540-hadid-fa-ansarian.mp3
5.06M
#صوت_ترجمه #صفحه_540 سوره مبارکه #حدید
#سوره_57
#جزء_27
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
#متن_تفسیر #صفحه_540 سوره مبارکه #حدید
#سوره_57
#جزء_27
منبع: کتاب تفسیر یک جلدی مبین - استاد بهرامپور
38.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_ایرانی
#انیمیشن_جوانمردانایران.
قسمت سوم فراتر از انتظار
بخش اول
🌴👶🌼👶🌴
42.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_ایرانی
#انیمیشن_جوانمردانایران.
قسمت سوم فراتر از انتظار
بخش دوم
🌴👶🌼👶🌴
بسم رب العشق
#قسمت چهل و نه-
😍علمــدار عشــق 😍#
مکالمه ام که تموم شد رفتم تو فکر
ای بابا نکردیم ماهم میرفتیم خطبه عقدمون اونجا
+ نرگس سادات چی شد رفتی تو فکر
- دوستم بود
+ متوجه شدم
اما کجا خیلی دوست داری بری؟
- کهف الشهدای تهران
میترسم حسرت به دل بمونم
+ نرگس 😡😡😡
توکهف الشهدا دوست داری بری
به من نگفته بودی؟
- روم نشد
+ خانم گلم
عزیزم
من و شما
الان
ازهمه بهم نزدیکتریم
هروقت چیزی خاستی بگو
یا میتونم همون موقعه انجام میدم برات
یانه میمونه برای بعد
اما نذار حرف تودلت بمونه
- باشه چشم
من خیلی دوست دارم برم کهف الشهدا
+ امشب میام خونتون با حاج باباحرف میزنم
فردا پس فردا بریم
- آخجون 👏👏👏
+ اوج هیجانت با آخجون خالی میکنی یعنی ؟
- پس چیکارکنم 🤔🤔
+ تشکرات همسری
- یعنی چی؟
دیدم لپشو آورد جلو
گفت تشکر کن
منم هنگ موندم
از خجالت داشتم آب میشدم
+نرگس تا تشکر نکنی
نمیریما
هیچی نگفتم
نیم ساعت گذشته بود
اما مرتضی نمیرفت
- آقا دیرشدا
مادرجون نگران میشن
+ تشکر کن بریم
لب به دندون گرفتم
خیلی سریع و کوتاه تشکر کردم
صدای خنده اش فضای ماشین برداشت
کی فکرش میکنه
پسر محجوب و سر به زیر دانشگاه
انقدر شیطون باشه
نویسنده بانــــو ......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#علمدار_عشق
🌴📚🌼📚🌴
دلداده قمربنی هاشم ....:
بسم رب العشق
#قسمت پنجاه -
😍علمـــدارعشـــق😍#
تو اتاقم مشغول بررسی یه تحقیق درسی بودم
که گوشیم لرزید
قفلش باز کردم
دیدم مرتضی است
+سلام خانم گل
زنگ زدم خونه
مادرجون گفت حاج بابا نیستن
برای شب هماهنگ کردم
بیام با حاج بابا حرف بزنم
جوابش دادم : ممنون دستت درد نکنه
شام منتظریم
+ باشه چشم
فقط تو حرفی نزن
بذار خودم میگم
- چشم
+ دوست دارم ساداتم
- منم دوست دارم آقای
شب میبینمت
یاعلی
یاعلی
عزیزجون صدام کرد نرگس مادر بیا کارت دارم
- جانم عزیزجون
عزیزجون : آقامرتضی زنگ زده بود گفت شب میاد با آقاجون کار داره
- خب بیاد
مگه مرتضی لوله خروست مامان
عزیزجون: نرگس باهم دعواتون شده
- مامان ۱ ماه عقد کردیما
کدوم دعوا
حتما یه کاری داره دیگه
عزیزجون: گفتم شام بیاد
پس من برم حاضر
ساعت ۷ بود آقاجون از بیرون اومد
مادر: حاج آقا بشین برات چای بیارم
مرتضی داره میاد اینجا
گفت با شما کار داره
ساعت ۸ شب بود که صدای آیفون بلند شد
بدوبدو رفتم سمت آیفون
من باز میکنم
عزیزجون : مادر آروم
از پله ها با دو رفتم پایین
درکوچه باز کردم
- سلام آقای
خوش اومدی
+ ممنون خانم گل
این گل 🌹مال شماست
- مرسی بریم بالا
+ سلام مادرجان
عزیز: ممنون پسرم
بیا داخل
+ حاج بابا هستن؟
عزیز: آره پسرم بیا داخل
شام خوردیم
+ حاج بابا میخاستم اجازه نرگس سادات بگیرم
دو روز باهم بریم تهران
حاج بابا : پسرم اجازه نمیخاد
زنته باباجان هرجا میخاد برید صاحب اختیارید
+ ممنون شما بزرگوارید
پس ما فردا صبح راه میفتیم
اگه اجازه میدید
امشب نرگس ببرم خونمون
صبح از همونجا راه بیفتیم
حاج بابا: نرگس بابا برو حاضرشو
با شوهرت برو
صبح ساعت ۸ صبح رفتیم سمت تهران
ساعت ۱۰ بود که رسیدیم مرقد امام خمینی
هم زیارت کردیم هم صبحونه خوردیم
مرتضی تو راه گفت ناهار بریم دربند
- کجاست من تاحالا نرفتم
+ 😂😂😂یه جایی گردشی
بعدش میرم موزه عبرت
- اونجا کجاست ؟
+ یه زندان که برای دوران شاهه
کمیته ضد خرابکاری
خیلی ازشهدا و سران کشور
تو اون زندان شنکجه شدن
- واقعا؟
+ آره
حالا میریم خودت میبنی
تا برسیم موزه عبرت ۱ ساعتی طول کیشد
وای پس گذشت سالها هنوز
هنوز زندان بوی خون میداد
شب رفتیم هتل
صبح ب سمت کهف الشهدا رفتیم
نویسنده بانــــو ......ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#علمدار_عشق
🌴📚🌴📚🌴