📌با دقت مطالعه شود👇👇👇
روایت عجیب وزیر اطلاعات اسبق در باره یک آقازاده و یک زن زناکار در فتنه ۸۸
وزیر اسبق اطلاعات در آستانه سالروز حماسه ۹ دی، نمونههایی از مسائل پشت پرده فتنه ۸۸ را تشریح کرد.
حجتالاسلام حیدر مصلحی چهارشنبه شب در کنگره ملی "مصطفای شهید" در اصفهان با بیان اینکه 9 دی یعنی بصیرت، هوشیار و جلو افتادن ملت از خواص اظهار داشت: بنده سال 92 وزیر اطلاعات بودم، اسناد متقنی وجود داشت که عنوان میکرد طراحی سنگینی انجام شده بود تا فتنهای همچون سال 88 را دوباره ادامه دهند اما خوشبختانه موفق نشدند، رهبر معظم انقلاب در اینباره فرمودهاند: «کسانی که 10 سال کشور را مدیریت کردهاند نباید تبدیل به اپوزیسیون نظام شوند.» واقعاً نمیشود این دو موضوع را جمع کرد، اینکه فرد میخواهد رئیس جمهور شود ولی از طرفی اپوزیسیون نظام شده است.
اهم اظهارات مصلحی به شرح زیر است:
یک دسته در جلوی صحنه بودند و یک دسته پشت صحنه را اداره میکردند و دسته سومی نیز با ارتباط با دستگاههای اطلاعاتی بیگانه صحنه را مدیریت میکردند. در آن سال 88 طی رصدهایی که داشتیم متوجه شدیم در یکی از چهارراههای شهر تهران گروهی خاص فعالیت میکنند، این گروه نوع اقداماتشان حساب شده و در راستای تخریب نظام بود؛ کشتهسازی ندا آقا سلطان نیز توسط همین گروه اتفاق افتاد. برای بررسی این موضوع یک تیم اطلاعاتی را مامور کردم، سرانجام مشخص شد یک عده اراذل با کمک 200 میلیونی یک آقازاده بهوسیله زن زناکاری که از اروپا وارد کشور شده بود سازماندهی و برای پیادهسازی اقدامات خود هماهنگ شده بودند.
تشکیل کمیته صیانت از آراء با هدف گرفتن مشروعیت از انتخابات
با وجود این اسناد و اتفاقات اکنون برخی میگویند اتفاقات سال 88 دعوای انتخاباتی بوده و قصد براندازی نظام وجود نداشته است، یک سال و نیم قبل از انتخابات، خانمی به نام "هنگامه شهیدی" در لندن با تشکیل مجموعهای از روزنامههایی که دنبال اصلاحات آمریکایی هستند، درباره انتخابات 88 تولید مقاله کرد.همین خانم 3 ماه قبل از انتخابات وارد کشور شده و مسئولیت مشاور امور بانوان یکی از کاندیداهای راس فتنه میشود، جالبتر اینکه این فرد رابطه بسیار نزدیکی با برخی افراد از جمله رئیس دولت اصلاحات داشته است.
یکی از سران فتنه چند ماه قبل از انتخابات در مصاحبه با Newsweek از پیروزی قطعی در انتخابات سخن میگوید، 6 ماه قبل از انتخابات کمیته صیانت از انتخابات را با هدف گرفتن مشروعیت از انتخابات، راه انداختند. در آن کمیته به یکی از سران فتنه اعلام شده بود که اگر پیروز انتخابات شدی اعلام کن که این پیروزی نتیجه تشکیل کمیته است و اگر پیروز نشدی موضوع تقلب را مطرح میکنیم.
تلاش برای نفوذ در حوزههای علمیه پس از فتنه 88
اکنون این سئوال مطرح است که اردشیر امیر ارجمندی، مشاور یکی از کاندیداهای سال 88 الان کجاست؟ این فرد بعد انتخابات از کشور خارج شد و با همکاری سرویسهای اطلاعاتی بیگانه طراحی تحریمها را انجام داد.
