کلبهی عاطفهها داشت مصفا میشد
همهی ارض و سما داشت مُهیا میشد
حضرتِ خاکیِ محرابِ عباداتِ سحر
راهیِ ساحل آرامش دریا میشد
تا کمی تربت اعلای نجف بردارد
پر جبریل به زیرِ قدمش وا میشد
چشم "خورشید" به رخسارهی "مهتاب" افتاد
کهکشان بُهتزده غرقتماشا میشد
گذرِ نور اگر آینه کاری شده بود
نیمه شب "کوچه ی پیوند" چه زیبا میشد
و خدا زیر لب آهسته به خود میگوید:
چه کسی غیر علی هم دم زهرا میشد؟!
زیر آن چادر خود فاطمه تا میخندید
یل خیبر شکن آنقَدر دلش وا میشد
رمز سرزندگیام یا "علی" و یا "زهراست"
وسط این دودمه نبض من احیا میشد
در حقیقت سند عقدِ "علی" و "زهرا"
سندِ نوکری ماست..،که امضا میشد
#بردیا_محمدی
@tolabolkarimeh