#سخنان_گوهربار_مولا ۱۰
امیرالمومنین امام علی _علیهالسلام_
ای مردم، در راه راست به دلیل شمارِ اندک رهروان آن، احساس تنهایی و ترس نکنید.
به نقل از نهجالبلاغهخطبه ۲۰۱
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
1_373501521.mp3
5.93M
دعای عهد با مرور سریع
هر روز صبح فقط و فقط 6 دقیقه از وقت خود را برای امام زمان _عجاللهتعالیفرجهالشریف_ خرج کنید
از حضرت صادق _علیهالسلام_ روایت شده: هرکه چهل صبحگاه این عهد را بخواند، از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت از دنیا برود، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حقتعالی بر هر کلمه هزار حسنه به او کرامت فرماید و هزار گناه از او محو سازد و آن عهد این است.
🌤تعجیل در فرج مولایمان صلوات🌤
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
نکته در #عکس
فایل صوتی با عنوان انتظار
در انتظار ۳۱۳ یار...
#اللّهم_عجّل_الولیّک_الفرج
هدایت شده از موسسه قرآنی حضرت معصومه س
30.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 نماهنگ #مَه_زیار 🔴
یار از او گله ها داشت پس از بیست سفر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔻 گاهی دلشوره ای شیرین، دلارام مان می کند، اگر دلزده از دنیای #مجازی به آغوش #موعود (عج) برگردیم...
▫️کارگردان: محمدحسین کارگر شورکی
▫️شاعر و نویسنده: سیدجواد امامی میبدی
▫️تصویر و تدوین: سعید شیرغلامی
▫️بازیگران:
وحید کریم زاده / سمانه دهقانی / امیرحسین امیری / ستایش شیرغلامی / زینب سقایی
🔹تهیه شده در دارالقرآن حفاظ النور
با همکاری
بسیج دانش آموزی و ناحیه مقاومت بسیج میبد یزد
📥دانلود نسخه با کیفیت خوب( آپارات )
https://aparat.com/v/Z68Gb
📥دانلود نسخه اصلی( حجم بالا )
https://b2n.ir/k34935
رسانه باشید...❣️
#نماهنگ #نیمه_شعبان #امام_زمانی_ام #نوروز_مهدوی #بهار_مهدوی #امام_زمان
#آخرین_جمعهسال #مهدویت #فضای_مجازی #سواد_رسانه
#استودیوصوتتصویرشهیددانش #دارالقرآنحفاظالنور #میبد #یزد
#موسسه_قرآنی_حضرت_معصومه_میبد
▫️▫️▫️▫️🔻▫️▫️▫️▫️
@masumah
امشب، بسیار مهمی هست، احیا آن بسیار توصیه شده که اگر به عبادت و یاد خدا باشد، چه بهتر.
چه طوره که امشب تصمیم بگیری و برای لبخند صاحب الزمان عجاللهتعالیفرجهالشریف، خطایی را ترک کنی یا کار خوبی را شروع به انجامش کنی؟
امشب فرصت خوبیه تا خانه تکانی دل را شروع کنی. امشب رو از دست نده، تا سال بعد معلوم نیست زنده باشیم.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
من یه سری کارها را میفرستم، ببین اگر خواستی، یکی یا چندتا از این کارها را انتخاب کن برای خانه تکانی دل
بسم الله الرّحمان الرّحیم
سلام علیکم.
این مطالب را برای شادی دل امام مهربانمان، حضرت صاحبالزّمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ مینویسم.
حضرت خیلی دوست دارد که هر کدام از ما، برای شان وقت خصوصی بذاریم؛ ولی بعضی از ما نمیخواهیم و برای ایشان وقت و مایه نمیگذاریم.
از امروز هر روز یک «کار مشخّص دائم» برای ایشان انجام دهیم؛ کاری که «فقط» به نیّت ایشان و برای ایشان انجام دهیم؛ همچون:
1. انجامدادن یک واجب که به صورت دائم انجام ندادهایم؛
2. ترک یک گناه که به صورت دائم ترک نکردهایم؛
3. صدقهدادن برای آن حضرت؛
4. خواندن دعای «الاهی! عظم البلاء، و انکشف الغطاء...»؛
5. خواندن دعای «اللّهمّ! کن لولیّک...»؛
6. خواندن زیارت آل یس، خطاب به آن حضرت؛
7. یک خدمت ویژه به یکی از اعضای خانواده یا دیگران؛
8. مطالعۀ کتابهای مهدوی؛ یا مفید
9. قرائت قرآن کریم؛
10. سخنگفتن دربارۀ آن حضرت؛
11. زیارت عاشورا؛
12. هر روز برای یک مومن دعا کنیم؛
13. حضور در مجازی را کم کنیم؛
14. احترام به والدین را بیشتر کنیم؛
15. کانالها،گروهها و دوستان اضافه (اونجاها و اون کسانی که مانع یادخدا هستند) را حذف کنیم؛
و... .اگه موردی هست که میخواید انجام بدید و در اینجا ذکر نشده، بیان کنید
کدام یک از این کارها را میتوانید انتخاب کنید و خود را مقیّد کنید که هر روز یا تا جایی که میتوانستید، انجام دهید؟
امیدوارم که توفیق داشته باشیم در این طرح شرکت کنیم.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
#روایت
ثواب عظیم آشنا کردن مردم با امام زمانشان
به نقل از امام سجاد _علیهالسلام_:
خداوند به سوی موسی _علیهالسلام_ وحی فرستاد: «ای موسی! اگر به سویم بندهٔ فراری مرا برگردانی، یا گمراهی را به سوی من بر گردانی، بهتر است برای تو از عبادت صد سال که روزهایش را روزه بداری و شب هایش نماز به پا داری. موسی گفت: پروردگارا! بنده گریخته کیست؟ فرمود: معصیت کاری که از فرمان ما تجاوز کرده. گفت: کیست آن گم شونده از در خانهٔ تو؟ فرمود: نادانی که امام زمانش را نشناسد، در حالی که تو او را برایش معرفی میکنی و میشناسانی...»
#امام_زمان
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#روایت
امام رضا _علیه السلام_
انتظار فرج به چند چیز است:
☘️صبور بودن
☘️گشادهرویی
☘️همسایهداری
☘️خوشرفتاری
☘️ترویج کارهای نیک
☘️خودداری از آزار و اذیت دیگران
☘️خیرخواهی و مهربانی با مومنان
📚 به نقل از تحفالعقول، ص۴۱۵
🌤اللهُـمَّ عَـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان_بزرگان
حاج آقا باید برقصه!!!😄
چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشمتان روز بد نبیند… آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند😳 که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.
وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود. آرایش آنچنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود. اخلاقشان را هم که نپرس… حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند و مسخره میکردند و آوازهای آنچنانی بود که...از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...دیدم فایدهای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید… اما… سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد..
سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند و گفتند: حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟ گفتم: آره!! گفتند: حالا چه شرطی؟ گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هر چه شما بگویید. گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم. دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...در طول مسیر هم از جلف بازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آنها بیحفاظ است…از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت:
پس کو این معجزه حاج آقا! ما که اینجا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…
عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود!
همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد... همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند …
شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم...به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند…
چند دقیقهای گذشت…
همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟
چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعه الزهرای قم رفتهاند.
آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند..
#شهیدانه
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor