#اسمتومصطفاست
#قسمت_سی_و_یکم
وقت پرو لباس قربان صدقه ام میرفت و به خانم خیاط میگفت:((انتخاب پسرم کار دله نه کار گِل .ان شاءالله که به پای هم پیر بشن.))
دعای مادرانه اش دلگرمم کرد و دو دلی و تردیدم را کمرنگ تر کرد.
ظاهرا جفتم را پیدا کرده بودم،اما هنوز هم برای قضاوت نهایی به زمان احتیاج داشتم.
رفته بودم آزمایشگاه ،اما این بار به موقع .قرار شد تا من و تو برگه ها را امضا میکنیم و در کلاس توجیهی شرکت میکنیم،مادرها بروند زیارت امامزاده اسماعیل(ع).آن ها رفتند و بعد از آنکه کارمان تمام شد آمدیم حیاط آزمایشگاه.گنجشک ها جمع شده بودند داخل باغچه کوچک و جیک جیکی راه انداخته بودند شنیدنی.گل های سرخ،سرخ تر از هر گل سرخی بودند،مثل گونه هایم که آتش گرفته بودند.بنفشه ها دور تا دور باغچه در خواب مخملین بودند.حالا من و تو تنها نشسته بودیم.تازه دقت کردم به لباست.یک شلوار شش جیبِ طوسی با بلوز آبی روشن.هم شلوارت یک سایز بزرگتر بود و هم بلوزت به تنت لق میزد.سکوت سنگین بین مارا صدای گنجشک ها پر کرده بود.
_یه چیزی بگین!
کمی فکر کردم و گفتم :((خب من دوست دارم با کسی زندگی کنم که از نظر ایمان و اعتقاد درجه بالایی داشته باشه،یعنی بتونه خودش رو بکشه بالا.الان هم توی خونه مون دوست دارم اعتقاد و ایمان حرف اول رو بزنه.))
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tollabolkarimeh
شرایط حضور در سرویس های خارجی
1.نداشتن خوف از گناه
رهبر معظم انقلاب در خصوص فعالیت در شبکههای اجتماعی می فرمایند: به طور کلی اگر استفاده از شبکه های اجتماعی و مانند آن مستلزم مفسده (مانند ترویج فساد، نشر اکاذیب و مطالب باطل، ضرر به اسلام و مسلمین) بوده یا خوف ارتکاب گناه باشد یا بر خلاف قوانین و مقررات نظام جمهوری اسلامی باشد، جایز نیست و تشخیص موضوع بر عهده مکلف می باشد.
با توجه به اینکه سرویسهای خارجی محدودیت های لازم در حوزه مسایل اخلاقی ندارند واین باعث به خطر افتادن امنیت اخلاقی مخاطب می شود،بنابراین فردی که می خواهد برای تبلیغ در سرویس خارجی حضور یابد،حتی نباید ترس از به گناه افتادن داشته باشد.واز طرفی نحوهی استفاده ومواجهه اش باید به گونه ای باشد که در معرض گناه نیافتد،مثلا در برنامهای اگر سرچ در محتوا کند با تصاویر غیراخلاقی مواجه می شود،پس دقت در جستجوهای خود داشته باشد.
ادامه دارد....
🖋ر.دادگر(تبیان)
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شیخ حسین انصاریان از نحوه شهادت آیت الله مدرس
🔹 در دوران خفقان دهشتناک رضاخانی که همگان از کوچک و بزرگ رجال نامی و مدعی دوران مشروطه به گوشه ای خزیده و از ترس لب باز نمی کردند این شهید آیت الله مدرس بود که با حریت از اسلام دفاع میکرد.
✍️بیداری ملت
@tollabolkarimeh
✍️ مرکز مدیریت حوزه در بیانیه ای به مناسبت شهادت آیتالله مدرس؛
◼️ نمایندگان مجلس با الگو گیری از شهید مدرس برای حل مشکلات مردم گامهای موثرتری بردارند
🗓 ۱۰ آذر ماه سالروز شهادت آیتالله مدرس
@tollabolkarimeh
#از_ما_میپرسند
◻️ رهبر معظم انقلاب نظر خود را پیرامون «فهماندن مطلبی به دیگران هنگام نماز» اعلام کرد.
