اوبونتو|ubuntu
کنار مادرم دراز کشیدم و پاهایم را بر روی خاک قراردادم و سرم را روی بازوانِ سبز مادرم ، (درخت هزار سا
یهجورایی وایب این عکس و این نوشته ات رو میداد؛
اوبونتو|ubuntu
- جمع شید جمع شید یه بچهی جدید داریم ! + چه تپل مپلی ام هست این بچه! اسمشو چی میخان بزارن؟ - باباش
https://eitaa.com/Greencheckered_shirt/512
همونی که قلب ِسبز به دخترک ِقصهمون داد🥲💚؛
الان برام زیباتر شد همهچی✨>>
اوبونتو|ubuntu
جدی؟
واییی بچه ها ناشناسم خیلی قشنگ شده ، و ممنونم از پیامات/پیاماتون✨
چه متنهای ِنابی بودن بعضیاش>>>
اوبونتو|ubuntu
شاید بیربط اما یاد ِ" هرگز وجود حاضر و غایب شنیدهای؟
من در میان جمعم و دلم جای دیگریست " ، افتادم:)