی شهید شدند
🔹️ مقطع سوم راهنمایی که آن موقع میگفتند سیکل درس میخواندم.
◇ قرار شد همراه تعداد دیگری از رزمندگان امتحان بدهیم امتحان به اصطلاح امروز دانشجویان به صورت «اُپِن بُوک» به معنی اجرای آزمون جزوه باز بود.
◇ البته جبهه معلم نداشت و بچه های قدیمی و کلاس بالایی در سنگرها برای سال پائینی ها کلاس درس میگذاشتند
◇ خلاصه با این سلیقه های مختلف تدریس و معلم های جورواجور ، امتحان را دادیم و ورقه ها را جمع کردند و بردند .
◇ موقعی که می خواستند ورقه ها را به پشت جبهه به مدرسه ای در اهواز منتقل نمایند، یک خمپاره روی ماشین حامل ورقه ها اصابت میکند و ورقه ها آتش می گیرند .
◇ وقتی برای گرفتن نتیجه به مدرسه مراجعه کردیم ، گفتند ورقه های شما همگی شهید شده اند و همانجا امتحان دیگری از ما گرفته شد.
#درس_خواندن_در_جبهه
#هفته_دفاع_مقدس
🔹️
#کشکول_پنجم_بهمن_۱۴۰۲
🌷پیامبر گرامی اسلام فرمودند: اگر تمام مردم در دوستی و محبت علی بن ابیطالب علیهالسلام یکدل بودند و وحدت کلمه داشتند 👈 خداوند آتش جهنم را هرگز نمیآفرید! (مقتلالحسین خوارزمی، ج ١، ص ٣٨ ـ الفردوس، ج ٣، ص ٣٧٣)
🌸 #عاشقانہ_پدران_شهـدا
🌺 ... چند دقیقه بین شهدا گشتند تا اینکه یک جنازه را روی خاک، روبهروی دکتر قرار دادند و گفتند: این پیکر آقا مجید شماست. جنازه سر نداشت. رگهای گلویش پیدا بودند. دکتر دوزانو روی زمین نشست و به جیب لباس مجید که خونی بود، خیره شد. روی یک تکه پارچه سیاه کوچک، نوشته شده بود مجید ابوترابی. خم شد و رگهای گلوی مجید را بوسید و کنار پیکرش سجده شکر بجا آورد...
🌺این فقط فصل شهادت تنها پسر دکتر را از زندگی پرفراز و نشیبی برایتان روایت کردیم؛ بخشی که گویای عمق شخصیت قوی وی بود که ۸ سال دراورژانسهای خط مقدم جبههها با انجام سختترین و حساسترین عملهای جراحی، جان رزمندههای بسیاری را که زنده ماندنشان به دقیقهها وابسته بود، نجات داد.
🌺... در گلستان شهدای نجفآباد، چهار قبر کنار هم بودند. دوتا از قبرها خالی بودند. وقتی پیکر مجید را به گلستان شهدا آوردند، دوستش از وسط جمعیت خودش را به دکتر ابوترابی رساند و او را سر دو قبری که کنده شده بود برد و گفت: آقای دکتر! مجید را اینجا توی این قبر به خاک بسپارید. دکتر گفت: چرا پسرم؟!
🌺جوان جواب داد: ما چهار نفر بودیم که شبهای جمعه میآمدیم گلزار و سر مزار شهدا دعای کمیل میخواندیم. بعد از دعا چند دقیقهای در این چهار قبر کندهشده میخوابیدیم. رسول، توی همان قبری که همیشه میخوابید، دفن شده. «علی ابراهیمی»، دوست دیگرمان هم همینطور. حالا مجید آمده. بعد به قبر وسطی اشاره کرد و ادامه داد: قد مجید بلند بود و داخل این قبر که میخوابید، سرش را به یک طرف خم میکرد. همیشه هم میگفت: بچهها باید سر من از تنم جدا شود تا این قبر
اندازهی من بشود... چلهی مجید نشده بود که دکتر برگشت به اورژانس خط مقدم
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
#طنز_جبهه
داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم کنارم ایستاده بود که یه هو خمپاره امد و بوممم .... نگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین.دوربین را برداشتم رفتم سراغش.بهش گفتم : تو این لحظات آخر زندگی اگر حرفی صحبتی داری بگو ... در حالی که داشت اشهد و شهادتینش رو زیر لب زمزمه می کرد گفت: من از امت شهید پرور ایران یک خواهش دارم. اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا پوستشو نکنید!
✨به اوگفتم :بابا این چه جمله ایه!قراره از تلویزیون پخش بشود ها... یک جمله بهتر بگو برادر ... با همون لهجه شیرین اصفهانیش گفت : اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!...