@tollabolkarimeh
فراخوان عضویت در انجمن مبلغان جامعة الزهرا (س) اعلام شد
◻️ این انجمن در کمیتههای دانشآموزی، دانشجویی، امور مساجد، مبلغان زباندان، اساتید، فرق و ادیان، صدای قلب روشن و کمیته مبلغان روستایی عضو فعال میپذیرد.
@tollabolkarimeh
🔴نخستوزیر اسکاتلند در کنار عهدنامه امام علی(ع)
🔹تصویری از نیکلا استرجن نخست وزیر اسکاتلند منتشر شده در کنار او تابلویی را نشان می دهد که ترجمه بخشی از عهدنامه امیرالمومنین به مالک اشتر نوشته شده است.
کنفرانسی به همت دولت و پارلمان اسکاتلند به منظور تعامل با مسلمانان شیعه در غرب اروپا برگزار شد.
🔹این رویداد بیسابقه با عنوان "یکپارچگی، ایمان و تنوع مذهبی در اسکاتلند؛ از منظر یک مسلمان شیعه" و با شرکت انجمن اهلبیت(ع) اسکاتلند در ساختمان پارلمان این کشور برگزار شد.
🔹نکته قابل توجه در این مراسم جمله زیبایی از مولای متقیان حضرت امام علی (ع) بود. این جمله مربوط به عهدنامه امام اول شیعیان بوده که خطاب به مالک اشتر نوشته شد. در بخشی از آن که بر روی تابلو و در کنار نخست وزیر اسکاتلند دیده می شود آمده است: مردم دو گروهند: یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.
✍️بیداری ملت
@tollabolkarimeh
#اسمتومصطفاست
#قسمت_سی_و_دو
با دست اشاره کردی تا روی نیمکت فلزی سبز کنار باغچه بنشینم.
گنجشک ها پریدند.زیر نور آفتاب چرخی زدند و باز کنار پایمان نشستند.
گفتی :((خب بله دیگه! باهم میزنیم در معرفت رو با لگد باز میکنیم و قدم به قدم میریم جلو.))
در دلم گفتم:عجب پرروئه!هنوز مَحرم نشده چه حرفایی میزنه!
چقدر روش بازه!
وقت برگشت به خانه با فاصله از تو راه میرفتم.حرف نمیزدم و فقط گوش میکردم.
آخرین حرفت این بود:((عصر میریم خرید حلقه.))
عصر که شد ،مامان صحابه را برداشت و باهم رفتیم.من و صحابه و مامان.تو و مامان و بابا و زن داداشت و خواهرت.
برای خرید حلقه شروع کردیم به گشتن.نور خورشید افتاده بود روی شیشه طلافروشی ها و چشممان را میزد.جلوی چند مغازه پسند نکردیم و گذشتیم.پدرت گفت:((مغازه ای هست که مال یکی از آشناهاست.بریم اونجا.))
رفتیم و همان جا حلقه ام را خریدی.
اما تو گفتی:((من حلقه طلا نمیخوام.))و حلقه نقره ای برداشتی که مثل مال من هفت تا نگین داشت.
مامان گفت:((غروب شد.ما برمیگردیم.باید برم شام درست کنم.))
با صحابه برگشتند و قبول نکرد با ما به رستوران بیاید.من هم سختم بود،اما آمدم.رستوران بین شهریار و کهنز بود:رستوران مهستان.
همان که بعد ها شد پاتوقمان.رستورانی زیبا،شیک و خوش آب و رنگ.
هنوز پشت میز ننشته بودیم که مادرت دوربینش را از داخل کیف در آورد:((کمی نزدیک تر به هم بشینین.میخوام عکس بندازم.))یکی دوتا عکس گرفت.هر دو معذب بودیم.رفتم پیش خودش نشستم.تو هم پیش پدرت.
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tollabolkarimeh
@hadanair (4).mp3
4.84M
♨️چرا انسان در قیامت از نزدیکانش فرار می کند؟
🎤استاد حجت الاسلام #رفیعی
@tollabolkarimeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
هر روز...
روز ِتوست
هر ثانیه وُ دقیقه ...
بهِ بهانهی نام وُ یادت
نان بر سفرهمان است و
دلِمان ...
قُرصِ قرص است
از اینکه امام زمان داریم!
از پدر مهربانتَر...
از مادر دلسوزتَر...
و رفیقی شَفیق ؛
خوش بحال ما
که |تو| را داریم.
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَج
@tollabolkarimeh
#اسمتومصطفاست
#قسمت_سی_و_سه
پدرت چلو کباب و جوجه سفارش داد.غذا از گلویم پایین نمیرفت.شاخه ای گل سرخ در گلدان بلور وسط میز بود،آن را آرام هل دادی طرفم.مادرت باز هم عکس انداخت.به زور لقمه هارا فرو دادم .دلم شور میزد.نمیفهمیدم چه میخورم.همه حواسم به این بود که زودتر برگردیم.
برای مجلس عقد مهمان ها آمده بودند و بیشترشان هم از شهرستان بودند.پنجشنبه بود و خانه حسابی شلوغ.عمه ها،دایی ها،مادربزرگ،پدربزرگ ،فامیل دور،فامیل نزدیک،همیایه دستِ راست و دستِ چپ و روبرو!
محضر تا خانه ما چهار پنج خانه فاصله داشت.میشد پیاده رفت،اما همان راه کوتاه را هم با ماشین رفتیم.تازه گواهی نامه گرفته بودی و خودت رانندگی میکردی.کت و شلوار مشکی پوشیده بودی و پیراهن سفید.بعد ها برایم گفتی:((همون شب که میخواستم بیام خواستگاری،رفته بودم سرکوچه برای مامانم خرید کنم.سجاد رو دیدم ایستاده بود توی مغازه.خواستم بگم یه دست کت و شلوار شیک داری بدی بپوشم بیام خواستگاری؟دیدم خودش با دمپایی وایساده اونجا!))
خندیدی،از همان خنده های بلند و کودکانه و گفتی:((راستش،هرچی پول گیرم می اومد،خرج پایگاه میکردم و چیزی ته کاسه نمیموند برای پس انداز.))
آدم ولخرجی بودی.این را بعدها فهمیدم.شاید نشود گفت ولخرج.از این دست آدم هایی بودی که پول به جانشان بسته نیست و این البته نمیتواند بد باشد.
شبی که قرار بود فردایش عقد کنیم،مادرت پارچه ساتن سفید و طلایی را به خانه مان آورد:((سمیه جان،خودت هویه کاری ش کن و دورش گل بزن.برای سابیدن قند روی سرت میخوام.))
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tollabolkarimeh
💎 نشانه شیعه واقعی
🔻حضرت زهرا سلاماللهعلیها :
إنْ كُنتَ تَعمَلُ بِما أمَرناكَ و تَنتَهي عَمّا زَجَرناكَ عَنهُ فَأنتَ مِن شيعَتِنا و إلاّ فَلا؛
❇️ اگر به آنچه تو را به آن فرمان میدهيم عمل كنى و از آنچه برحذر میداريم دورى كنى، از شيعيان مايى و الاّ هرگز.
📚 بحارالأنوار، ج ۶۸ ، ص ۱۵۵
@tollabolkarimeh
#اسمتومصطفاست
#قسمت_سی_و_چهار
همان شب با شابلون استیل دورتادورش را نقش گل رز انداختم.
رزها روی پارچه ساتن سفید و طلایی جلوه خاصی داشتند.ساعت ده شب بود که مادرت زنگ زد:((گفتن فردا آب قطع میشه،برقم!))
مامان که شنید زد توی صورتش:((وای خاک عالم،حالا چی کار کنیم سجاد؟))
سجاد و سبحان آمدند پیش تو.نیم ساعت بعد سه تایی باهم آمدید با یک تانکر.تانکر را در پارکینگ گذاشتید و بنا کردید به شستنش.تا دیر وقت شب صدای قهقهه تان شنیده میشد.
