امروز خیلی طولانی بود.
وقتی به کارهایی که امروز انجام دادم فکر میکنم میبینم اندازه چند روز جنبو جوش داشتم؛
و خدا رو شکر همه کارهایی که میخواستم انجام بدم یه تیک خورد کنارش🍊🌿.
ولی خیلی امروز خسته شدم.
جوری که از دانشگاه که برمیگشتم تو راه دوتا بستنی خریدم که برم پیش مامان و یه جشن ریزی هم بگیرم با مامان😂.. بعد بستنی خوردیم، یه کم حرف زدیم، فیلم اینا نشون هم دادیم و دیدم اصلا نمیتونم تحمل کنم و همونجا رو صندلی خوابم برد.
کیمیا منو تو گوشیش 🧡Baroon سیو کرده.
اون قلب نارنجی کنار baroon>>>
وای اصلا baroon>>😭🩹
اون هفته بهم گفت که میخوام یه چیزی به جز اسم و فامیلت تو رو سیو کنم، چی سیوت کنم؟ منم گفتم نمیدونم ببین بهت چه وایبی میدم و خدای من😭🍊..
راستی امروز آزمایشگاه شیمی داشتیم.
بعد امروز کامل کار با اسید بود و نیاز به دقت خیلی خیلی زیاد داشت. جدیت نیاز داشت و موقع کار جوری جدی شده بودم که خودمم باورم نمیشد😂.
بعد فقط موقع کار بود اون جدیت، بعد دوباره همون من همیشگی بودم و مسخره بازیهام🦦😔..
اوبونتو|ubuntu
-حوصله تعریف قضیه این عکس رو ندارم.
اما یه چیز جالب🤣 وقتی داشتم محلول رو هم میزدم یعنی یه مرحله قبلتر از این عکس استاد برگشت گفت خانم آش خو هم نَمِزَنی کَموک آرومتر😏.. همینجوری یهو یادم افتاد اینو..
اوبونتو|ubuntu
وسط یه کار مهم که کل گزارشمون بهش بستگی داشت، من اینجور بودم کیمیا، از رو بشر آزمایشگاه فالِت بگیر
حالا کسی میتونه از رو رسوبات مس فال بگیره اینجا؟🤣