eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2هزار دنبال‌کننده
71.8هزار عکس
75.1هزار ویدیو
2.9هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سناتور تام کاتن آمریکایی: دانشجویان آمریکایی مجری فرمان سید علی خامنه ای هستند
🔴جلوی سقوط آزاد کاهش جمعیت با اقدامات خوب دولت سیزدهم، گرفته شد 🔹‌رئیس کل سازمان نظام پزشکی کشور با بیان اینکه با اقدامات خوب دولت سیزدهم جلوی سقوط آزاد کاهش موالید در کشور گرفته شد، گفت: کاهش نسبت موالید در سال ۱۴۰۱ نسبت به ۱۴۰۰ برابر ۳.۶ بود اما این شاخص در سال ۱۴۰۲ نسبت به سال قبل از آن به ۱.۶ رسیده است. 🔹‌محمد رئیس زاده که به مناسبت روز جهانی مامان سخن می گفت، افزود: زیربنای اصلی توسعه پایدار و اقتدار هر کشور تناسب مستقیم با نیروی جوان مولد دارد و به طور حتم یکی از مولفه‌های تقویت آن جمعیت سالم مولد، عملکرد جامعه عظیم ۷۶ هزار نفری مامایی کشور است. از این منظر جامعه مامایی ارزش بالایی دارد و باید برای تحقق آینده کشور برای جامعه مامایی سرمایه‌گذاری‌های کلان در بعد علمی و کارکردی انجام شود. 🔹‌این سرمایه‌گذاری‌های کلان لازمه توسعه و تعالی و جوانی جمعیت است؛ اگر ما می‌خواهیم از این سیاه چاله جمعیتی بیرون بیاییم و از آن پنجره طلایی جمعیت استفاده کنیم، حتما باید قدر جامعه مامایی را بدانیم. •____________________________•
کاهش قیمت دلار در معاملات امروز 🔹دلار امروز در مرکز مبادله ارز و طلا در بخش اسکناس بدون تغییر ۴۴ هزار و ۴۳۷ تومان و در بخش حواله‌ ۴۱ هزار و ۴۹۱ تومان کشف قیمت شد‌. 🔹دلار آزاد امروز توسط دلالان مقابل صرافی‌ها ۵۹ هزار و ۷۵۰ تومان قیمت‌گذاری شده است. 🔹سکه طرح قدیم‌‌ امروز با رشد ۶۳۵ هزار تومانی ۳۷ میلیون و ۵۹۵ هزار و طرح جدید نیز با افزایش ۹۱۴ هزار تومانی ۴۰ میلیون و ۸۹۵ هزار معامله شد و حباب آن کاهش یافت. 🔹هر گرم طلای ۱۸ عیار امروز ۳ میلیون و ۳۴۷ هزار در هر گرم قیمت‌گذاری شد‌، همچنین هر مثقال طلای ۱۸ عیار‌، ۱۴ میلیون و ۵۰۲ هزار نرخ‌گذاری شد. 🔹نرخ طلای آب‌شده نیز هر مثقال ۱۴ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بوده. قیمت طلا در معاملات امروز ۱۰۱ هزار تومان کاهش یافت. •____________________________•
چیست‌قصیده‌ی هر خامه٬ حضرت‌صادق کیست‌ستوده‌ی هر نامه، حضرت‌صادق بر سرِ عرش به پا گشته مجلس توحید؛ کیست سخنران برنامه، حضرت صادق؛ گشت به امر رسالت، کلیم چو مبعوث، بنهاد بر سرش عمّامه، حضرت صادق؛ سهل نوشته نشد، آن کتاب المیزان؛ کرده نگاه به علامه، حضرت صادق؛ گفت نهان بوَد آتش به آب در آن‌عصر؛ کرده‌به علم چه هنگامه،حضرت‌صادق؛ زلزله های بلا هرگزم دین نبرند، هست‌به قلب‌من آرامه،حضرت صادق؛
باشد! قبول میکنم این شهر کوچک است این عشق هم برای خودش داستان شده فردا هزار پنجره را باز می‌کند عشقی که بال و پر زده رنگین کمان شده عشقی که بر زبان تمام پرنده‌ها زیباترین ترانه سبز جهان شده
امام خوبی‌ها وقت طلوع شد ای یار بنگر به شام تارم بنگر به درد‌هایم بر چشم اشکبارم بازا که بی رخ تو شب ماندنی است آری مگذار تا بماند این‌گونه روزگارم دیدم بهار و گل را گفتم تو هم می‌آیی باران به اشتیاقت برده بسی غبارم ای ماه من کجایی؟ ای نوبهار جان‌ها! بازآ که نیمه‌جانی است بی‌مرکب و سوارم دنیا بدون رویت زندان و درد دوری است دل‌ها همه خزانی است بازآ دگر نگارم با مقدمت بهاران سر می‌زند به این ملک بازآ که با وجودت پر گل شود دیارم
نیره جهانشاهی بم: مدینه چادر غم کرده بر سر ز داغ صادق آل پیمبر شهید فتنه ها آن شاه معصوم جهان شد از فراقش سرد و مغموم به جنت پر زد آن قرآن ناطق ز غم خون شد دل سرخ شقایق ز فقهش شیعه را بنموده احیا به طاق عرش ره داده بشر را زبور مصطفی را گشته منشور طریق مرتضی را کرده معمور قلم در صحنه همچون ذوالفقارش به تیغ دانش اندازد شکارش دل شب محرم راز و نیازش فلق گم بود در وقت نمازش شرار و دست بسته ، کوچه و در تداعی می کند از زخم حیدر مزارش سینه ی هر قلب عاشق طلایی گنبد او صبح صادق خوشا آن دل که ره دارد به کویش طرب می گیرد از آب سبویش خوش آن مرغی که در کویش زند پر به فردوس بقیعش می زند سر منم دیوانه ی آن قبر بی نور شکسته بال و پر افتاده در گور به من می داد اگر بال و پری یار میسّر می شد ار آن صبح دیدار چو ابری سایه می کردم کنارش به آب دیده می شستم مزارش خدایا زائرم کن در سرایش کنم این جان ناقابل فدایش شهادت مظلومانه ی امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد نیره جهانشاهی
تو کیستی؟ که خدا نیز محو دیدنِ توست سکوت کرده و مبهوت از آفریدن توست
محو چشمان تو بودم که به دام افتادم صید را زنده گرفتی و به کشتن دادی
کنارش نشستی تو یه کافه و هوا سرده گونه‌ت اناری شده یکی با تو می‌شینه و سهم ِ من حالا دیگه میز  ِ کناری شده کنارت نشسته بهت زل زده درست از همون‌جا که جای ِ منه هوا سرده! قهوه سفارش بدین حساب دو تاتون به پای ِ منه می‌خوام جفتتون ُ واسه اولین؛ قراری که دارید مهمون کنم اگه عشق بازی باهاش سخت‌ته بگو مشتری‌ها رُ بیرون کنم تا نزدیک می‌شی به دستای اون هوا سرد می‌شه تو پیراهنم تا شالت رُ می‌بندی به گردنش یه دردی می‌پیچه توی گردنم همین‌که بهت زل زده کافیه دیگه روسریت ُ عقب‌تر نکش عزیز دلم! لااقل پیش ِ من تو ته مونده قهوه‌شُ سر نکش دیگه جای من توی این کافه نیست باید بی تو راهی بشم سمت ِ در به گارسون سپردم مزاحم نشه تا می‌تونی از کافه لذت ببر...
🏴سروده سید حمیدرضا برقعی برای امام جعفر صادق (علیه السلام) ▪️به منبر می رود دریا، به سویش گام بردارید هلا! اسلام را از چشمهء اسلام بردارید ▪️مبادا از قلم ها جابیفتد واژه ای اینک که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید ▪️«سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید ▪️الا ای شاعران! چشمان او آرایه وحی است برای ما از آن باران کمی الهام بردارید ▪️نسیم صبح صادق می وزد از گیسوی صادق از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید ▪️به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می گوید غلام خسته ام خفته، قدم آرام بردارید ▪️اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید ▪️«رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...» به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید ▪️اگر در گوش نوزادی اذان می خواند، می فرمود که با آب فرات و تربت از او کام بردارید ▪️میان شعله ها آیات ابراهیم می سوزد میان گریه ختم سوره انعام بردارید
شکستم، سوختم، بر باد رفتم، بی‌نشان گشتم هنوزم هست فکر او ز مغز استخوان پیدا... 😢
کفر من و دعای تو فرقی نمی کند حرف کسی برای تو فرقی نمی کند ای آسمان که بر سر من گریه می کنی حال من و هوای تو فرقی نمی کند دیگر چرا سیاه نپوشم که بخت من با رنگ چشمهای تو فرقی نمی کند محکوم مرگ عشق خودی، گریه کن! بخند! پایان ماجرای تو فرقی نمی کند حرف از جدایی است: بخوان یا سکوت کن این شعر با صدای تو فرقی نمی کند اصلاً قرارنیست فدای کسی شوی من می شوم فدای تو فرقی نمی کند خالی ست صندلی تو گیرم گذاشتم یک دسته گل به جای تو - فرقی نمی کند این قصه را برای من از ابتدا بخوان با اینکه انتهای تو فرقی نمی کند با اینکه پیش چشم تو در باد گم شدن با سوختن به پای تو فرقی نمی کند گفتم چرا نمی رسم؟ آنگاه جاده گفت: این جمله با «چرا»ی تو فرقی نمی کند دیوار سنگی است که تکرار می کند: برگرد! حرفهای تو فرقی نمی کند! من در شبم تو نیمۀ روزی در این جهان عید من و عزای تو فرقی نمی کند ای معبد خراب شده! با وجود من آرامش فضای تو فرقی نمی کند من عاشق تواَم به خدا دوست دارمت حتی اگر برای تو فرقی نمی کند... .
