eitaa logo
‌لیمو و کلبه هنریش .
230 دنبال‌کننده
149 عکس
2 ویدیو
0 فایل
- و اینجا ؛ عشق در نقاشی ها زندگی می‌کند . ☆ 👩‍🎨 او رنگ را به قلم هدیه میداد برایِ روحِ خسته کاغذ . • 📬 کلبه ای از اعماق هنر . کپی ؟ نه برگِ لیمو .
مشاهده در ایتا
دانلود
بارونی ؛ برخواسته از موزه های قدیم ایران باستان ؛ کلبه ای متولد کرده برای دردهای حمله کرده بر جانش . می‌نویسد و میزیستد برای انسان هایی که او را دوست دارند . برایِ عشق ؛ محبت و دوستی . خیره به کلبه مجسمه گوشه اتاقش زمزمه کرد : - و دنیای من ؛ در ایران باستان غرق شد . - برای ِکنته گمشده در عتیقه فروشی بارونی 💘 .
دخترکی خیره به غروب خورشید که گویی با دلتنگی از آسمان آبی خداحافظی می‌کرد ؛ از درد های ریشه کرده بر جانش فرار می‌کرد . گویی آن درد ها ؛ روحش را مشوش می‌کرد . اما نمیدانست به راحتی نمی‌تواند از آن افکارِ خسته ذهنش فرار کند . پس قلم در دست گرفت و به آرامی نوشت : - و دردهایم با غروبِ دلتنگی از زندگی ام فرار می‌کنند . برای غروب ِ خیال 🤎 .
فور بزنید به دستشون برسه : ) .
سه تا جامونده ..
دخترک فروشنده عکاس خیره به ساعت های قدیمی و قهوه ای چیده شده در قفسه مغازه ؛ به روزهایی که عشقش در میان عقربه های ساعت متولد شد می اندیشید . به ساعت ِ چهار و بیست دقیقه ظهرِ دوشنبه در ¹ دسامبر . در همان لحظات مشتری وارد شد ؛ مشتری ای آشنا . خیره به چشمان مشتری زمزمه کرد : - و چشمانِ تو حکایت دارد . برای ساعت فروشی 🤍 .
دخترکی هنرمند با چوب و قلمی در دست گوشه برکه نشسته بود و طرحی روی چوب حك می‌کرد ؛ طرحی از چشمان ِ پسرکی که نور آن را عسلی کرده بود . گویی آن چشم ها ؛ برایش زندگی بودند . کار که به اتمام رسید آرام لب زد : - و چشمان تو ؛ جان من شد . برایِ برکه نور 💛 .
دخترکِ خادم حرم امام حسین که دنيا برایش در عکاسی حرم خلاصه میشد ؛ با عبایی مشکی در گوشه باب القبله نشسته بود و کاغذ و قلم در دستش بود . میخواست حرم را وصف کند اما دستانش ناتوان بودند . اما با بی جانی نوشت : - مرا در کربلا به خاك بسپارید . برایِ منیب🌜.