eitaa logo
تونل زمان
33.6هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
14 فایل
﷽ به کانال خودتون خوش اومدید. تونل زمان @admin_tonnelzaman پاسخگویی به مشکلات کانال و انتقادات __________________________ تبلیغات👇👇👇 @zaman_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
نادر شاه در اولین اقدام پس از تاج‌گذاری دستور داد تا جیره هفتادهزار طلاب که از دولت مقرری میگرفتند قطع شود. بزرگان طلاب نزد نادر رفتند. نادر پرسید کار شما در این مملکت چیست؟ گفتند لشکر دعا هستیم. هنگامی که سپاه شما به جنگ میرود ما با دعا پیروزی‌شان را تضمین میکنیم. چرا باید سلطان نان ما را قطع نماید؟ نادر فریاد زد وقتی لشكر محمود افغان ایران را گرفت، یکصد هزار طلاب علوم چرا جواب آنها را ندادند؟ پاسخی از کسی شنیده نشد نادر دستور داد آنان را به زمین‌های زراعتی فرستادند و به کشاورزی واداشتند بن مایه: از كتاب "تاريخ اجتماعى ايران" جلد ٨ @tonnel_zaman
۱۱۲۳ سال پیش، امیر اسماعیل سامانی كه به تجديد حيات زبان فارسی و فرهنگ ايرانی كمک فراوان كرد، در سال ۸۹۲ ميلادی از رياضيدان های خراسان خواست كه تقويم ساسانی را دوباره نويسی كنند تا «نوروز» در ساعت درست و هنگام عبور خورشيد از استوا آغاز شود و حلول سال دقيق باشد. اين آرزو سالها بعد توسط «عمرخيام» تحقق يافت و تقويم هجری خورشيدی و لحظه دقيق حلول سال نو تهيه و تنظيم شد. جلال الدين ملکشاه سلجوقی كه عمر خيام نيشابوری در دوران حکومت او تقويم خورشيدی را تنظيم کرده بود از همان زمان دستور رعايت آن را داد که طبق قانون مصوب مجلس، از قرن چهاردهم هجری نوشتن تاريخ مكاتبات در ايران با تقويم خورشيدی رسمی شد. @tonnel_zaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمستان پر برف تهران دهه شصت @tonnel_zaman
با دیپلم، با پول، با شوهر، با این چیزها آدم خوشبخت نمی شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور خوشبختی به آدم چشمک بزند. 👤بزرگ علوي @tonnel_zaman
شما هم وقتی برقا میرفت خودتونو اینجوری سرگرم میکردین ؟ @tonnel_zaman
اولش فکر کردم درخته، نگو عکس هوایی از روستای کِشیت، تو دل کویر لوته! زیبا نیست؟ (: @tonnel_zaman
۱۴ اوت روز گواهینامه رانندگی است. ۱۴ اوت ۱۸۹۳ اولین روز گواهینامه رانندگی جهان در پاریس صادر شد. از این روز بود که شماره گذاری ماشین و آزمون رانندگی برای صدور گواهینامه در فرانسه اجباری شد و به کشورهای دیگر نیز گسترش یافت. @tonnel_zaman
تصویری کمیاب از لیلا فروهر در جشن تولدش که فردین تدارک این جشن را گرفته بود. @tonnel_zaman
بنابر اسناد تاریخی، شواهد، قرائن، فرهنگ شفاهی، کشفیات باستان شناسی و زبان شناسی می‌توان گفت 4 نام برای کشور ایران به کار رفته است: 1- سرزمین جم - مملکت العجم (در ادبیات عرب) به معنی ایرانی و زبان فارسی 2- میدیا (در ادبیات اروپایی) به معنی مرکز و میانه 3- سرزمین پارس در ادبیات اروپا (مملکت فارس در ادبیات عربی و فارسی) 4- ایران (سرزمین آریایی ها) کلمه ایران به ائیریه در زبان اوستایی، اریه در فارسی باستان و آریه در سانسکریت بر می گردد. @tonnel_zaman
حکایتی بسیار زیبا و خواندنی هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد. آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت. ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: - بهلول، چه می سازی؟ بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم. همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت: - آن را می فروشی؟! بهلول گفت: - می فروشم. - قیمت آن چند دینار است؟ - صد دینار. زبیده خاتون گفت: - من آن را می خرم. بهلول صد دینار را گرفت و گفت: - این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم. زبیده خاتون لبخندی زد و رفت. بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت. زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت: - این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای. وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد. صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: - یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش. بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت: - به تو نمی فروشم. هارون گفت: - اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم. بهلول گفت: - اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم. هارون نارحت شد و پرسید: - چرا؟ بهلول گفت: - زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم! @tonnel_zaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا