این دهان بستی دهانی بازکن.mp3
723.5K
اين دهــان بستي دهــاني باز شـــد
تا خورنده لقمه های راز شد
لــب فـروبــند از طـعـام و از شـــــــراب
ســـوي خوان آسـمــاني كن شـــتاب
گـر تــو اين انبان ز نـان خــالي كـــني
پـر زگـــوهــــر هـــاي اجــــلالي كـــني
طــفل جـان از شـير شــيطان بــاز كن
بــــعـــد از آنـــش بـا مـــلك انـــباز كــن
چند خوردي چرب و شيرين از طـعــام
امـــتحـــان كــن چـــند روزي در صــيام
چــند شــب ها خواب را گشتي اسير
يــك شـــبي بــيدار شــو دولـــت بـگير
مثنوي معنوي - مولوي
#خوانش
#استاد_مهدی_امین_فروِغی
ای خدای پاک و بی انباز و یار.mp3
1.19M
ای خدای پاک بی انباز و یار
دستگیر و جرم ما را درگذار
یاد ده ما را سخنهای رقیق
که تو را رحم آورد آن ای رفیق
ای دعا از تو اجابت هم ز تو
ایمنی از تو مهابت هم ز تو
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گر چه جوی خون بود نیلش کنی
این چنین مینا گریها کار توست
این چنین اکسیرها زاسرار توست
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ
بی عنایات خدا هیچیم هیچ
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا
قطره دانش که بخشیدی زپیش
متصل گردان به دریاهای خویش
قطره ای علم است اندر جان من
وارهانش از هوا ، از خاک تن
تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این این نار عالم جمله نور
#مثنوی_معنوی
#خوانش
#استاد_مهدی_امین_فروغی
ای تو به آمرزش و آلوده ما.mp3
846.3K
ای تو به آمرزش و آلوده ما
وی تو به غمخواری و آسوده ما
رحمت تو کعبه طاعت نواز
عدل تو مشاطه عصیان تراز
لطف تو دلال متاع گناه
حلم تو بنشانده غضب را پناه
منفعلیم از عمل ناسزا
گر همه نیک است بپوشان ز ما
راستی ما ز ریا شرمسار
بندگی از نسبت ما شرمسار
تا ابد از معصیت آزرم ده
حوصله ی ضامن این شرم ده
کام مرا شهد عبادت ببخش
چون بچشم فهم حلاوت ببخش
شهپر جبریل نیازم بده
راه به خلوتگه رازم بده
در حرم عشق درون آورم
شیفته و مست برون آورم
#عرفی_شیرازی
#خوانش
#استاد_مهدی_امین_فروغی
الهی باز کن چشم صوابم.mp3
1.19M
الهی باز کن چشم صوابم
جمال خویش بنما بی حجابم
چراغم را به نور خود برافروز
شبم را زآفتاب خویش کن روز
ز چاه معصیت آور برونم
به نزهتگاه طاعت خوان درونم
بزن از گریه بر رخساره ام آه
که از غفلت نماند در سرم خواه
نباشد طاقت بار گناهم
مکن کوه گنه را سدّ راهم
گناه و جرم بیش از پیش دارم
ز خود بر جان خود صد نیش دارم
به غفلت صرف شد نقد جوانی
تلف گردید گنج زندگانی
چو پیری بر سر آرد ترکتازم
بکن از خواب غفلت دیده بازم
ز نور خود شبم را روز گردان
به لطف آن روز را فیروز گردان
سرشک دیده را کن عذرخواهم
غبار معصیت بنشان ز راهم
اگر چه ترسم از نار جحیمت
نییم نومید چون دانم رحیمت
چو بینم روز محشر کرده خویش
سر خجلت چه سان بردارم از پیش
من نادان اگر نیکم اگر بد
چو اول بنده ام خواندی مکن رد
#عبدالله_هاتفی
#خوانش
#استاد_مهدی_امین_فروغی