🔻 راز مردها
نوجوان که بودم، تصور میکردم؛ مردها کوهند؛ بزرگ، قدرتمند، محکم، با صلابت، درست مثل کوه. میتوان بهشان تکیه کرد، سر روی شانهشان گذاشت و خوابِ کوتاهِ شیرینی داشت. میتوان با دستهاشان دربِ محکمترین شیشهمرباها را راحت باز کرد. میتوان در کنارشان بیهیچ ترسی شبها در کوچهخیابانهای خلوتِ شهر قدم زد، ماه را تماشا کرد و ستارهها را شمرد.
اما، حالا که مادری هستم در آستانهی 35 سالگی، تمام تصورات ذهنیام به هم ریخته. دیگر مردها را کوه نمیبینم. شک ندارم آنها هم انسانند. قلب دارند. احساس دارند. عاطفه دارند و محبت. شکنندهاند. درد را میفهمند. غصهدار میشوند مضطرب میشوند. گاهی حتی از شدت نگرانی تا خودِ صبح پلک روی پلک نمیگذارند.
آنها با بوی خوش غذایی که در خانه میپیچد، کودکانه ذوق میکنند. با چکهی شیر آبی که درستبِشو نیست، خجالتزده میشوند و با نگاه سرد خانومشان، غمگین.
من راز مردها را فهمیدهام؛ رازی که شاید هیچوقت به زبانش نیاورند:
مردها انسانند!
✍ به قلم #مریم_رشیدی
@tollabolkarimeh 🌷
بعد از اینکه ناراستیِ بعضی همکاسههام، برام مسجل شد؛ از راه آمده دلسرد شدم. تعدادی از کتابهام را جدا کردم و با وجودی که نوِ نو بودند، به عنوان کاغذ باطله انداختم تو جعبهکارتون. بعد هم با ماشین چندین کیلومتر تا مرکز استان رفتیم، کاغذ باطلهها را تحویل جایگاه مخصوصِ بازیافت دادم و یک گل "آگلونِما" گرفتم.
به نظرم آثاری که برای پز و قُمپز نوشته یا خریداری شدهاند، لیاقتشان بیش از اینها نیست. نشان به آن نشانی که کم ندیدهام افرادی که "قرآن زِ بَر بخوانند با چارده روایت" اما "چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند"
اصلا کاری به کار این جماعت هم نداشته باشم و تناقض رفتار و گفتارشان حالم را دگرگون نکند؛ باز، این خودم هستم که معتقدم علمی که عمل نیاورد، وبال است.
سالها پیش، روزی که برای مصاحبه به حوزه رفته بودم، فرمی به دستم دادند که پُر کنم. یکی از پرسشها راجع به علت انتخاب حوزه بود. نوشتم:"آدم شدن!" و واقعا هم قصدم از رفتن به حوزه آدم شدن بود البته به اضافهی مدرک اما حالا میبینم هیچکدام از آن کتابها جز برای کسبِ نمره، اندازهی سفارشهای بابا برای من مفید نبودهاند. چون ثمرهای نداشتهاند جز تلنبار کردن عِلمی بیعمل، که هم حجابِ جان است، هم زحمتِ تن.
میگویند "در خانه اگر کس است، یک حرف بس است". عمری پای درس و بحث این و آن نشستم اما هر چه بیشتر گشتم، کمتر یافتم در حالیکه بابای کمسوادِ بیادعایم چند باری بیشتر بهم توصیه نکرده بود که هرگز در زندگی دروغ نگویم اما خودش عمری دروغ نگفت و صادقانه زندگی کرد.
حالا، شما قضاوت کنید کدامیک تاثیرگذارتر و تعالیبخشترند؛ سفارش بابای کمسوادِ عامل یا دیگرانِ باسوادِ صرفاً آمِر؟! توصیهی بابایی که کمتر میدانست و بیشتر عمل میکرد یا آنها که بیشتر میدانستند و کمتر عمل میکردند؟!
من که نصیحت بابا را ترجیح میدهم هر چند تحصیلات عالیه و عمامه و عبا و قبا نداشته باشد.
✍ به قلم #مریم_رشیدی
@tollabolkarimeh 🌷