اوبونتو|ubuntu
اگه جوابمو نده آجر میزنم توو سرش ، یه کامیون آجر 😔🧱🚚. .
از چهار ساعت پیش منتظرم که جوابمو بده. چهااااار سااااعت🦦🧱
خوب زن اگه میدونستی که همونموقع که سین زدی یه خط جواب میدادی ، اگر هم نمیدونستی که همونموقع میگفتی نمیدونم .
یا میگفتی منتظر باش برات بپرسم ، اصلا نقطه میفرستادی ،
نه ! ویس میگرفتی فوت میکردی . .
یه حرکتی میکردی خب🥲😭
اگه بخوام از احساساتی که از جمعهی ِهفته پیش تا دوشنبه که امروز میشه ، بگم اونم با چندتا کلمه میشه : " استرس ، نگرانی ، فکر و خیال ، انتظار ، خستگی ، گاهی ناامیدی ، شرمندگی ، حس تنهایی توو جمع شلوغ آدما(؟) ، درک نشدن ، گریه(؟) ، بعضی اوقات از ته دل خندیدن ، ساختن دلخوشیهای ِکوچیک ، همدردی ، تمرین صبور بودن ، شنونده بودن ، آغوش گرم و امن ، حس رسیدن حتی حس نرسیدن . . . "؛
هفتهی ِپر از چالشی بود ، پر از دوراهی حتی . . !
اما پشت سر گذاشته شد ؛
و . .
خدایا ، خدای ِمهربونم ، خدایی که مسبب همهی ِخیر و خوبیها هستی ، ممنونم که کنارم بودی مثل ِهمیشه ، چهقدر با یادتو دلم آروم میشد ، هربار که پر از بغض میشدم با یه اتفاق باز یادآوری میکردی بهم که به خودت توکل کنم ، که خیالم راحت باشه از اینکه هوامو داری -🥺❤️🩹-!
شکرت که همیشه همراهی✨
اوبونتو|ubuntu
اگه بخوام از احساساتی که از جمعهی ِهفته پیش تا دوشنبه که امروز میشه ، بگم اونم با چندتا کلمه میشه
و چه خوبه که دوستایی هستن که حتی واسه چند دقیقه صحبت باهاشون تو رو دور میکنه از اتفاقات🤝🏻✨.
اوبونتو|ubuntu
˖࣪∿اولین میثاق با کلام خود گناه نکنید؛
دو روزه این میثاق رو شکستم و امروز میخوام باز با خودم ببندمش🦦✨
هدایت شده از درختِ هجده ساله.
- طلوع آفتاب و اون رنگِ قشنگش اون لحظه منو یادِ تو انداخت گوزل قیزیِ من!
نارنجی من!
اوبونتو|ubuntu
- طلوع آفتاب و اون رنگِ قشنگش اون لحظه منو یادِ تو انداخت گوزل قیزیِ من! نارنجی من!
یهلحظه! یگانه به طلوع آفتاب نگاه کرده و یاد من افتاده؟😭🤌🏻.
کل روزم که هیچی ، کل هفتهام ساخته شد یگانهی ِمهربون🤏🏻🧡.