_کف تانکر پر از خزه اس.دوماد آستینا بالا،خودت زحمتش رو بکش!
تورا کرده بودند داخل تانکر و دادت بلند بود:((بابا چرا شلنگ رو گرفتین رو سرم،مظلوم گیر آوردین!))
مامان تو آشپزخانه غذا درست میکرد.زرشک پلو با مرغ و خورشت فسنجان.عطر و بوی غذا در خانه پیچیده بود.صدای جیغ و داد و گریه و خنده بچه ها بلند بود.تا نیمه شب همه بیدار بودند.دورتا دور پارچه قند سابی را با هویه گل زدم.
_بابا این تانکر سوراخه!
شلیک خنده شما از پایین می آمد.آن شب شاید دو سه ساعت بیشتر نخوابیدیم.
یازده صبح مامانت آمد دنبالم تا برویم آرایشگاه.رفتم نشستم صندلی عقب.مواظب بودم از تو آینه نگاهم به نگاهت نیفتد.وقتی از آرایشگاه برگشتیم،چادرم را روی صورتم کشیده بودم تا دیده نشوم.
مهمان ها دست زدند و کل کشیدند.
مامان کاغذی را که بالای آن بسم الله الرحمن الرحیم نوشته بود،دست به دست می چرخاند.
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tollabolkarimeh
#پاراگراف
در همان زمان، یکی از دوستان همکارم را دیدم. ایشان از بچههای با اخلاص و مؤمن در مجموعه دوستان ما بود. او مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواہ گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند. اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره، در جیب خودش گذاشت! او روز بعد، در اثر یک سانحه رانندگی درگذشت. حالا وقتی مرا در آن وادی دید، به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر کردند که این پول برای من است و آن را هزینه کردهاند. تو رو خدا برو و به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برسانند. من اینجا گرفتارم. تو رو خدا برای من کاری بکن. تازه فهمیدم که چرا برخی بزرگان اینقدر در مورد بیتالمال حساس هستند. راست میگویند که مرگ خبر نمیکند.
📚سه دقیقه در قیامت
نویسنده: گروه نویسندگان
انتشارات شهید ابراهیم هادی
@tollabolkarimeh 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴آیتالله سید رضی شیرازی، دانشمند و فعال اجتماعی بزرگی بودند که در ۹۳ سالگی از دنیا رفتند
در زندگینامه ایشان چند چیز بسیارجالب بود:
۱- سید رضی نتیجه میرزای شیرازی بزرگ هستند
۲- در ۳۲ سالگی برای دفاع از آرمان فلسطین، به نمایندگی زعیم شیعه آیتالله عظمی بروجردی به اردن رفتند
۳- در ۳۶ سالگی از استادان دانشگاه تهران بودند که توسط رژیم پهلوی اخراج شدند
۴- از ۳۷ سالگی امامت مسجد شفا در یوسفآباد تهران را برعهده گرفتند و تا روزی که توانایی جسمیشان اجازه میداد، بین مردم بودند و مشکلاتشان را حل میکردند
۵- در ۵۱ سالگی توسط گروهک فرقان ترور شدند
۶- در تبلیغ دینی بسیار قوی بودند. برای افراد وقت میگذاشتند و بیش از ۵۰۰ نفر از همین طریق به اسلام و تشیع گرویدند
۷- شاگردان بسیاری تربیت کردهاند و کتابهای مهمی نوشتهاند. به بیان دیگر کنار فعالیتهای گسترده اجتماعی و تبلیغ دینی، به تالیف و تدریس اهتمام ویژه داشتهاند
➕ ایشان آخرین بازمانده فقها و فلاسفه تهران بودند؛ نسلی از بزرگان که ستونهای حوزه علمیه تهران تشکیل میدادند
امیدوارم خداوند ایشان را با اجداد بزرگشان محشور فرماید.
@tollabolkarimeh