eitaa logo
𑁍ترنجــــنامه𑁍
1.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
یه جمع دخترونہ‌🧕🏻 به سبڪ ترنـج . . از هرجایی که هستی به جمــع دختران شاهیــن‌شهر خوش اومـــدی😘 💜 📩انتقادات و پیشنهادات: @toranjnameh_box 🎼 مسئول گروه ســرود: @T_keshavarzian
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از شڪست نترس! و هࢪگز تسلیم نشو! ڪسے ڪھ تلخے شکست ࢪو نچشیده شیرینے پیروز؎ ࢪو نمے‌فهمه✌️🏻 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
شور و شوقم را ببین, یاور نمی خواهی عمو؟ اکبری یک ذره کوچکتر نمی خواهی عمو؟ خواهشم را رد نکن من تازه دامادم ولی با عسل در دست من ساغر نمی خواهی عمو؟ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
𑁍ترنجــــنامه𑁍
👻🏃🏻‍♀اتـــاق فــرار🏃🏻‍♀👻 🎪یه بــازی هیجان انگــیز🎪 🤹🏻‍♀برای حضــور در این بازی لازم
سلاااااام ظهر گرم تابستونتون بخیــر😍 ببینم.......برای شرڪت در بازی هیجان انگــیز اتــاق‌فــرار👻 ثبت نام ڪردی⁉️ نگران نباش تا ساعت ۲۰ امشب فرصت هست😉. این بازی مخصوص نوجوانهاست،،و حتما باید یه تیم سه نفره باشید.3⃣ 🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀ پس تا دیر نشــده مشخصاتتون رو به صندوق ترنجنامه ارسال ڪنید📲 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
دختــرای نازنـــین💞💞 بازی اتــاق‌فــرار فردا سه شنــبه در مدرسه استــاد شهریار_خیابان فردوسی برگزار خواهد شد. 🕰ساعت حضور هر تیم اعلام میشه. تا فرصت هست تیم های سه نفره‌تون رو ثبت نام ڪنید. ☺️😍 دوست خوبــم یادت باشه:💝👇🏻 ❌بدون ثبت نام نمیتونید در اونجا حاضر بشید و یا بازی کنید.❌ 👈🏽حتمـــاااا بصورت تیمی مشخصاتتون رو ارسال کنــید.👉🏽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_خوب دیگہ ، با اجازتوݧ ما عروسموݧ رو ببریم... علے هم کنار مـݧ وایساده بود و سرش رو انداختہ بود پاییـݧ ماماݧ هم لبخند زدو گفت خواهش میکنم دختر خودتونہ از بابا خجالت میکشیدم و نگاهش نمیکردم _پدر مادر علے و خواهرش با ماشیـݧ خودشوݧ رفتـݧ ماهم با ماشیـݧ علے در ماشیـݧ رو برام باز کرد و گفت بفرمایید اسماء خانم لبخند زدم و نشستم خودش هم نشست و همینطورے چند دیقہ بهم زل زده بود دستم و جلوے صورتش تکوݧ دادم و گفتم:بہ چے نگاه میکنید؟ لبخند زدو گفت:بہ همسرم.ایرادے داره؟ دستم و گرفتم جلوے دهنم و گفتم.ݧچہ ایرادے ولے یجورے نگاه میکنید کہ انگار تا حالا منو ندیدید خوب ندیدم دیگہ چشمهام گردو شد و گفتم:ندید؟ خندید و گفت دروغ چرا ولے ݧ انقدر دقیق خوب حالا میخواید حرکت کنیم؟مامانینا رفتـݧ ها... _خوب برݧ ما کہ خونہ نمیریم. پس کجا میریم؟ امروز پنجشنبست ها فراموش کردے؟ زدم رو دستم و گفتم: وااااے آره فراموش کرده بودم بہ خودش اشاره کردو گفت:معلوم نیست کے باعث شده فراموش کنے حتما خیلے هم برات مهم بوده... خندیدم و گفتم بلہ بلہ خیلے جلوے گل فروشے وایسادو دوتا دستہ گل یاس گرفت. _إ علے آقا چرا دوتا دستہ گل گرفتید؟ دستش و گذاشت رو قلبش و گفت آخ... إ وااا چیشد؟ اسممو اینطورے صدا میکنے نمیگے قلبم وایمیسہ إ خوبہ بگم آقاے سجادے؟ هموݧ علے خوبہ ایـݧ دستہ گلم گرفتم براے عروسم _رسیدیم بهشت زهرا رفتیم بہ سمت قطعہ سرداراݧ بے پلاک مثل همیشہ دوتا قبرو شستیم و گلهار گذاشتیم روش اسماء؟ بلہ؟ میدونے از شهیدت خواستم کہ تو رو بهم بده؟ خوب چرا از شهید خودتوݧ نخواستید؟ از اونم خواستم ولے میخواستم شهیدت پارتے بازے کنہ برام خندیدم و گفت ایشالا کہ خیره. یہ ماه از محرم شدنموݧ میگذشت و هروز بیشتر عاشقش میشدم علے خوابیده بود.کنارش نشستہ بودم و نگاهش میکردم بہ ایـݧ فکر میکردم چطور تونستم بہ همیـݧ سرعت عاشقش بشم. _واے کہ تو چقد خوبے علے دستم گذاشتہ بودم زیر چونمو بهش خیره شده بودم یکم سر جاش تکوݧ خورد و چشماشو باز کرد و با لبخند و صداے خش دار گفت:سلام خانم کے اومدے؟ سلام نیم ساعتہ إ پس چرا بیدارم نکردے؟ آخہ دلم نیومد... _آخ علے بہ فداے دلت حالا دستمو بگیر بلندم کـݧ ببینم دستشو گرفتم و با تمام قدرت کشیدم سمت خودم علے نمیتونم خیلے سنگینے إ پس مـنم بیدار نمیشم باشہ بیدار نشو منم الاݧ میرم خونمو خدافظ دستم و گرفت و گفت کجا؟دلت میاد برے؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم باشہ باشہ بلند میشم تو فقط حرف از رفتـݧ نزݧ بخدا قلبم میگره دوتاموݧ زدیم زیر خنده _در اتاق علے بہ صدا در اومد فاطمہ بود داداش زنداداش ماماݧ معصومہ میگہ بیاید پاییـݧ شام. _علے دستش و گذاشت رو شکمشو گفت آخ کہ چقد گشنمہ بریم دستشو گرفتمو گفتم بدو پس از پلہ ها اومدیم پاییـݧ باباے علے کہ بهش میگفتم بابا رضا اومده بود خونہ رفتم سمتش سلام بابا رضا خستہ نباشے پیشونیمو بوسید و گفت سلامت باشے دختر گلم با اجازتوݧ مـݧ برم کمک ماماݧ معصومہ فاطمہ دستم رو گرفت و گفت:کجااااا؟ مـݧ خودم همہ چیو آماده کردم شما بشیـݧ آقاتوݧ فردا نگہ از خانومم کار کشیدید _دوتاموݧ زدیم زیر خنده علے انگشتش و بہ نشونہ ے تحدید بہ سمت فاطمہ تکوݧ دادو گفت:باشہ عیب نداره نوبت توهم میرسہ فاطمہ از خجالت صورت سفیدش قرمز شدو رفت آشپزخونہ بابا رضا و علی زدݧ زیر خنده آروم زدم بہ پهلوے علی و گفتم خبریه؟ ادامـــه دارد... نوشتار:مبینا محمدی ❤️ باماهمراه باشید🌹 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
Pad36.mp3
3.52M
پادڪست رمان عاشقانه دو مدافع گوینده:🎙رویا سعید
📣تـــــــــــو جه تـــــوجه📣 ثبت نام بازی اتـــاق‌فــرار تکمیل شد. از این ساعت دیگه نمیتونیــم هیچ تیم و نفری رو ثبت نام کنیم.😶😷🤧 ❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 تیم های زیر فــردا سه شنبه مورخ ۲۶ مــردادماه حتما رأس ساعتی 🤓که براشون ارسال شده در مدرسه استاد شهــریار جهت بازی اتــاق‌فرار🏃🏻‍♀ حاضر باشند: تیم شمــاره 1⃣: ساعت ۱۴:۵۰ تیم شمــاره 2⃣: ساعت ۱۶:۲۰ تیم شمــاره 3⃣: ساعت ۱۷:۵۰ نوبت بازی مابقی گروه‌ها اطلاع رسانی خواهد شد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا