اوبونتو|ubuntu
دیروز هم تولد ننه جونم بود ، هم دختر داییم و ایضاً مامانم _ من اصلا یادم نبود اونموقع:/ _ و همه با لباسای آراسته حضور یافته بودن من اونوقت یه تیشرت و همون شلواری که مشاهده میفرمایید یه چادر گلدارم انداخته بودم روش و کاملاً راحت بودم🦦 ؛
آخرش اما هی بهم گفتن میخوایم عکس بگیریم پاشو لباساتو عوض کن و از این حرفا منم پا شدم رفتم لباس داییمو تو ۳۰ ثانیه پوشیدمو برگشتم؛
و داشتم به این فکر میکردم که چرا اونا واسه تیپ راحتی من ناراحت میشن بابا فوقش خودم چند سال دیگه میگم چه سم بودم اونموقع ، راحت باشید دنیا ارزش اینا رو نداره🦦😂.
پ.ن: اما به این نتیجه رسیدم لباس داییم به من بیشتر میاد تا خودش🕶
اوبونتو|ubuntu
_ از دیروز 🌵🤍_
این کاکتوسم بار اول بود خونه ننه جونم میدیدم و خیلی گیدووو بود🤏🏻
اوبونتو|ubuntu
حالا که انها رفته بودند، من داشتم یاد میگرفتم که افراد دیگری هم در دنیا وجود دارند...
حالا که آنها رفته بودند یاد گرفته بودم محکم تر خود را در آغوش بگیرم چون در آخر کسی که با من خواهد بود تنها خود ِمن است؛
من یاد گرفته بودم که چگونه بیشتر تنهایی خود را دوست بدارم؛
یه چند وقتیه میخوام باهاتون صحبت کنم راجع به یه موضوعی مدام منتظرم زمان مناسب برسه این هفته زیادی درگیر بودم آخه؛
فکر میکنم امشب وقتشه🦦
بچه ها خیلی از ماها ممکنه خیلی از رابطه ها رو تموم کنیم و به نظرم لازمه یه نکاتی رو بلد باشیم بعد از تموم شدن یه رابطه حالا دوستی یا هر مدل دیگه ؛ حتی من احساس میکنم بعضی حرفای الانم راجع به وقتی با یه فردی در ارتباط هم هستین صدق میکنه.
نمیدونم چرا ولی میخوام یه سری چیزایی که به نظرم شاید لازم باشه بدونین رو بهتون بگم؛
اینا چیزیه که من یادشون گرفتم . .