eitaa logo
مدرسه تولید محتوا
1.9هزار دنبال‌کننده
461 عکس
201 ویدیو
2 فایل
آموزش #ایده_پردازی #سناریو_نویسی و #فیلمنامه #تصویربرداری #تدوین #کارگردانی #سواد_رسانه #معرفی و #نقد_فیلم @mostafagoodarzi تلگرام https://t.me/+iAWtk-Y2Cz9iMTRk اینستاگرام instagram.com/madrese_toolid_mohtava instagram.com/mostafagoodarziofficial
مشاهده در ایتا
دانلود
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️حمیدرضا حبیب‌زاده‌: _ترک‌‌هایه‌مثال‌دارن‌که‌میگن: 🌿🌺🌿ایری‌اُوتوراق‌‌دوز‌دانیشاق🌿🌺🌿 _یعنی‌: برعکس‌بنشینیم‌‌ودرست‌حرف‌بزنیم. گاهی‌اوقات‌درزندگی‌باید‌اینطور‌بود‌،برعکس‌نشست ودرست‌گفت‌،راست‌بگویم @habibzadeofficial 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️الهه ارجمندی: بعد از آن روز او نظرش را عوض کرد با خودش گفت از این به بعد صندلی ام را رو به آسمان می گذارم! آره خیلی فکر خوبی ست! چرا تا حالا به ذهنم نرسیده بود؟ تازه می توانم وقتی درهای آسمان باز شد زودتر از همه ببینم و به بقیه هم خبر بدهم هر چند که همه از باز شدن درهای آسمان خوشحال نمی شوند ولی خب در هر حال خیلی هیجان انگیز است آخه زمین خیلی وقت است که برایم تکراری شده 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️پژمان حقشناس: دو عاشق در کنار هم ایستاده بودند، نگاه عمیق و عاشقانه‌ای به یکدیگر داشتند. آنها با لبخندی روی لب، به یکدیگر نگاه می‌کردند و هیچ کلمه‌ای لازم نبود. 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️پگاه: جای خالیت وسعت آسمان را به سخره گرفته است @Pegahno آسمان ،پنجره ،صندلی، ایوان، تو؛ مراعات نظیری بی نظیر بود در قابِ غزلهایم از وقتی که رفتی آرایه وغزل وقافیه که هیچ صنعتِ شعر سپید هم سیاه شده در قاب نگاهم @Pegahno 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️سلام حسین شریفی: دوست داشتم اقتدار پدربزرگ را تجربه کنم عصر ها روی صندلی چوبی اش در بالکن مینشست و به غروب خیره میشد چه ابهتی داشت. اما امروز چهل روز بود که در میان ما نبود. به بالکن وارد شدم ولی هنوز انقدر بزرگ نشده بودم که بتوانم روی صندلی بنشینم تنهاچیزی که میدیدم همان آسمان ابی بود هم خودم و هم افق دیدم نیاز به رشد داشتیم @Sharifh 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️محقق: سنگ فرش رستوران را چنگ میزدم بلکه بتوانم جسمم را یاری کنم، تا روح فراری ام را به چنگ آورد اما دیگر فایده ای نداشت چشمانم دیگر سویی نداشت و این صندلی ، آخرین تصویر از این دنیای بی رحم بود دنیا آخرین طعنه اش را هم به من زد و مرا یادآور صندلی داغی کرد که باید روی آن میخکوب میشدم و جوابگوی آنچه کاشته ام می شدم 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️سیده ناهید موسوی: جای خالی‌ات هرگز در باور و خیال نمی‌گنجد. حقیقت راست می‌گفت که دیگر نیستی اما هر لحظه بیش از پیش حضورت برایم ثابت می‌شود. بعد از تو نه تنها آسمان و زمین حتی آدم‌ها معنا و مفهومی تازه پیدا کردند. زندگی بعد از تو یارای من نبود، غم کوچ تو را قلب و روح نحیفم تاوان داد. سخت شد نفس کشیدن، در هوایی که نفس های تو نیست.آری سفر تو کردی و من در وطن غریب شدم. https://eitaa.com/banoomousavi 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️سلطانی فر: بسم الله الرحمن الرحیم چشمانم بسته بود، اما انگار نظاره گر تاریکی بودم با خود گفتم دیگر کافی است، اینجا در این خلوتِ تاریکت همه چیز در نهایت غرق خواهد شد؛ هر چیزی قائده ای دارد، این‌بار که چشمانت را باز کنی ، این‌بار که بخواهی بیدار شوی، روز خواهد بود. برخیز زیاد خوابیدی آری چشمانم را باز کردم و اینبار هم خوش قول بود این بار هم بعد شب بعد تاریکی روز شد همه چیز روشن شد آنقدر روشن که می‌توانستی سبز تر از درختان و آرام تر از آسمان آرزوهایت را ورق بزنی.. اما نه صبر کن این نمیتواند نهایت آرامش باشد این نمی‌تواند همان بهار باشد ، همه چیز برای آرام بودن وجود دارد اما انگار یک چیز فراموش شده است همینکه آسمان به زمین نمی آید و زمین به آسمان نمیرود ، سبب همین آرامش آری خودش است همان سبب اتصال آسمان و زمین همان که یک تنه بار تمام غم عالم را به دوش می‌کشد و از جوهره وجودش در اعماق تاریکی روشنایی را دم در دلت می‌گذارد و بی نام و نشان می‌رود؛ آری آن که فراموش شده حجت خداست . به راستی اکنون کجاست ؟ چه می‌کند؟ برای کدام گناهم اشک می‌ریزد؟ کدام حاجتم را از خدا طلب می‌کند ؟ استغفار برای کدام گناهم می‌کند ؟ نه این رسمش نبود تو نباید این حد بی رحم می‌بودی؛ بگذار کمی در لابه لای آرزوهایم بگردم شاید هم اینقدر بی رحم نبوده ام. کتاب آرزویم را ورق میزنم لحظه به لحظه به انتها کتاب نزدیک تر میشم و به آخرین برگه میرسم نه مثل اینکه بیش ز آنچه فکر میکردم بی رحم بوده ام آن لحظه دلم میخواست کتاب آرزوهایم را پرت کنم به پایین ترین نقطه زمین ناگهان نسیمی آمد و برگه آخر کتاب را ورق زد این بار هم بعد شب روز آمد آری او این بار هم آمد،،، روی برگه آخر آخرین آرزویم را نوشته بودم و آن در یک جمله خلاصه شده بود : " اللهم عجل لولیک الفرج " برگه را کندم و رو به روی چشمانم قرار دادم کتاب را دوباره از اول خواندم بعد از هر کلمه به جمله مقابلِ چشمانم خیره میشدم... کلمه ای حذف میکردم برگه ای را میکندم و حتی گاهی چند صفحه هم اضافه میکردم همه کتاب را در چارچوب آن جمله جای دادم و آن جمله را به صفحه اول کتاب چسباندن قبل از تمام آرزوهایم . سرم را بالا آوردم گویی همه چیز می‌خندید همه چیز آرام بود حتی گلِ لبه ی پرتگاه هم در انتظار آب بود... "اللّهم عجل لولیک الفرج " 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️انسیه سادات یعقوبی: هنوز نگذاشته ام کسی روی صندلی ات بنشیند. هر پنجشنبه و جمعه که باغ می آییم، گرد و خاک صندلی ات را می‌گیرم. روی چوب های ایوان می نشینم. با صدای قژقژ چوب ها می روم به سه سال پیش،وقتی که هنوز بودی. به صندلی خیره می شوم و گمان می کنم هنوز هستی. روی صندلی نشسته ای و سیگاری را بین دو انگشتت جا داده ای. پک می زنی و خستگی و کلافگی کل هفته ها را با دود های سیگار بیرون می دهی. چوب های ایوان قژ قژ صدا می دهد. مادر با لیوان چای می آید و روی صندلی می نشیند. آه می کشد. نمی فهمم آه دلتنگی است یا خستگی کل هفته اش؟ https://eitaa.com/joinchat/7340335Cedaa9a600d 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️س. محقق: به تماشا نشستن منظره ای اینچنین زیبا که صدای کودکی در آن نمی پیچید، همچون نشستن میزبان بر کناره ی سفره ی رنگینی است که بی مهمان مانده..... @s_mohaghegh_gh 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
چه آسان میتوان نوشت با یک صندلی نرده کمی آسمان و مقداری ابر 👆اینم از متن خودم👆 🙏از همه دوستان ممنونم که در این چالش شرکت کردن 👌برای نوشتن اراده لازمه اینکه بخوای و بنویسی و نوشتن یعنی باقی ماندن و جریان پیدا کردن پس بنویسیم تا بمانیم 🌹🌹🌹 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava
مدرسه تولید محتوا
سلام 👋 🔻یه چالش دارم برای اهالی قلم 👈امروز این عکس رو گرفتم ✍️در مورد این عکس اگر متنی میتونید بنو
✍️علوی: یک صندلی چوبی رو به وسعتی سبز در حصار نرده های یک بالکن چوبی... گاهی تمام چیزی که از زمانه می‌خواهی همین قدر خلاصه است @salavii 👇به کانال [تولید محتوا] وارد شوید👇 @toolid_mohtava