اوبونتو|ubuntu
میثاق اول تموم شد و من نمیخوام ادامه بدم. یه کم زمان میدم که اولی رو درک کنم بعد میرم سراغ ادامه💆
پایان میثاق دوم باعث میشه که به خاطر چیزایی که الان خوندم یه جیغ بکشم و تا ابد و یک روز به خودم فرصت بدم واسه عملی کردنشون💆🏻♀😂؛
چند روز پیش با خانواده نشسته بودیم چای میخوردیم ، یهو بابا گفت که واسه انتخاب رشته چه تصمیمی داری؟
و اینطور بگم که از پزشکی و پیراپزشکی و تربیت معلم و دانشگاه شهید بهشتی و دانشکده پزشکی و حتی علامه و بلا بلا بلا
رسیدیم به "شیر تعزیه" و دریافتیم که چه قدر "شیر تعزیه" شدن کار سختیه🦦😂؛
و جالب اینه که خیلی جدی داشتیم سر این موضوع بحث میکردیم و آره اصلا یه وضعی بود🦦🤌🏻.
اوبونتو|ubuntu
چند روز پیش با خانواده نشسته بودیم چای میخوردیم ، یهو بابا گفت که واسه انتخاب رشته چه تصمیمی داری؟
دلیل میاوردم که به این دلیل و اون دلیل رشته پزشکی منو از دست داد؛پیراپزشکی هم😔🤌🏻.
به معلمی و تدریس کلا نمیتونم نه بگم و نمیشه.
درباره ی شیر تعزیه شدن و از این حرفا فکر کنم با یه فیلم بحث بهش کشیده شد اما خیلی حرفه ای ادامش دادیم واقعا دممون گرم😔🕶!
اوبونتو|ubuntu
دلیل میاوردم که به این دلیل و اون دلیل رشته پزشکی منو از دست داد؛پیراپزشکی هم😔🤌🏻. به معلمی و تدریس ک
بذارید ببینم فیلمشو پیدا میکنم😂
اوبونتو|ubuntu
بذارید ببینم فیلمشو پیدا میکنم😂
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیر ِتعزیه داستانمون🦦🕶:
اوبونتو|ubuntu
امروز مطب بودم در نقش یه خانوم منشی ،البته هنوز هم مطبم🦦🕶؛
یه خانوم ِخیلی بوس بوسی و دوست داشتنی که مراجعه کننده بود پرسید که " با خانوم دکتر نسبتی دارید؟"
و من هم گفتم خانوم دکتر خالمه _و از جزئیات گویی و کلی حرفی که زدیم بگذرم_
وقتی از پیش ِخاله برگشت و من پای ِکارتخوان بودم دم ِگوشم گفت که " تو خیلی به خالت شبیه هستی ، مثل ِخالت دوست داشتنی و مهربونی و وقت میذاری واسه کسی که داره باهات حرف میزنه "
منو میگی می خواستم همونجا بپرم بغلش و بگم مرسییی که اینقدر خوبی زن ! مرسی که با کلامت باعث میشی که یه لبخند گنده مهمون صورت هم روحت بشه🥺🤍!