eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
79.7هزار عکس
84.5هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه خانگی - حضرت سکینه(س) - 746.mp3
8.94M
🌠☫﷽☫🌠 🎙تحمل نکنم بار جدایی... 🔻روضه (س) ⏱ ده_دقیقه | 09:24 👤استاد انصاریان تسلیت آجرک الله یا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅گل باش! ✍به گل آب بدهی گلاب می دهد؛ یعنی همان چیز، بهترش را به شما برمی گرداند. خدا دوست دارد مثل گل باشیم. یعنی هرکس به ما محبتی کرد با محبت بیشتر پاسخ بدهیم وَ اِذا حُیِّیتُم بِتَحیَةٍ فَحَیُّوا بِاَحسَنَ مِنها؛ هنگامی که شما را احترام کردند شما زیباتر احترام کنید.
💥تجسم اعمال در برزخ 💥 « يكی از شاگردان شيخ رجبعلی خياط نقل مي كند: زنی بود كه شوهرش سيد و از دوستان جناب شيخ بود. او خيلي شوهرش را اذيّت مي كرد. پس از چندی آن زن فوت كرد که در مراسم دفنش جناب شيخ حضور داشت. بعد فرمودند: روح اين زن جدل می كند كه خوب، مُردم كه مُردم. چطور شده؟ وقتی كه خواستند او را دفن كنند اعمالش به شكل يك سگ سياه درنده اي شد. همين كه خانم فهميد اين سگ بايد با او دفن شود متوجه شد چه بلايی در مسير زندگي بر سر خود آورده. شروع كرد به التماس و نعره زدن، ديدم خيلی ناراحت است. لذا از اين سيد خواهش كردم كه حلالش كند. او هم به خاطر من حلالش كرد. سگ رفت و او را دفن كردند. » [ کیمیای محبت، ص۱۲۳] رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) : شوهر از همه بیشتر بر زن حق دارد و مادر بیشتر از هر کسی بر مَرد حق دارد. [ نهج الفصاحه ] رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ): وقتی زنی به شوهرش گوید از تو خیری ندیدم، اعمال نیکش بی اثر می شود. [ نهج الفصاحه ]
🏴 سکینه‌‌ى کبرایى که شما اسمش را در کربلا شنیده‌اید، دختر امام حسین علیه السلام و برادرزاده و شاگرد حضرت زینب سلام الله علیها در همه‌‌ى تاریخ اسلام تا امروز یکى از مشعل‌هاى معرفت عربى است. کسانى که حتّى زینب را و پدر زینب را و پدر سکینه ، علیهما السلام را قبول نداشتند و ندارند، اعتراف می‌کنند که سکینه (علیهاسلام) یک مشعل معرفت و دانش است. ۱۳۷۰/۰۸/۲۲
⚡️ همنشین دائمی⚡️ در کتاب « منازل الآخره » آمده است: « روزى شیخ بهاء المله والد بن العاملی(ره)به زيارت شخصى از ارباب حال رفت كه در مقبره اى از مقابر اصفهان ماوى گزيده بود. آن شخص عارف به شيخ گفت: من در اين قبرستان قبل از اين روز امر غريبى مشاهده كردم و آن امر اين است كه ديدم جماعتى جنازه اى را در اين قبرستان آوردند و در فلان جا دفن كردند و رفتند؛ پس چون ساعتى گذشت بوى خوشى شنيدم كه از بوهاى اين نشئه نبود. متحير ماندم، به راست و چپ خود نظر كردم تا بدانم كه اين بوى خوش از كجا آمد كه ناگاه ديدم جوان خوش صورتى در لباس پادشاهان به نزد آن قبر رفت. پس چون نزد آن قبر نشست ديدم مفقود شد، گويا داخل در قبر شد. پس بسيار تعجب كردم. پس از چند لحظه ناگاه بوى بدى به مشامم رسيد كه از هر بوى بدى پليدتر بود. پس نگاه كردم و سگى را ديدم كه به دنبال او مى رود، تا رسيد به آن قبر و پنهان شد؛ پس من تعجب كردم و در آن حال بودم كه ناگاه آن جوان بدحال و بد هيئت با بدن مجروح بيرون آمد و از همان راهى كه آمده بود برگشت. من عقب او رفتم و از او خواهش كردم كه حقيقت حال را براى من بگويد، گفت: من عمل صالح اين ميت بودم و مامور بودم كه در قبر با او باشم. كه ناگاه اين سگى كه ديدى داخل قبرآمد و او عمل غير صالح او بود. من خواستم آن سگ را از قبر بيرون كنم تا در كنار ميت باشم، ولي آن سگ مرا دندان گرفت و گوشت مرا كَند و مرا مجروح كرد، چنانچه مى بينى و مرا نگذاشت كه با او باشم. ديگر نتوانستم در قبر با او بمانم، بيرون آمدم و او را وا گذاشتم. »
💥هر کسی با اخلاص به زیارت ما بیاید، لحظات آخر عمر به دیدارش می رویم💥 در کتاب « داستانهایی از علما » آمده است: « آیت الله مصطفی بهشتی نژاد آخرین بار که از زیارت امام رضا ( علیه السلام ) می آید، بلافاصله پس از بازگشت، تب نموده و از دنیا می روند. شهید حجت الاسلام سید حسن بهشتی نژاد قضیه جان سپاری پدرش را به صورت ذیل نقل نموده اند؛پدرم ( حاج آقا مصطفی بهشتی نژاد ) در حال احتضار بود و من بر بالینش قرآن می خواندم و گاهی هم جمله ای به او تلقین می كردم، بدون هیچ مقدمه یا توصیه ای، ناگهان به ذهنم خطور كرد كه خوب است این آخرین لحظات قبض روح پدرم را یادداشت كنم. ناگهان متوجه شدم پرتو نوری فضای اتاق را در بر گرفت و حال و هوایی خاص پیدا كرد. آنگاه دیدم پدرم با آرامش كامل و با چهره ای شادمان قبض روح شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود. من ساعت و دقیقۀ فوت ایشان را یادداشت کردم. در مراسم تشییع جنازه ایشان، جوانی مؤمن و انقلابی به من مراجعه کرد و ساعت و دقیقه فوت ایشان را به من گفت و سؤال کرد می خواهم بدانم خواب من رؤیای صادقه بوده است یا خیر؟ من تعجب کردم. دیدم من این ساعت و دقیقه را به هیچ کس نگفته ام، در عین حال رؤیای صادقة ایشان را سؤال کردم و این که چه ارتباطی به وفات پدرم دارد. گفت: من دیشب در رؤیای صادقه ای، به حرم حضرت رضا ( علیه السلام ) مشرف شدم. امام رضا ( علیه السلام ) در حال خروج از حرم بودند. سؤال کردم: آقاجان کجا تشریف می برید؟! فرمودند: لحظات آخر عمر آقا مصطفی بهشتی است. ایشان از علما و از زائران مخلص ما بودند، هر کسی با اخلاص به زیارت ما بیاید، لحظات آخر عمر به دیدارش می رویم. من بلافاصله بیدار شدم و ساعت را نگاه کردم، همان ساعت را یادداشت کردم. »
🔥 كاه و ني و مار 🔥 در کتاب « قصّه های اسلامي و تكه هاي تاريخی » آمده است: « بيهقي از عبدالحميد بن محمود نقل مي كندكه نزد ابن عباس بوديم كه مردی آمد و گفت: به حج می آمديم كه در محلّي به نام صفاح يكی از همراهان ما از دنيا رفت. برايش قبری كنديم كه دفنش كنيم. ديديم مار سياهي لحد را پر كرد. قبر ديگري كنديم باز ديديم مار آن قبر را پر كرده. قبر سوّم را كنديم، باز هم مار در آن نمايان شد. جنازه را بی دفن گذاشته پيش تو براي چاره جويی آمديم. ابن عباس گفت: آن مار عمل اوست. او را در يك طرف قبر بگذاريد، اگر تمام زمين را بكنيد مار در آن خواهد بود. برگشته و او را در يكی از قبر ها انداختيم. چون از سفر برگشتيم پيش همسرش رفته و خبر مرگ او را داده و از كارهای شخص مرده سؤال كرديم. زن می گفت: او آرد می فروخت. غذای خانواده خود را از خالص آن بر می داشت سپس به مقداری كه بر می داشت كاه و ني خُرد كرده قاطی نموده و می فروخت. »