eitaa logo
طلاب الکریمه
12.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
27.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤍نماهنگ «مهر خواهر برادری»🤍 🎙محمدحسین پویانفر و رضا هلالی ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_2766440665.pdf
3.57M
📌 نمونه سوالات فقه استدلالی2 ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام به اعضای محترم کانال. همین‌طور که می‌دانید این روزها در مرزهای شرقی مرزبانان عزیز با طالبان درگیر هستند و متاسفانه منجر به شهادت چند تن از هم‌وطنان عزیزمان شده است. به‌همین دلیل از شما خواهش می‌کنیم که دعای 27 صحیفه سجادیه که دعای مزربانان است را بخوانید و برای موفقیت و سلامتی‌شان دعا بفرمایید. ! ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نمونه سوالات فقه استدلالی۳.pdf
10.34M
📚نمونه سوالات ده ساله اخیر فقه استدلالی۳ 🎯 فوروارد فراموش نشه! ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
طلاب الکریمه
حضرت امام خمینی ره 34 سال است که از میان ما رفته اما به جرات میتوان ادعا کرد که فکر و اندیشه امام باقی است و چراغ راه همه آزادگان جهان است. امام از زمان ظهور و بروز خود در صحنه اجتماع و سیاست اندیشه های والای خویش را که برگرفته از قرآن کریم بود به ثبت رسانده است که همانا بازتاب اندیشه های اسلام ناب است که با این کار بزرگترین خدمت را به جهان اسلام و همه ملت های آزاده جهان کرد و نام خود را در تاریخ بشریت برای همیشه به ثبت رساند. 🔰 ما باید رفتاری داشته باشیم که اسلام را آن طور که‌‎ ‎‌است عرضه کنیم. ما باید بدانیم که اگر خدای نخواسته از طلاب و از کسانی که مُلبَّس به‌‎ ‎‌لباس روحانی هستند مطلبی که بر خلاف دستورات اسلام است صادر بشود، روحانیت‌‎ ‎‌را با این اعمال منزوی خواهید کرد؛ و قلمها بر ضد ما به کار می افتد و ما را از ملت‌‎ ‎‌جدا می کنند و ملت را از ما جدا می کنند. ✅ حال از شما کاربران محترم شبکه کوثرنت می‌خواهیم با بررسی و بازخوانی اندیشه‌های امام در وصیت نامه، سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و کتبی که به رشته تحریر درآمده خط مشی امام را در زمینه ای که جامعه امروز نیازمند آن است منتشر کنید. « پویش » ❇ نحوه ی مشارکت در پویش ⬇ • متن کوثرنت و کوثربلاگ • انتشار پست‌های بحث طلبگی و کرسی ازاد اندیشی • پرسش و پاسخ و ارائه ایده‌ • ویدئو • پادکست • عکس نوشته 📅 فرصت ارسال آثار و شرکت در پویش: 7 خرداد تا 31 خرداد 🔷 . دوستان عزیز شما میتوانید محتوای تولیدی خود را در شبکه کوثرنت با هشتگ در رواق عمومی یا گروه بحث طلبگی منتشر کنید. 📢 🎁 در صورت به حد نصاب رسیدن کمیت (انتشار بیش از 300 محتوا) و کیفیت مشارکت با هشتگ اعلام شده، در پایان 3 نفر برگزیده اعلام و تقدیر خواهند شد. ‌═══════❖═══════ @tollabolkarimeh
1_1314209134.pdf
9.29M
🎯 فوروارد فراموش نشه! ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1046087321.pdf
13.81M
✍🏻جزوه منطق۲ 📲فوروارد فراموش نشه!🌹 ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
پاور فلسفه2 کامل.pdf
8.06M
✍🏻 پاورپوینت فلسفه ۲ _ فلسفه ۳ 📲فوروارد فراموش نشه!🌹 ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ _منو تنها نذاری🥺 از تو میخواهم که همیشه منو حرم بیاری☺ چه حرم نازی داری😍 چه حیاط خوشگلی آقا واسه بازی داری🤩 از تو خاطره دارم یادگاری❤ 🎙 #️⃣ #️⃣ #️⃣ #️⃣ _یک روز تا ولادت خورشید'☀️ 🍃🌸 ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
"فاطمه" نزدیک اذان مغرب بود، دخترم را آماده کردم و راهی مسجد شدیم. نزدیک مسجد که شدم،خانم های مسن همسایه، روی پله های مسجد نشسته بودند و باهم، حرف می زدند. با همگی آن‌ها سلام و احوالپرسی کردم. منم منتظر بودم که آن‌ها بلند شوند و داخل بروم. متوجه شدم یک خانم مسن محو دخترم شده. صداش می کرد و می گفت:«فاطمه خانم،چه دختری، روسری هم سرش کرده» خوشش آمده بود،چند دفعه ی دیگر نامش را صدا می زد و با او حرف می زد. با هربار صدا زدن نام‌ دخترم، یک حس خیلی خوبی به من منتقل می‌شد. رفتم به زمانی که، تصمیم گرفته بودم نام دخترم را فاطمه بگذارم و کسانی که مخالف بودند، همگی نظرشان این بود که«این همه اسم فاطمه دور واطرافت هست، یک نام دیگری انتخاب کن.» و‌ من در جواب‌شان،می گفتم:«هرکسی در خانه خودش یک فاطمه دارد،و من هم می خواهم در خانه خودم یک فاطمه داشته باشم.» ✍️طاهره عابدی ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نمونه سوال فلسفه2.pdf
2.84M
✍🏻چند سری نمونه سوال دو 📲فوروارد فراموش نشه!🌹 ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_2315527099.pdf
3.4M
💠 چند سری نمونه سوالات فقه استدلالی 4 📤 فوروارد قشنگ تره! ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیر گاز را روشن کرد تا غذا را برای اهل خانه گرم کند . قرار بود نیم ساعت دیگر به خانه ی مادر بزرگ بروند . مادر با سرعت به سمت جارو برقی رفت ،تا در این نیم ساعت باقی مانده خانه را برق بیندازد. دخترش به او گفت: «آخه ما داریم میریم مهمونی ،کسی قرار نیست که بیاد خونمون ،چرا اینقدر با عجله همه چی رو تمیز میکنی ؟؟؟» سرش را بالا آورد و با لبخند همیشگی اش ، به او گفت: «میخوام اگر یه وقت،امام زمان آمد خونمون ،خونم تمیز باشه ،خدارو چه دیدی شاید آقا یه نظری به خونه ی ما هم کرد .» حرف مادر را مانند مرواریدی گرانبها به اعماق قلبش برد و درِ صندوقچه اش را محکم بست تا هیچ گاه از یادش نرود . از آن روز سالیان سال میگذرد ،اما دختر ،هر روز صبح بلند میشود و خانه را مرتب میکند ،به این نیت که اگر آقا بیاید خانه اش نامرتب نباشد و شرمنده نشود. چقدر خوب است که حتی کار های خانه‌مان را به نیت آمدنش انجام دهیم . ✍🏻amini.nasab ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پریشون و غمگین غریبانه و تنها همه جا رو گشتم رسیدم به اینجا ... ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
1_1397189583.pdf
368.4K
˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌  روی صندلی پارک نشستم، برای چندمین بار ساعتم را نگاه کردم ودر دل گفتم:"کجایی پس دختر!؟" دست های کوچکی روی چشمانم قرار گرفت، با آن صدای زیبا و زبان شیرینش گفت:" اگه گفتی من کیم خاله پریسا؟" سرش را کج کرد روبروی صورتم بوسه ی محکمی روی گونه اش نشاندم و دست هایش رااز روی چشمانم برداشتم و گفتم:" تو عزیزدل خاله پریسایی" موهایش را خرگوشی بسته بود و گیره های پاپیونی صورتی روی سرش، بانمک ترش کرده بود. یک لباس عروسکی صورتی،سفید هم پوشیده بود وقتی چشمم به پاهای عریانش افتاد خیلی ناراحت شدم اما بخاطر میترا چیزی نگفتم! ترسیدم ناراحت شود. جست و خیر کنان روبرویمان راه افتاد و با هر پرش دل من از جا کنده شد که نکند دامن پیراهنش بالا برود! خون خونم را می خورد رو کردم به میترا و گفتم:" هنوز خیلی هوا گرم نشده ها" و ترگل را نشانش دادم. منظورم را متوجه شدچادرش را مرتب کرد و گفت:" پریسا، ترگل هنوز به سن تکلیف نرسیده که!" امروز که میترا با چشم هایی اشک بار به خانه یمان آمد و گفت ترگل، چادر از سر برداشته و به تذکر های پدر و مادرش گوش نمی دهد تمام آن خاطرات کودکی ترگل از جلوی چشمم رد شد. افسوس که دوران طلایی کودکی ترگل به پایان رسیده و قلب ترگل از علف های هرز پر شده است! ✍🏻نرجس خرمی ˹@tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