💥اوایل جنگ بود، زن به شوهرش میگه باید بری کولر بخری. میره تعاونی بهش میگن باید سه ماه بری جبهه؛ طرف میره جبهه و متاسفانه در عملیات اسیر میشه!؟ بهش میگن چه پیامی برای خانوادت داری؟میگه: فقط به گل نسا بگید من که به فنا رفتم ، حالا خنک شدی؟ 😂
#کتاب_گلخندهای_آسمانی
#ناصرکاوه
🕋 ما علی فروش نیستیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🟢 روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام)
به اصحاب خود فرمودند: دلم خیلی به حال ابوذر میسوزد. خداوند رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند ، چطور؟!
مولا فرمودند: آن شبی که به دستور خلیفه
مأموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر به خانهی او رفتند؛ چهار کیسهی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
♦️ابوذر عصبانی شد و به مأمورین گفت:
شما به من توهین کردید ، آن هم دو بار؛
اول آن که فکر کردید من علی فروشم
و آمدید من را بخرید. دوم ؛ بی انصاف ها ! آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟!!
شما با این چهار کیسه ی اشرفی می خواهید من « علی فروش » شوم؟!
♦️تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی
با یک « تار موی علی » عوض نمی کنم!
آن ها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
🟢 مولا گریه می کردند و می فرمودند:
قسم به خدایی که جان علی در دست اوست ، آن شبی که ابوذر درب خانه را
به روی سربازان خلیفه بست ، سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ غذایی نخورده بودند😰
#کشکول_هفتم_بهمن_۱۴۰۲
✅ چه خبر از واجب قطعی و فوری ⁉️⁉️
🔰 7 روز مانده تا ایام الله #دهه_فجر و 36 روز مانده تا روز مهم #انتخابات
⬅️ پهلوی ها و سلطنت طلب ها در حال #آرایش کردن چهره سیاه #پهلوی هستند و #سیاه_نمایی علیه #جمهوری_اسلامی
👈 مخالفین نظام هم در حال #دلسرد کردن مردم عزیز برای عدم حضور در #انتخابات
📣 عزیزان انقلابی ، دانشجوها ، طلبه ها ، دانش آموزان ، همه سروران انقلابی ، آیا خود را از نظر علمی آماده کرده ایم برای #جهاد_تبیین در این دو موضوع مهمی که در پیش رو داریم ⁉️⁉️
⁉️ آماده هستیم تا شبهات مربوط به #پهلوی را جواب دهیم و از دستاوردهای نظام بگوییم ⁉️ آماده هستیم تا شبهات مردم برای حضور در #انتخابات را جواب دهیم و از دستاوردهای مجلس فعلی برای دلگرم شدن مردم و دانستن فواید مجلس قوی بگوییم ⁉️
♦️حقوق شاغلان ۲۰ درصد افزایش مییابد
🔹نمایندگان مجلس تصویب کردند که در سال آینده حداقل حقوق و مزایای مستمر شاغلان (مشمول و غیرمشمول قانون مدیریت خدمات کشوری)، به میزان ۲۰درصد افزایش یابد.
🔹حداقل مبلغ مندرج در حکم کارگزینی و قرارداد منعقده ماهانه حقوق بگیران به میزان صد میلیون ریال تعیین میشود.
🔹حداقل حکم حقوق بازنشستگان و وظیفه بگیران مشمول صندوق بازنشستگی کشوری و سازمان تأمین اجتماعی نیرو های مسلح و سایر صندوقهای وابسته به دستگاههای اجرائی متناسب با سنوات خدمت به میزان نود میلیون ریال تعیین میشود.
🔹حداقل دریافتی ماهانه سربازان وظیفه مجرد مشغول در مناطق غیر عملیاتی معادل ۶۰ درصد حداقل دریافتی پایور، حداقل دریافتی ماهانه سربازان وظیفه مجرد مشغول در مناطق عملیاتی معادل ۷۵ حداقل دریافتی پایور و حداقل دریافتی ماهانه سربازان وظیفه متاهل بدون فرزند معادل ۹۰ درصد دریافتی حداقل دریافتی پایور میباشد.
♦️یک تهسیگار بیمارستان گاندی را به آتش کشید؟!