هی میرویم و جاده به جایی نمی‌رسد قولی که عشق داده، به جایی نمی‌رسد چون کوه، پای حرف خودم ایستاده‌ام کوهی که ایستاده، به جایی نمی‌رسد! دریا هنوز هست ولی مانده‌ام چرا این رود بی اراده به جایی نمی‌رسد؟! دنیا همیشه عرصه‌ی پیچیده بودن است دنیا که صاف و ساده به جایی نمی‌رسد! تاریخ را ورق زدم و مطمئن شدم هرگز کسی پیاده به جایی نمی‌رسد ما را برای در به دری آفریده‌اند هی می رویم و جاده به جایی نمی‌رسد من حاضرم قسم بخورم مست نیستم این چند جرعه باده به جایی نمی رسد
در طالعم نبود که با تو سفر کنم رفتم که رنج های تو را مختصر کنم این روزها سکوت من از ناتوانی است من کیستم که از تو بخواهم حذر کنم؟ هرگز مباد این که بخواهم به جرعه ای طعم زبان تلخ تو را بی اثر کنم آن قدر دور می شوم از چشمه های تو تا باغ را به دیدن تو تشنه تر کنم آن وقت با خیال تو یک رود می شوم تا با تو از میان درختان گذر کنم جان در ازای بوسه ی تو...حاضرم که من بازنده ی معامله باشم، ضرر کنم هرگز نخواستم که به نفرین و ناله ای از ظلم تو زمین و زمان را خبر کنم دارم به خاطر تو از این شهر می روم شاید که دیدمت نتوانم حذر کنم
و ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندم به عشق پاک کسی جز تو دل نمی‌بندم به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست همین بس است که اینک تویی خداوندم همین بس است که هر لحظه‌ای که می‌گذرد گسستنی نشود با دل تو پیوندم مرا کمک کن از این پس که گام‌های زمین نمی‌برند و به مقصد نمی‌رسانندم همیشه شعر سرودم برای مردم شهر ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم تویی بهانه‌ی این شعر خوب باور کن که در سرودن این شعرها هنرمندم
در زدم و گفت کیست؟ گفتمش ای دوست، دوست گفت درآن دوست چیست ؟ گفتمش ای دوست، دوست گفت اگر دوستی! از چه در این پوستی ؟ دوست که در پوست نیست! گفتمش ای دوست، دوست گفت در آن آب و گِل، دیده ام از دور دل او به چه امّید زیست؟ گفتمش ای دوست، دوست گفتمش این هم دمی است گفت عجب عالمی است ساقی بزم تو کیست؟ گفتمش ای دوست، دوست در چو به رویم گشود، جمله ی بود و نبود دیدم و دیدم یکی است گفتمش ای دوست، دوست! معینی کرمانشاهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 روابط شاه پهلوی و اسرائیل... 00:27 - از تأمین نفت و گاز تا هدیه کردن هواپیمای فانتوم... 02:05 - آموزش به شکنجه‌گران ساواک
🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید!! 💥 طیبه واعظی دهنوی در سال ۱۳۳۷ در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن ۷ سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال ۱۳۵۰ طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد... 💥به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال ۱۳۵۴ به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در ۳۰ فرودین ۱۳۵۶ پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد... در سال ۱۳۵۴ به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیر خواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند. روز سی ام فروردین ۵۶، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد... 💥طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است... صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست... طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند وبه خانه آنها می روند 💥فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید. وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: 🌷 مرا بکشید ولی چادرم را برندارید... 💥طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد ۵۶ زیر شکنجه به شهادت می رسند... روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند... محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد... 🌺....صاحب خانه اش گفته بود: طیبه که به خانه ما آمد ما سربرهنه و بی حجاب بودیم...😇 این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا برایمان گفت  تا دیگه نگذاشتیم یک تارموی مان پیدا شود...👌 🌺... که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستانش گفته بود... " مرا بکشید اما را برندارید..."😰 برشی اززندگی شهیده انقلاب اسلامی:👇  "طیبه واعظی" ... ... ... همه از یڪ خانواده اند اما...! چفیه بردوش پرچم به دست و برسَر ِتوست اے .. وصیت شهدا و سلاح تودر برابر هجوم دشمن است. 💬 دختران هم می شوند 🔻جهیزیه👈 قالی می بافت به چه قشنگی، ولی درآمدش رو برای خودش خرج نمی کرد. هر چی از این راه در می آورد ، یا برای دخترای فقیر جهیزیه می خرید و یا برای بچه ها قلم و دفتر. 🔅 حتی جهیزیه خودش رو هم داد به دختر دم بخت، البته با اجازه من. یادمه یه بار برای عیدش یه دست لباس سبز و قرمز خیلی قشنگ خریده بودم. روز عید باهاش رفت بیرون و وقتی برگشت درش آورد و گذاشت کنار. 🔅ازش پرسیدم : «چرا شب عیدی لباس نوت رو در آوردی؟» گفت:« وقتی پیش بچه ها بودم با این لباس احساس خیلی بدی داشتم. همش فکر می کردم نکنه یکی از این بچه ها نتونه برای عیدش لباس نو بخره... دیگه نمی پوشمش!» کتاب زندگی به سبک شهدا ناصرکاوه 🌷 ➖علت شهادت به دست ساواک، برگرفته ازکتاب، کفش های جامانده در ساحل