eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.2هزار دنبال‌کننده
82.2هزار عکس
88.2هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن فیلم ها و آن سگ کشی ها و اخباری که از هلاکت مزدوران میدانی صهیون به گوش میرسد تقدیم به این اشک های بی پایان مادران، پدران و کودکان غزه....
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرخبری که از مورد اصابت قرار گرفتن آمریکایی ها هلاکت صهاینه و درهم شکستن تسلیحات جنگ افزارهای بچه کش ها به گوش میرسد پاسخی کوچک است به این اشک های بی پایان ای غزه ای فلسطین بِبار که از این باریدن سیلی خواهد آمد که جانی ها را با خود خواهد برد.... پرچم بالاست
غیبت مرموز سعودی در جنگ غزه - @mrtahlilgar.mp3
9.7M
🔗 عربستان کجاست؟ / غیبت مرموز سعودی در جنگ غزه کجای پازل آمریکا تعریف میشود؟ 🎙 عربستان سعودی دقیقا کجاست؟ / سعودی خودش را کجای مسئله رژیم صهیونیستی و فلسطین تعریف کرده است؟ غیبت مرموز سعودی در جنگ غزه کجای پازل آمریکایی ها تعریف میشود؟ گزارش قابل تامل آمریکایی ها از تحرکات رژیم صهیونیستی ...
37.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 عربستان کجاست؟ / غیبت مرموز سعودی در جنگ غزه، کجای پازل آمریکا تعریف میشود؟ 🎥 عربستان سعودی دقیقا کجاست؟ / سعودی خودش را کجای مسئله رژیم صهیونیستی و فلسطین تعریف کرده است؟ غیبت مرموز سعودی در جنگ غزه کجای پازل آمریکایی ها تعریف میشود؟ گزارش قابل تامل آمریکایی ها از تحرکات رژیم صهیونیستی ...
عجب صحنه ای ثبت کنید در تاریخ با فندک رفته خودرو زرهی رژیم را آتش زده پرچم را زده آن بالا برگشته الله اکبر ماشالله به این همه شرافت و غیرت با اینها حتی اگر کسی دشمنی هم داشته باشد باید کلا به احترامشان بردارد ماشالله به غیرت بچه های غزه ماشالله
ماجرای جالب دانش‌آموزی که به آرزویش رسید 🔹شهید امیر جمشیدی در روایتی از اعزامش به جبهه نقل می‌کند: " اواسط سال ١٣۶٣ بود که حال و هوای جنگ به کله ما افتاد، چون سنمان کم بود تصمیم گرفتیم تا شناسنامه‌هایمان را دستکاری کنیم. اما به دلیل اینکه جثه‌هایمان خیلی کوچک بود این کار شدنی نبود‌." 🔹با این حال فکر دیگری به سرمان زد. خودمان را در یکی از کابین‌های قطار مخفی کردیم. مسئول قطار متوجه ما شد اما با اصرار ما رو به رو شد و بالاخره کوتاه آمد و ما را برد. یک روز فرمانده ما را دید و گفت می‌خواهید برید جلوتر ما هم گفتیم بله و ما را سوار اتوبوسی کرد و هنگامی که رسیدیم دیدیم تهرانیم و پدر و مادرمان برای برگرداندن ما به آنجا آمده بودند."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم واقعا دل آدمو کباب می‌کنه هر روز این خاطره در ذهنش تداعی می‌شده لحظه ای که میخواد کمک رفیق شهیدش کنه اما نمیتونه خودش زخمی شده خاطره‌ای که شهید صدرزاده از شهید بادپا صحبت میکنه😭🌷🕊 ‌ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