🔹 شنیدهها حاکی از آن است که عامل آتشسوزی یک ته سیگار رها شده در کارتنهای دارو بوده است. یکی از پرسنل در مورد علت آتشسوزی میگوید: «شنیدیم میگویند کارگری که در طبقه پانزدهم بیمارستان مشغول کار بوده، ته سیگارش را روی زمین پرت کرده و آتشسوزی شروع شده. حالا میگویند این کارگر فرار کرده است.» /فرارو
🕯 توسل به حضرت زینب(س) در تعجیل در فرج 👈 از آقای شیخ حسین سامرایی که از اتقیاء اهل منبر در عراق بودند، نقل شده است: در آن ایامی که در سامرا مشرف بودم، روز جمعه طرف عصر در سرداب مقدس رفتم؛ دیدم غیر از من کسی نیست و من حال و توجهی پیدا کرده و متوسل به حضرت ولی عصر (عج) شدم در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود: «به شیعیان و دوستان ما بگویید خدا را قسم دهند به حق عمه ام زینب که فرج مرا نزدیک گرداند.» ⬅️ شیفتگان حضرت مهدی، ج۱، ص۲۵۱
#طنز_جبهه
🔹 شب توی سنگر نشسته بودیم و چرت می زدیم. شب مهتابی زیبایی بود فرمانده اومد توی سنگر و گفت: اینقدر چرت نزنین ، تنبل میشین، به جای این کار برید اول خط ، یک سری به بچه های بسیجی بزنین. بلند شدیم و رفتیم به طرف خاکریز های بلندی که توی خط مقدم بود. بچه های بسیجی ابتکار خوبی به خرج داده بودن . مقدار زیادی سنگ و کلوخ به اندازه کله آدمیزاد روی خاکریز گذاشته بودند که وقتی کسی سرش را از خاکریز بالا می آورد، بعثی ها آن را با سنگ و کلوخ اشتباه بگیرند و اون رو نزنن . ما هم خیال می کردیم که این سنگ ها همه کله رزمنده هاست. رزمنده هایی که پشت خاک ریز کمین کرده اند و کله هایشان پیداست. یک ساعت تمام با سنگ ها و کلوخ ها سلام و علیک و احوالپرسی کردیم و به آنها حسابی خسته نباشید گفتیم و بر گشتیم !صبح وقتی بچه ها متوجه ماجرا شدن تا چند روز ، بهمون می خندید...
کتاب گلخندهای آسمانی، ناصر کاوه
🎥 قابل توجه اونایی که به دروغ میگن زمان شاه...محمدرضا پهلوی سالیان سال هرشب حداقل 50میلیون تومان درقمار میباخت!
👌۵۰میلیونِ در دهه۵۰، معادل ۳۰۰میلیارد تومن امروز است! یعنی شاه هر ۱۰شب، 3000میلیارد تومان به اندازه اختلاس خاوری، اموال ملت را در #قمار آتش میزد!
🔥طبق سند #گزارش_ساواک شخص اول مملکت برای واردات قاچاق فقط به یک #شرکت_ایتالیا ۶۰میلیون تومان #رشوه داد
🔥بخشش شاه به اجنبی به بهانه های واهی درحالیکه مردم نان شب نداشتند:
👌پاکستان: 540میلیون دلار
👌فرانسه: 1میلیارد و200میلیون دلار
👌انگلستان: 800میلیون دلار
👌مصر: 500میلیون دلار و...
🔥شاه هرساله #یک_میلیارد_دلار به #اربابان_خارجی، #هدیه می داد
🔥شاه #شش_میلیارد_دلار وام بدون بهره به صندوق بینالملل داد ولی هیچگاه بازنگشت
🔥بزرگترین اختلاسگران تاریخ دنیا :
3⃣نفرسوم: #سوهارتو_دیکتاتور_اندونزی
در طول ۳دهه: 35میلیارد دلار
2⃣نفر دوم: #برنارد_مدوف_آمریکایی
در سال ۱۳۸۹م : 65میلیارد دلار
1⃣ نفر اول دنیا: #محمد_رضا_پهلوی
در دهه ۵۰ : بیش از 100میلیارد دلار
#طنز_جبهه 😄
🌷شهید «حمزه بابایی» همراه عدهای از رزمندگان، به منطقهی عملیاتی بدر رفته بودند. نمیدانستند منطقه خودی است یا تحت تصرف دشمن، پس از مدتی جستوجو به نتیجهای نرسیدند. کمکم بچهها روحیههایشان را نیز از دست میدادند. «حمزه بابایی» که استاد تقویت روحیه بود، به شوخی رو به بچهها کرد و گفت: «یک راه شناخت خیلی خوب پیدا کردم.» همگی خوشحال دورش جمع شدند و سؤال کردند: «هان بگو. از کجا میشود فهمید وضعیت منطقه را؟» او درحالیکه میخندید، گفت: «از صدای قورباغهها! اگر موسیقی آنها در دستگاه شور باشد، یعنی «قور قور» بکنند، منطقه خودی است و اگر در دستگاه ابوعطا بخوانند و «القور، القور» بکنند، منطقه در تصرف دشمن است.» لبخند روی لبان همه نقش بست....
🌷خاطره ای به یاد شهید عزیز حمزه بابایی