eitaa logo
توشه313
3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5.4هزار ویدیو
7 فایل
توشه ی آخرتت و بستی؟؟ ☺️ سفر نزدیکه👌🏻 اللهم عجل لولیک الفرج ❣️ برای جهاد ⚘️ کپی آزاد ، آقا تنهاست 💗
مشاهده در ایتا
دانلود
ستون فقرات شما ٦ دشمن دارد ١) شکم بزرگ ٢) بد خوابیدن ٣) بغل کردن بچه‌ها ٤) نشستن چهار زانو یا دو زانو ٥) ایستادن طولانی ٦) بلند کردن جسم سنگین 📡 @tosheh313
شهید ابراهیـم هادی‌ همیشہ‌ میگفـت : تا وقتے ڪہ زمانِ‌ ازدواجتون نرسیـده دنبالِ ارتباطِ ڪلامی با جنس مخالف نرید ؛ چون آهسته آهسته خودتون رو بہ نابودے میڪشونید ! فضا، فضای مجازی است ، ولی نامحرم، نامحرم واقعی است ! برایش تک‌تک حرفها و شکلکها حقیقی است. روی قلبش اثر میگذارد... @Tosheh313
🍁ماشینت که جوش می آورد؛ 🍁حرکت نمی کنی... 🍁کنار زده و می ایستی ! 🍁و گرنه ممکن است ماشین آتش بگیرد! 🍁خودت هم همینطوری... 🍁وقتی جوش می آوری ، عصبانی می شوی؛ 🍁 تخته گاز نرو ! 🍁بزن کنار! ساکت باش و هیچ نگو... 🍁وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان...🍁🍁🍁 @Tosheh313
14 گݪ صلواٺ امروز هدیہ بہ روح پاڪ و مطهࢪ امام موسێ کاظم(ع) 💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐🌈 @tosheh313
در طب اسلامی ✍️علت غیر مستقیم: 1.امتحان 2.گناه 3.تقدیر(اجل) ✍علت مستقیم: 1. پرخوری در خوردن و آشامیدن 2. غم فراوان 3. سرایت 4. میڪروب(شیطان) 5. جنّ(به ویژه در بیماری های روحی و روانی) 6. چشم زخم و حسد 7. ژنتیک(عرق) 8. اختلال در مزاج 9. تغییرات آب و هوا 10. درمان بی جا(توسط افراد غیر متخصص با عدم شناخت بیماری) 11. انجام مڪروهات 📡 @Tosheh313
رقص🕺 ┏━✨🌹✨🌸✨━┓      🌸@Tosheh313🌸 ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
🍏 من لباساتون رو می شورم 🍏 🌷 تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت. 🌷یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.😊 گفتم مردحسابی الان ظهره خسته م برو فردا صبح بیا🤨 باارامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم.😊 🌷منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته یم نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم.😒 گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.😌 🌷منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم ارام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد. 🌷 گفت:اخوی ماشین ما درست شد؟😊 ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد وروبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن.😍😘 🌷اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این اقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه😱 🌷حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید:چی شده؟🤔 🌷گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟ حاجی گفت:چطور نشناختین؟ ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن🙂 یه سوال ؛ 👈 بنظر شما ما شایستگی شهادت را داشتیم یا ایشون؟🌹 ایشون کجا ما کجا؟!!!!!!!!!😵😭 راوی:رضا رمضانی منبع: کتاب خداحافظ سردار 🆔 @Tosheh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا