eitaa logo
طلاب الکریمه
12.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
1_1076262317.pdf
585.8K
درس 7 تا پایان سطح2 انتشار با ذکر منبع بلا مانع است. @tollabolkarimeh
گزیده‌ی سخنرانی امروز مقام معظم رهبری @tollabolkarimeh
گزیده سخنرانی امروز مقام معظم رهبری @tollabolkarimeh
💫﷽💫؛ ایشان احترام خاصی به بانوان می‌گذاشتند؛ یا به دیگران نیز این را سفارش می‌کردند. نسبت به همسر بزرگوار خودشان نیز نهایت ادب و احترام را داشتند و می‌فرمودند: «مـــــن ڪمال خود را در به خانم می‌دانم و خود را موظف می‌دانم ڪه آن چه ایشان می‌خواهد فــــراهم ڪنـــــم.» و بسیار کم اتفاق می‌افتاد که بدون ایشان به مسافرت بروند. با هشتگ سیره علما را دنبال بفرمایید. @tollabolkarimeh
وزان پس بیازید چون شیر جنگ گرفت آن بر و یال جنگی نهنگ به گردن براورد و زد بر زمین همی خواند بر کردگار آفرین (بخشی از داستان رزم رستم و پولادوند در شاهنامه) @tollabolkarimeh
بعد ها بود که فهمیدم عادت مرا تو هم داری:اینکه در کوچه و خیابان یا هنگام صحبت با جنس مخالف به زمین نگاه کنی یا به آسمان !مثل آن روزی که فاطمه ی دوساله بغلم بود.از پارک برمیگشتم.گوشی ام زنگ زد:((کجایی عزیز؟)) _پارک بودم ،دارم میام. _من جلوی در خونه م ،صبر کن بیام با هم برگردیم. فاطمه به بغل می آمدم و نگاهم به زیر بود.کفش های آشنایی دیدم که از جلویم گذشتند.کفش ها مردانه بودند با نوک گرد معمولی. از همان مدلی که تو می پوشیدی. تا به خودم بیایم از من دور شده بودی. به عقب برگشتم و صدایت زدم:((آقا مصطفی کجا؟)) اِ تویی عزیز! _من نگاه نمیکنم ،شماهم؟ هوا سرد است،اما هنوز دوست دارم بنشینم و به عکست نگاه کنم. هنوز چهل روز هم نشده که شهید شده ای و مرا ترک کرده ای.به تو نگاه میکنم و خاطراتمان را مرور میکنم.مرور میکنم و از دل آنها چیزهایی را بیرون میکشم و به زبان می آورم که به سرعت نور از مغزم می گذرند.آیا در برابر چشمان تو در حال جان کندنم؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖ @tollabolkarimeh
از فوران احساس می گویم و مِهرِ مادر فرزندی از شب بیداری و رنج و در به دری کسی چه می داند چه حالی دارد مادر بودن از صبح تا شب به فکر خواب و خوراک بودن با اینکه درون قلبمان غلغله ی مِهر است زبانمان گرز گران ِ سر به مُهر است بکن ، نکن های بسیار داریم باید نبایدهای پر تکرار داریم. تا آشنا کنیم فرزندمان را به قید و بند قصه همین است ،قصه ی مادران دغدغه مند! ما مادران پر از احساس دائم خرج می کنیم هدر می‌دهیم، شور و احساس گاه آب بازی خوب است و پُر از خلاقیت گاه بی ادبی و عینِ وقاحت گاه سر وصدا خوب است و نشانه ی شادابی گاه مایه ی ننگ و شرمساری بی نوا طفلک بچه ی آدمی با هر نشانه ی رشدش می خورد برچسب بد یا عالی کودک کودک است و کودکی می کند با احساس من و تو که بازی نمی کند واقعا سخت است تنظیمِ احساس از فوران کاهیدن و سکوتِ بر اساس مادریم دیگر ، چه می شود کرد بزرگ شود می فهمد چرا اینگونه می شود! 🌸🌸🌸🌸 🖋معصومه رسولی مهر @tollabolkarimeh
حساب کار دست بی وجودها آمد! @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای ما که تازه اول راه هستیم ✔️ دست کم تا سی سالگی برای آزمون و خطا و تجربه کردن شکست فرصت دارید؛ ✔️ اما، هر کاری می کنید؛ جدی بگیرید و فرض کنید مهم ترین کار است؛ ✔️ حتما در ۹۵ درصد از تجربه ها شکست خواهید خورد. اگر غیر از این باشد، حتما رانتی در کار است؛ حتی اگر خودتان ندانید. @tollabolkarimeh
❇️ علامه حسن‌زاده آملی علم خود را از امام رضا(ع) طلب کرد 🔻حجت‌الاسلام‌والمسلمین حسن رمضانی خراسانی، یکشنبه شب در وبینار گرامیداشت مقام علمی و اخلاقی علامه حسن زاده آملی: ◻️استاد علامه حسن زاده آملی در همان آغاز طلبگی و تحصیلش در آمل این جوهره خاص خود را به منصه ظهور رسانید و در یک رویای صادقه و صالحه که به محضر امام رضا(ع) مشرف شد، از حضرت علم خواست. ◻️ ...بعد از این اتفاق رخ داد، علامه به درجه بالای معرفتی رسید؛ به نقل خود علامه وقتی از خواب بیدار شدم، گویا از عرش به فرش تنزل پیدا کردم و این نوعی طی‌الارض از عرش به فرش بود و ای کاش از خواب بیدار نمی‌شدم. ◻️ علامه حسن زاده در فقه و نجوم و ریاضیات از علامه شعرانی متاثر بود و همواره علامه می گفت، آقای شعرانی جان من بود. ◻️ علامه بیان می کرد که من تشنه علم هستم و اگر علم در آتش باشد، من جایگاه خودم را در آتش قرار میدهم. یک روز که خدمت ایشان رسیدم مشاهده کردم که قلمی در دست دارند، زمانی که از ایشان پرسیدم که آیا در حال نوشتن بودید بیان کردند که بلی؛ اگر این قلم از دست من بیفتد در این دنیا نباشم بهتر است. ◻️ یک زمانی ما به مسئولین گفتیم که چرا از دروس علامه حمایت نمی کنید؛ آن ها گفتند که ما مایلیم ولی علامه نسبت به این موضوع اهتمام ندارند؛ زمانی که این موضوع را به علامه گفتیم،‌بیان کردند که چرا این درخواست را از مسئولین داشتید؛ من غنی هستم، می توانم کسب علم و معرفت داشته باشم و به همین دلیل شاه بی تاج و تخت هستم؛ این نشان دهنده اشتیاق ایشان برای کسب علم و معرفت است. @tollabolkarimeh
1_928763003.pdf
8.88M
ترجمه محمدی خراسانی انتشار با ذکر منبع بلامانع است. @tollabolkarimeh
منطق کامل.pdf
8.24M
جزوه تایپی کامل منطق سطح 2 انتشار با ذکر منبع بلا مانع است. @tollabolkarimeh
فراموش کردن نذر @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هموطن لطفا اسپانسر گنده‌گویی‌های اردوغان نباش! متوهم عاقبت سیلی خواهد خورد. @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما را فقیر درگه جانان نوشته‌اند ریزه‌خورانِ خوانِ حسن‌جان نوشته‌اند . . . . @tollabolkarimeh
دیگر نتوانست خودش را کنترل کند. آمد جلو، با دستانش یقه ام را گرفت، خیلی تند و جدی گفت: - تو غلط میکنی توی کار خدا فضولی کنی... مگه دست توئه؟ وقتی خدا قرار داده که من با تو برم جبهه و شهید بشم، تو حق نداری فضولی کنی. فکر میکنی کی هستی خیلی هم دلت بخواد وسیله شدی منو ببری جبهه، اصلا نمیتونی عوضش کنی. سرم را که انداخته بودم پایین، آوردم بالا و در چشمانش خیره شدم که پر بودند از اشک شوق. شروع کردم های های گریه کردن. او هم شروع کرد به گریه. می‌دانستم تا چندوقت دیگر از او خبری نخواهد ماند. التماس می کردم، زار می زدم: - مصطفی جون، تو رو خدا... با من نه. با بچه های دیگه برو. من تحمل دوریت رو ندارم... - حمیدجون، مگه واسه چی با تو رفيق شدم؟ برای همین چیزا دیگه. - بی معرفت، خودخواه... - هرچی که میخوای، بگو. ولی خدا این وظیفه رو که من رو برسونی جبهه، انداخته گردن تو. عوضش هم نمیتونی بکنی. خیالت راحت باشه، نه من کوتاه می آم، نه خدا. 📚دیدم که جانم می‌رود نویسنده: حمید داودآبادی @tollabolkarimeh 🌷
نامِ کریم اهل بیت که می‌آید، غمی در دلم تازه می‌شود، نمی‌دانم از کدام درد باید نالید؟! از داغِ کوچه‌های بنی هاشم؟ از نامردانِ منفعت طلب؟ از یارانِ بی‌اخلاصِ خیانتکار و حق ناشناس؟ از بیعت‌های سُست؟ از طعنه‌ها و زخمِ زبان‌ها؟ از جگرِ سوخته‌اش؟ از تشییعِ غریبانه‌ی پیکرش که آماج تیرهای کینه شد؟ از غربتی که در خاندان پیامبر موروثی است و تا همین امروز هم ادامه دارد؟ از مردمانی که امام زمانشان را تنها می‌گذارند؟ ای کاش تمام شود این همه غربت. کاش درس بگیریم از این همه مصیبت و با زهرِ دنیادوستی، ریا، تفرقه، جهل و ناآگاهی، جگرِ مجتبای زمانمان را نسوزانیم. کاش برای آمدنش کاری کنیم. تا هرچه زودتر بیاید و تمام شود این همه مظلومیت. ▪️▪️▪️▪️ @tollabolkarimeh
▪️ درسي از زيارت پيامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم): مبارزه با طوفان ترديدها نسبت به معاد 🔹يك محور مهم در اين زيارتنامه كه در كتب ادعيه آمده و مورد توصيه امروز است، ضروت توجه به ابعاد معاد و تقويت باور به آن به ويژه در اين عصر است كه امثال آقايان ، ، ، و ... به آن دامن مي زنند. 🔹 كسب : رفع نسبت به ، تبديل فهم به باور، و تقويت آن، با ياداوري و تفكر در اوصاف قيامت 🔻در بخشي از زيارتنامه چنين از خدا مي طلبيم: خداوندا، پناه می‌آورم به بزرگواری ذاتت، از اینکه مرا خوار و رسوا سازي در: 1. روزی که پرده‌ها در آن دریده شود و اسرار و رسوایی‌ها در آن آشکار گردد 2. روزي كه اندام‌ها در آن بلرزد 3. روز حسرت و پشیمانی 4. روز نزدیک 5. روز زیانکاری (براي گنهكاران) 6. روز جدا کردن (حق از باطل) 7. روز پاداش 8. روزی که طول آن پنجاه هزار سال است 9. روزی که بلرزاند لرزاننده‌ای 10. روزی که از پی آن لرزاننده‌ای دیگر آید 11. روز ارائۀ اعمال 12. روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان بپا خیزند 13. روزی که فرار کند انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش 14. روزی که زمین و کرانه‌های آسمان شکافته شود 15. روزی که هرکسی بیاید و از وجود خود دفاع کند 16. روزی که بندگان برگردانده شوند به سوی خدا 17. روزي كه بندگان را به آنچه انجام داده‌اند آگاهشان سازند 18. روزی که از رفیق به رفیق سودی نرسد 19. روزی که مردم بازگردانده شوند به سوی دانای نهان و آشکار 20. روزی که مردم از قبرها شتابان درآیند، گویی به سوی نشانه‌هایی می‌دوند و گویی ملخ‌هایی پراکنده‌اند، درحالی‌که چشم دوخته‌اند به سوی دعوت کننده به جانب خدا 21. روز حادثه اي ويژه 22. روزی که زمین به سختی بلرزد 23. روزی که آسمان همانند فلزّ گداخته و کوه‌ها همانند پنبه زده شده، می‌شوند 24. روزي كه هيچ دوستي از دوستش احوالي نپرسد 25. روز گواه و روز گواهی شده 26. روزی که فرشتگان صف در صف باشند. متن عربي: وَأَعُوذُ بِكَرَمِ وَجْهِكَ أَنْ تُقِيمَنِي مَقامَ الْخِزْيِ وَالذُّلِّ يَوْمَ تُهْتَكُ فِيهِ الْأَسْتارُ، وَتَبْدُو فِيهِ الْأَسْرارُ وَالْفَضائِحُ، وَتَرْعَدُ فِيهِ الْفَرائِصُ يَوْمَ الْحَسْرَةِ وَالنَّدَامَةِ، يَوْمَ الْآفِكَةِ، يَوْمَ الْآزِفَةِ، يَوْمَ التَّغابُنِ، يَوْمَ الْفَصْلِ، يَوْمَ الْجَزاءِ، يَوْماً كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ، يَوْمَ النَّفْخَةِ، يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ، يَوْمَ النَّشْرِ، يَوْمَ الْعَرْضِ، يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ، يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ، يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ وَأَكْنافُ السَّماءِ، يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها، يَوْمَ يُرَدُّونَ إِلَى اللّٰهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا، يَوْمَ لَايُغْنِي مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ إِلّا مَنْ رَحِمَ اللّٰهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ؛ يَوْمَ يُرَدُّونَ إِلىٰ عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ، يَوْمَ يُرَدُّونَ إِلَى اللّٰهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ، يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلىٰ نُصُبٍ يُوفِضُونَ وَكَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِي إِلَى اللّٰهِ يَوْمَ الْواقِعَةِ، يَوْمَ تُرَجُّ الْأَرْضُ رَجَّاً، يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ وَلَا يَسْأَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً، يَوْمَ الشَّاهِدِ وَالْمَشْهُودِ، يَوْمَ تَكُونُ الْمَلائِكَةُ صَفّاً صَفّاً. ✍🏽ابوالفضل سجادی @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[شما صدای استاد صفایی حائری را میشنوید] رحمت برای عالمین @tollabolkarimeh
فروردین ۱۳۸۶بود. ایام عید بود و رفته بودیم شمال،خانه مادربزرگه.باز همان حیاط کوچک باصفا با گل های ناز و اطلسی و یاس و بهِ ژاپنی. باز هوای حریر مانند شمال و بوی گل و طعم دریا . حس میکردم همه یک جور دیگر نگاهم میکنند.انگار رازی در هوا میچرخید.تعطیلات که تمام شد برگشتیم خانه‌. چهارده فروردین که از حوزه آمدم،باز همان رفتار های مشکوک را دیدم. مامان با بابا پچ پچ میکرد ،صحابه با سبحان و سجاد با مامان. در حال رفتن به پایگاه بودم که صحابه مرا کشید گوشه ای:((آبجی خانم یه خبر!)) _بفرما! _بگو به کسی نمیگم! _قول نمیدم.میخوای بگو میخوای نه! _ولی خیلی مهمه! _پس بگو. _قراره فردا برات خواستگار بیاد! نمیدانم چطور نگاهش کردم که گفت:((به خدا راست میگم آبجی!)) _خب حالا کی هست این آقای خوشبخت؟ _مصطفی صدرزاده.مامانش به مامان زنگ زده و گفته میخوان بیان خواستگاری! _مصطفی صدرزاده! _اونم به بابا گفته و موافقتش رو گرفته! سکوتم را که دید،دست هایش را به هم مالید و گفت:((آخ جون،بالاخره یه عروسی افتادیم!)) ➖➖➖➖➖➖➖➖ @tollabolkarimeh
▪️شاید دلتان بخواهد جای من باشید من همیشه هم‌نشین کسی هستم که شما دوست دارید برای لحظه‌ای هم که شده، هم‌نشینش باشید. ▪️لطفی که خدا در حق من کرده در حق چه کسی کرده؟ چه قدر خودم را زیر دِین خدا احساس می‌کنم امّا یادتان باشد خون دلی که من این جا می‌خورم هیچ یک از شما نمی‌خورید شنیده‌های شما همه برای من دیدنی شده‌اند. ▪️من اهل مدینه‌ام، وادی بقیع. من سنگم، سنگی که بالای قبر کریم مدینه گذاشته‌اند. ▪️من سنگم؛ ولی دلم از سنگ نیست. آب شدن سنگ فقط یک ضرب المثل نیست عین حقیقت است. ▪️خدا خواسته که سر پا بمانم بالای قبر کریم و گرنه همان روز اوّلی که مرا این جا گذاشتند آب شده بودم از غصه. ▪️فولاد هم اگر باشی این جا برای آب شدن نیازی به آتش نداری. آتش غربت کریم به قدری زیاد است که در چشم بر هم زدنی آبت می‌کند. من سنگم و به تنهایی در این وادی غربت بار گنبد و گلدسته و ضریح را به دوش می‌کشم. ▪️کاش زیباتر از این بودم! چه قدر دوست داشتم حالا که بالای قبر کریم قرار گرفته‌ام کسی مرا می‌داد به حجّار عاشقی تا بتراشد. ▪️من اگر چه پنجره‌های ضریح را ندارم و بلندای گنبد و گلدسته را امّا به تنهایی کار ضریح و گنبد و گلدسته را انجام می‌دهم. ▪️شرمنده‌ام که زیبایی گلدسته را ندارم و شکل گنبد نیستم و کسی توان گره زدن دستانش را به پنجره‌ای که ندارم ندارد. ▪️گاهی که غصۀ غربت کریم می‌خواهد از پا در بیاورد مرا با چشم‌هایم دنبال مرقد بی‌نشان مادرش می‌گردم و خدا را شکر می‌کنم که کریم ضریح و گنبد و گلدسته اگر ندارد، نشانه‌ای دارد و از چشم‌ها پنهان نیست. ✍🏻محسن عباسی ولدی @tollabolkarimeh