#توییت آقای تحلیلگر ✍️ 500 افسر صهیون در ایام اخیر استعفا داده اند متاثر از فرار یهودیان افراطی از جنگ هم ۲.۳۶ میلیارد دلار به اسرائیل خسارت وارد شده همزمان اخبار غزه نشان میدهد 4 هزار رزمنده جدید به صفوف حماس پیوسته اند...

آقای تحلیلگر / ما اکنون در جنگ جهانی هستیم اما خبر نداریم/ منتظر نشانه هایش باشید 🎙 ما امروز چقدر با جنگ جهانی فاصله داریم؟ ایا ممکن است اکنون وسط جنگ جهانی باشیم و خودمان خبر نداشته باشیم؟ اصلا نشانه های ورود جهان به جنگ جهانی چیست؟ / شاید این برنامه نگاه شما را در خصوص چگونگی مواجهه با سوالات فوق عوض کند. در این برنامه به این مهم خواهیم پرداخت.

آقای تحلیلگر / ما اکنون در جنگ جهانی هستیم اما خبر نداریم/ منتظر نشانه هایش باشید 🎥 ما امروز چقدر با جنگ جهانی فاصله داریم؟ ایا ممکن است اکنون وسط جنگ جهانی باشیم و خودمان خبر نداشته باشیم؟ اصلا نشانه های ورود جهان به جنگ جهانی چیست؟ / شاید این برنامه نگاه شما را در خصوص چگونگی مواجهه با سوالات فوق عوض کند. در این برنامه به این مهم خواهیم پرداخت.

🌀 پژوهش و توسعه مدیریت منابع انسانی 🎙 ارائه‌دهنده: 👤دکتر محمد تقی اسلامی 📅 زمان: چهارشنبه‌ 26 آذر 1403 #پژوهش | #منابع_انسانی

🌀اصطلاح‌نامه های علوم مضاف؛ امکان سنجی ویژگی ها 🎙 ارائه‌دهندگان: 👤حجت الاسلام و المسلمین مرتضی متقی‌نژاد 👤 حجت الاسلام و المسلمین محمدکاظم حقانی فضل 🎙 دبیرعلمی: 👤 حجت‌‌الاسلام و المسلمین سید محمد رضی آصف آگاه 📅 زمان: سه‌شنبه 27 آذر 1403 #اسلام‌شناسی | #فلسفه

🎼آهنگ: تلفیقی قطعه: آبی کمپرسور: جناب بهزاد عبدی سه‌تار: جناب معین مجتهدین

🎼 آهنگ: دشتی قطعه: الهه ناز «بی‌کلام» آهنگساز: جناب استاد اکبر محسنی رهبر ارکستر: عالیجناب روح‌الله خالقی اولین پخش: به سال ۱۳۳۳ خورشیدی از رادیو ایران پیانو: جناب احسان میربها

🎼آهنگ: دشتی قطعه: چشم نرگس اثر منسوب به: عالیجناب علی‌اکبرخان شیدا تکنوازی پیانو: جناب استاد مزدا انصاری

کاور قطعه: امیلی سه‌تار: جناب رامین شاهین‌کار

🎼آهنگ: موسیقی تلفیقی قطعه: خیالِ رویِ تو کمانچه: جناب بهنام بیات

پیرمرد پینه دوز «در زمان های قدیم حاکم وقت اصفهان بیشتر شب ها به صورت ناشناس در محله های شهر می گشت، یک شب وقتی در حال گردش بود، در بازار قیصریه صدای تق و توقی به گوشش خورد. جلوتر رفت، دید یک دکان پیرمردی پینه دوزی زیر چراغ موشی روی پوست تخت کهنه ای نشسته است و تکه های چرم خیس خورده را از توی تاقار آب کنار دستش برمی دارد و می گفت: بکوب، بکوب، همونه که دیدی...»