eitaa logo
طلاب الکریمه
12.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر خود پیامبر ص و همه ائمه اطهار و همه اولیاء و اوصیا و شهدا و ابرار جمع شوند که ما را ازگناه پاک کنند، نمی توانند!! مگر اینکه خود انسان بخواهد توبه کند! اگر خود انسان بخواهد، بقیه کمکش می کنند! یعنی همه چیز از خود انسان شروع می شود ! قبل از شیاطین جن و انس ، خودت را کشف کن! تواناییها و قدرت الهی ات را ! خلیفه الهی بودنت را ! منبع: کانال @tollabolkarimeh
زنده باد ارتش قهرمان @tollabolkarimeh
خبر تلخ بود و جانکاه، که من نماینده کلاس آن را ابلاغ کردم‌. اخم‌های در هم کشیده، استیکرهای عصبانیت و الفاظ تند در پس این پیام پشت سر هم ردیف شد. من فقط نظاره گر ابرازِ خشم دوستانم بودم‌‌؛ از آبان ماه باید سر کلاس حاضر شویم. پس از دوسال تعلیم مجازی برایشان سخت است، اما انسان برده‌ی عادت‌هاست. همانطوری که تنفس با ماسک، رنگ کلاس را ندیدن و سرِ گوشی درس گرفتن برایمان سخت بود، اما عادت کردیم. این بار هم عادت می‌کنیم، به هر رویدادی که رقم بخورد و خواهد خورد. ✒ @tollabolkarimeh
واکسن کرونا، تئوری یک توطئه در این ویدئو خانمی را می بینیم که حرف ها و رفتار متناقضی دارد. «یکی از شرکت‌کنندگان در تجمع مخالفان واکسیناسیون کرونا که روز یکشنبه ۲۱ شهریور مقابل وزارت کشور برگزار شد، با طرح تئوری‌های توطئه درباره واکسن و داروهای کرونا گفت: «ما تربیت‌یافتگان مکتب حاج قاسم سلیمانی هستیم و فقط دیانت و صلابت او را قبول داریم.» برای مشاهده ویدئو کلیک کنید https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/37833429 🌸🌸🌸🌸 @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لابد خبر تجمع مخالفین واکسیناسیون کرونا و انتشارش از شبکه‌ معاند اینترنشنال به گوش‌تون رسیده. با این وصف بد نیست یک‌بار بلکه چندین بار این کیلیپ کوتاه از فرمایشات رهبری رو با دقت ببینید. حضرت آقا می‌فرمایند: "وقتی حرف حق تکمیل کننده پازل دشمن می‌شود نباید آن حرف را زد." اونوقت بعضی‌ عزیزان رو چه حسابی هر حرفی رو می‌زنن و نظرات مخالف خودشون رو زیر مشت و لگد می‌گیرن؛ نمیدونم🤷‍♀ بابا! سعه صدری، حرمتی، دقتی، تأملى، چیزی... واقعا چه خبرتونه؟! باور کنید گاهی وقتا همش منتظرم دستی از توی موبایلم بیاد بیرون و يه چَک‌افسری بخوابونه تو گوشم و بگه:"کثااااافت! یه بار دیگه تو کامنت بذاری من میدونم و تو!"😄 ✒️ @tollabolkarimeh🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از حاج قاسم سلیمانی، شهید ابومهدی المهندس و دیگر شهدای ایرانی و عراقی در یکی از موکب‌های شهر بصره- ٢٢ شهریور ١۴٠٠ @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درست میگفتی آقا مصطفی.راست و درست.قسمت و حکمت در این بود که ما مال هم باشیم.مایی که در ایمان به ولایت باهم یکی بودیم،هر چند یکی از ما شمالی بود و یکی جنوبی.من متولد مرداد ۱۳۶۵ در رشت و تو متولد شهریور ۱۳۶۵ در شوشتر. تو یک ماه از من کوچک تر بودی و این آزارم میداد،طوری که همان جلسه اول خواستگاری از پس چادری که جلوی دهنم گرفته بودم،به مامانم گفتم:((بگو که من یه ماه بزرگ ترم .)) مادرت شنید و گفت:((اینکه چیز مهمی نیست!)) راست میگفت،چیز مهمی نبود،چون تو روز به روز از من بزرگتر شدی. آن قدر که دیگر در پوست خودت نگنجیدی . پوست ترکاندی و شدی یک پارچه ماه،ماه شب چهارده.حالا هم آمده ام اینجا در محضر خودت . پیش خود خودت تا زندگی هشت سال و نیمه مان را دوره کنم . میخواهم تا جایی که میشود بخشی از آن روزها و لحظه ها را در این ضبط کوچک جا بدهم. همه آنچه یادم می آید. این را به درخواست نویسنده ای انجام میدهم که باور دارد اگر تورا بنویسد،خیلی از تاریکی ها روشن میشود. ‌ ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 حرکت زائران اربعین از دورترین نقطه مرز های عراق به سمت کربلا @tollabolkarimeh
🗓 برنامه امتحانات متمرکز نیمسال اول سال تحصیلی ١۴٠١_١۴٠٠ 🔻سطح ۲ ترم اول🔻 @tollabolkarimeh
نزد من آمد. اوركت روی دوشش بود. یکی از مشخصه‌های جنگ، اخلاص در همه چیز بود: اخلاص در بیان، اخلاص در عمل، اخلاص در فكر. اوركتش روی دوشش بود و جوراب پایش نبود. من نگاه کردم به او. شاید منظوری هم از نگاهم نداشتم . خندید. من این خنده در ذهنم باقی مانده. گفت: «می‌دانم چرا نگاه کردی. برای اینكه اوركت روی شانه های من است و جوراب پایم نیست.» گفت: «من داشتم نماز می‌خواندم با همین حال، گفتم شما كارم داری . آمدم جورابم را پایم كنم، اوركتم را تنم کنم ، به خودم گفتم: حسین، پسر غلامحسین ، تو پیش خدا این طور رفتی، پیش فلانی هم این گونه می‌روی.» شهید سلیمانی 📚 رفیق خوشبخت ما زندگینامه‌ی شهید سلیمانی نویسنده: سید عبدالمجید کریمی @tollabolkarimeh 🌷
روی تو از نسیم سحر دلنوازتر گیسوی توست از شب یلدا درازتر روی تو باز بود و در خانهٔ تو باز ای چشم‌هایت از همه مهمان‌نوازتر هرگز یتیم‌های مدینه ندیده‌اند از ذکر مهربان حسن چاره‌سازتر صلح تو شد دلیل سرافرازی حسین ای از تمام اهل جهان سرفرازتر اما شریک زندگی‌ات دشمن تو بود مولا کدام داغ از این جانگدازتر؟ از تیرها نگفتم و تابوت زخمی‌ات طاقت نداشتم بشود روضه باز تر... @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه کسی می توانست پیش بینی کند من که زاده ی رشت و بزرگ شده ی سیاهکلم،من که چند سال تمام هوای شرجی شمال را به سینه کشیده ام،به دلیل شغل پدر که سپاهی بود،مهاجرت کنیم به تهران و از قضای روزگار،توهم از جایی که هوای شرجی داشت،به همراه خانواده کوچ کنی به بندپی ،یکی از مناطق نزدیک بابلسر در استان مازندران و بعد ها هم بیایید نزدیک تهران،درست همان محله ای که ماهم بعد از چندی به آنجا آمدیم. دریای شمال و دریای جنوب هر دو دریایند وگرچه هر کدام رنگ و بو و عطر و صدای خود را دارند. اگر راهی باز شود،هر دو دریا همدیگر را در آغوش می کشند. همانطور که روح من و تو همدیگر را پیدا کردند و مثل گیاه عشقه دور هم پیچیدند. ما خانواده ای هفت نفره بودیم:پدرومادرم،سجاد برادر بزرگ ترم با یک سال تفاوت سنی با من، سبحان برادر دومی ام ،صحابه خواهرم و آقا محمد ته تغاری خانواده. رابطه من با سجاد که به قول مامان شیر به شیر بودیم ،یک جور دیگر بود.پدرم اجاره نشین بود و به قول خودش خوش نشین. مادرم هم عاشق مرغ و خروس و غاز و اردک. به ما بچه ها با این پرندگان خیلی خوش میگذشت وقتی از صبح تا شب وسط بازی ها سراغی هم از آنها میگرفتیم و باهاشان بازی می کردیم. البته نه مثل آن بار که سجاد با چوب دنبالشان کرد و حیوان های زبان بسته عصبانی شدند و دنبال من کردند و افتادم و پیشانی ام شکست. زمان جنگ بود. پدر به جبهه رفته بود و مادر بر سر زنان هر جور بود مرا رساند درمانگاه ➖➖➖➖➖➖➖➖ @tollabolkarimeh