یک جزوه پس از فتنه 88 توسط یکی از موسسات وابسته به CIA منتشر شد که این جزوه را دستگاه اطلاعاتی کشور به دست آورد؛ در این جزوه میگویند اشتباه کردیم از اول انقلاب ایران، همه سرمایه خود را در دانشگاه گذاشتیم درصورتی که باید در حوزهها نیز کار میکردیم. به همین دلیل بعد از انتخابات 88 برای نفوذ در حوزههای علمیه نیزدستبهکار شدند و اقداماتی انجام دادند
💐👏👏🇮🇷❣🇮🇷👏👏💐
☠🇺🇸آمریکا از سوریه رفت!🇺🇸☠
💀🕸غول نظامی جهان!!!🕸💀
🇺🇸🕸سوپر پاور اول دنیا با ارتش 700 میلیارد دلاری و آن همه امکانات و تجهیزات که برای دوشیدن سعودی و زهر چشم گرفتن از ایران، ناوگان دریایی خودش را بارها در دریای مدیترانه به خط کرده بود و با تمام توان نظامی اقتصادی رسانه ای خود و متحدان خرد و کلانش که شش سال بر طبل جنگ میکوبیدند و جمله:
"اسد باید برود!" از دهانشان خارج نمیشد، از سوریه رفت!!!!!
🇺🇸هنگامی در کاخ سفید میگفتند:
اسد باید برود! پژواک صدایشان تا عربستان و امارات و بحرین و اردن و ترکیه و فرانسه و انگلیس و... تا حتی استرالیا که نیمکره جنوب شرقی جهان قرار دارد نیز شنیده میشد!!!
تقریباً تمام دنیا یک صدا و متحد، مثل یک ارکستر سمفونی مجرب، میگفتند: "اسد باید برود!!! "
🇮🇷فقط یک نقطه، یک مکان، یک جا در تهران، آن هم نه در پاستور، بلکه حوالی میدان فلسطین، اراده اش مبنی بر این بود که: "اسد بماند!!!"
و در آخر هم اسد ماند!!!
🐜🐜🐍🐍بسیاری از آنان که کلید بمب های اتمی زیر دستشان بود، یا خوراک مار و مور شده اند و یا کتاب خاطراتشان را مینویسند.....!!!
از اوباما تا ملک عبدالله تا مرسی تا بن علی تا عبادی تا اولاند تا کامرون تا تا تا.... همه رفتند و اما "اسد" هنوز هست!! چون ما اراده کرده ایم که باشد!!!! .... که سوریه به عنوان متحد استراتژیک و راهبردی ایران، به کلونی پمپاژ تروریست تبدیل نشود تا در سالها و نسل های آینده، شهرها و استان های مرز نشین غربی، آماج حملات تروریستی قرار نگیرند!!!!
🇺🇸آمریکا به طرز خجالت آوری سوریه را ترک کرد🙈🙈 تا تمام نگاه ها دوباره به سمت سپاه پاسداران، این ذخیره استراتژیک اسلام و نیروی قدسش و فرمانده دلاورش ژنرال "قاسم سلیمانی" بچرخد که زبان ها قاصر از توصیف اوست....!!!
🔍طبق تئوری: "اگر میخواهید قدرت ما را بدانید، ببینید دشمن در مورد ما چه میگوید"،
ارجاع میدهم به سخنان ژنرال «مککریستال» که گفت:
"سلیمانی، جزو کاریزماتیکترین رهبران نظامی جهان است!!"
"او در محیطهای مختلفی عملیات داشته که هیچ ژنرال آمریکایی، با هر میزان آزادی، عملی نداشته است!!"
🇺🇸آری کدخدای بلامنازع جهان!!! دم کثیفش را روی کول نجسش گذاشت و درحالی که خون هزاران بیگناه از چنگالش میچکید، از سوریه خارج شد!!
🚀فرود موشک های نقطه زن ما در دو کیلومتری پایگاه های آمریکا!! و باز نکردن نامه مایک پومپئو، توسط "سردار دلها سردار قاسم سلیمانی"، و صد البته مقاومت و رشادت و جان فشانی های "شهدای مدافع حرم" دلیلش بود!!!
💥فقط این را بدانید که:
آنها برای همیشه نمیروند!!!
به ازای هر تانک، هر ناو و هر کماندو،
دو نفوذی دو کت و شلواری و دو روحانی نما میفرستند تا سپاه و سپاهیان ما را از درون تسلیم کنند!!!!
🔴 امام خامنه ای :
♦️مردم ما در مقابلهی با فتنه، خودشان به پا خاستند. نهم دی در سرتاسر کشور مشت محکمی به دهان فتنهگران زد. این کار را خود مردم کردند. این حرکت یک حرکت خودجوش بود؛ این خیلی معنا دارد؛ این نشانهی این است که این مردم بیدارند، هشیارند.
۱۳۸۹/۱۰/۰۸
♦️در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خدای متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خدای متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را برای ما تمام نکردی، راهنما نفرستادی، ما از این جهت گمراه شدیم.
♦️ فتنه معنایش این است که یک عدهای بیایند با ظاهرِ دوست و باطنِ دشمن وارد میدان شوند، فضا را غبارآلود کنند؛ در این فضای غبارآلود، دشمن صریح بتواند چهرهی خودش را پنهان کند، وارد میدان شود و ضربه بزند.
۱۳۸۸/۱۰/۲
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
🚩روایت آقامحمدی از دو دیدار با موسوی: بازشماری آرا را نپذیرفت/ پاسخ شورای نگهبان به احتمال تغییر نتیجه انتخابات
👉 https://tn.ai/1910641
ت
از طرف دیگر، این اوّلین سوال ما از همه بود؛ مثلاً من با آیتاللّه جنّتی از همین نقطه شروع کردم که اگر نتیجهی انتخابات عوض شد چه؟ ایشان گفت هرچه بشود؛ مگر ما مسئول این هستیم که کی باشد؟ من این را خیلی واضح پرسیدم؛ از آقای کدخدایی و ... ؛ اینها هم یادشان است. گاهی من دو دفعه میپرسیدم؛ برای همین واقعاً برای خودمان یقینی شد. بعد هم این طرح را بردند شورای نگهبان، تأییدش کردند؛ یعنی کلّ شورای نگهبان هم این پروسه را پذیرفت که براین منوال کار را انجام بدهد.
مهندس موسوی چند تعبیر داشت که مهم بود؛ یکی اینکه میگفت، اینها میگویند فلانی گفته یازده میلیون رأی جابهجا شده. من کِی عدد دادم؟ من کجا گفتم که یازده میلیون رأی جابهجا شده؟ من میگویم اگر هزار تا بوده، دو هزارتا بوده، پنج تا صندوق بوده، یا بیشتر و کمتر، رسیدگی شود. اصلاً عددی نگفتم...
مهندس موسوی چند تعبیر داشت که مهم بود؛ یکی اینکه میگفت، اینها میگویند فلانی گفته یازده میلیون رأی جابهجا شده. من کِی عدد دادم؟ من کجا گفتم که یازده میلیون رأی جابهجا شده؟ من میگویم اگر هزار تا بوده، دو هزارتا بوده، پنج تا صندوق بوده، یا بیشتر و کمتر، رسیدگی شود. اصلاً عددی نگفتم. من میگویم هرچقدر بوده، باید میشمردند، متخلّف را هم مجازات میکردند. این یک زاویهاش بود که واقعیّتی را نشان میداد. بالاخره با کاری که ما کردیم، اگر هم چنین احتمالی را به قوّت میدادند فرض کنید همهی رأیها را با تهبرگها تطبیق کنیم، سریع درمیآمد که خبری از تقلّب هست یا نیست.
میدانستند اگر یک یا دو میلیون تخلّف هم دربیاید، سرنوشت انتخابات را عوض میکند. چون این رسوایی بزرگی درست میکرد. کافی بود که یک میلیون نهبرگ دربیاید، مثلاً در دو تا استان یا سه تا استان؛ اگر میدیدند با شناسنامهها تطبیق ندارد، آن وقت دیگر مهم نبود نتیجهی انتخابات چه میشود. آثار خودش را نشان میداد. بنابراین طرح خیلی اغواکننده بود؛ ما پذیرفته بودیم که اگر میخواهیم همهی آراء را هم تطبیق بدهید، بدهید؛ یعنی شورای نگهبان این اطمینان را ایجاد کرد. البته من بعد از اینکه مهندس موسوی نپذیرفت، گفتم که الان دیگر برای خودم تمام شک و شبهههایی که هر آدمی میتواند پیدا کند، حل شد؛ دیگر هیچ سوالی ندارم.
*** روایت آقامحمدی از دیدار دوم با موسوی
چند صباحی گذشت که دیدیم این دفعه مهندس موسوی ما را خواسته است. این دیدار دوّم که به درخواست او انجام شد. دیگر بعد از اعلام نتایج انتخابات است. به نظرم بعد از داستان روز قدس بود. اوّل در جلسهای با دوستان خودمان صحبت کردیم که برای چه داریم میرویم؟ موضوع چیست؟ بین خودمان نظراتی داشتیم؛ فیالجمله ذهنمان را آماده کردیم. نکتهی کلیدی که به آن رسیدیم این بود که ما در جلسه به سمت تلخی نرویم؛ یعنی سعی نکنیم مسائل شخصی کوچک را خیلی برجسته کنیم که مهندس همراهی نکند. کاری کنیم که از هر راهی که میتواند مسیر را تغییر بدهد، همان راه طی بشود.
این اصل کلیدی تفاهممان بود. بعد از اینکه شقوق مختلف احتمالات از این دعوت را بررسی کردیم، روی این اصل تفاهم شد. البتّه قرار هم گذاشته بودیم که همان اوّل ما گلایهای بکنیم که چرا شما ما را مأمور کردید امّا نگذاشتید آن کار به سرانجام برسد، در همین حد.
رفتیم به فرهنگستان هنر، باز هم همان پنج نفر بودیم؛ یعنی آقای ابوترابی اینجا نبود. اوّلش ما گلایهای کردیم که شما ما را فرستادید دنبال یک کاری، خودتان به ما گفتید ولی بعدش چرا تأیید نکردید؟ خب اینها قرار بود نمایندهی شما بشوند؛ ما که خودمان نرفته بودیم پیش اینها؛ اوّل پیش شما آمدیم. باید محترمانهتر با ما برخورد میشد. یا نباید ما را دنبال کاری میفرستادید یا حالا که فرستادید، باید رعایت ما را میکردید.
او گفت خب من بنا نداشتم که زیر بار آن مسئولیّت بروم، چون اطمینان نداشتم به آقای حدّاد و آقای ولایتی، ما به اینها چه اعتمادی بکنیم؟ البتّه روی آن طرح قبلی هم نظر منفی نمیداد. گفت من تحقیق کردم و شما کار کردید و زحمت کشیدید. امّا میگفت چون من اطمینان نداشتم، عملاً دنبال نکردم.
ما توضیح دادیم که آقای ابوترابی در آن قصّه به آقای محتشمیپور گفتند که اصلاً بیایید ترکیب هیئت را عوض کنید؛ ولی نمی توانیم در این هیئت از طرفدارهای احمدینژاد کسی را نداشته باشیم، چون ممکن است نتیجه عوض بشود. بالاخره باید آن طرف هم بپذیرد. اگر یک طرفهاش کنیم، همین دعوا میرود یک طرف دیگر. اگر بنا است حل شود، پس هر دو طرف باید باشند. البتّه در آن ترکیب هم آقای افتخار جهرمی و آقای درّی نجف آبادی هستند. حالا شما میگویید ترکیبش خوب نیست، خود آقای ابوترابی گفته من میروم کنار، آقای محتشمی بیاید؛ یا یک نفر دیگر را اضافه کنیم که متعادل باشد. اگر آقای محتشمیپور هم بیاید، اصلاً بکلّی از این حالت خارج میشود و دیگر وجود آنها مفید است، مضر به این کار نیست. ضمن
پربینندهترین اخبار
مهمترین اخبار
روایت آقامحمدی از دو دیدار با موسوی: بازشماری آرا را نپذیرفت/ پاسخ شورای نگهبان به احتمال تغییر نتیجه انتخابات
علی آقامحمدی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام روایت دو دیدارش در سال ۸۸ با میرحسین موسوی و ملاقاتهایش با موسوی لاری و هاشمی را تشریح کرد.
۰۸ دی ۱۳۹۷ - ۲۱:۰۹ سیاسی سیاست ایران نظرات

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ، شنبه 30 خرداد 1388 پس از نماز جمعهی تاریخی رهبر انقلاب، در بوستان کوچکی در تقاطع خیابانهای فلسطین و زرتشت تهران، چند تن از مسئولین دغدغهمند که در آن موقع مقام دولتی نداشتند، دور هم جمع میشوند تا برای نقشآفرینی در جهت پایان دادن به التهاب سیاسی کشور فکری کنند.
بیشتر بخوانید
انتشار "جزییات کامل" جلسه رهبر انقلاب با نمایندگان کاندیداهای ٨٨
افراد این گروه پنجنفره در رایزنی اوّلیّه میان خود به این نتیجه میرسند که با توجّه به رفاقت و اعتمادی که میان آنها و میرحسین موسوی هست و تجربهای که در اینگونه موارد دارند، همچون برخی افراد و گروههای دیگر که آن روزها به دنبال میانجیگری بودند، نزد وی رفته و در مورد چندوچون رسیدگی به اعتراضات مذاکره کنند.

آنچه در ادامه میآید، چکیدهی بخشی از چندین جلسهی خاطرهگویی علی آقامحمّدی یکی از اعضای «گروه رایزن» است که در کتاب "فتنه تغلب" نقل شده است:
در کوران حوادثی که بعد از انتخابات ریاستجمهوری دهم اتّفاق افتاد و در میانهی مهلت پنج روزهی شورای نگهبان برای بررسی نتایج انتخابات، چند نفر از دوستان از ما خواستند که نشستی داشته باشیم و راجع به این حوادث یک مقدار فکر کنیم؛ چون فکر میکردیم به هر صورت این مسئله به سمت یک بحران میرود. قرار ملاقاتمان را در پارکی نزدیک مسجد نور گذاشتیم؛ برِ خیابان فلسطین و زرتشت. همان جا نشستیم و صحبت کردیم.
قرار شد که از جمع ما یک نفر با مهندس موسوی طرح بحث بکند و اگر شد، دیداری داشته باشیم. این دیدار ترتیب داده شد و ما روز دوّم از آن فرصت پنج روزهی شورای نگهبان برای بررسی نتایج انتخابات، یعنی سه روز مانده به انقضای آن، رفتیم فرهنگستان هنر...
من گفتم خب حالا چه اتّفاقی میتوانیم رقم بزنیم؟ باید خود مهندس موسوی بخواهد؛ ما که کاری نمیتوانیم بکنیم. قرار شد که از جمع ما یک نفر با مهندس موسوی طرح بحث بکند و اگر شد، دیداری داشته باشیم. این دیدار ترتیب داده شد و ما روز دوّم از آن فرصت پنج روزهی شورای نگهبان برای بررسی نتایج انتخابات، یعنی سه روز مانده به انقضای آن، رفتیم فرهنگستان هنر و با آقای مهندس موسوی یک ساعت و خردهای قبل از غروب آفتاب ملاقات کردیم.
او شروع کرد که اینها این کارها را کردند و شرح داد که مثلاً تقلّب شده، چه شده و چه شده؛ ما هم شنوندهی خوبی بودیم؛ ورودی پیدا نکردیم که تقلّب شده یا نشده. صحبتهایش را تمام که کرد، من گفتم خب حالا جنابعالی برای اینکه کشف کنید تقلّب شده یا نشده راهحلّتان چیست؟ گفت راهحلّ من چه فایده دارد؟ گفتیم خب ما آمدیم و تلاشی میکنیم، شاید فایده داشت؛ اگر نداشت هم که مثل همین حالا میشود، اتّفاقی نمیافتد.
ایشان هی مقاومت داشت که نه این کارها عمدی است. گفتیم حالا عمدی باشد، به هر صورت اگر ما یک تلاشی هم بکنیم و حل نشود، یک دلیل میآید روی دلیل شما؛ آسیبی از این جهت ایجاد نمیکند. نهایتاً من به او گفتم: آقای موسوی! شما ما را میشناسید. به زودی فردایی هم میرسد که صحنهی قیامت است؛ ما آنجا شهادت میدهیم که رفتیم و تلاش کردیم، دیگر هر مسئلهای اتّفاق افتاد حجّت داریم؛ شاید یک احتمال ضعیف هم بود که ما میتوانستیم کاری کنیم، ولی شما کاری به ما محوّل نکردید، آنجا دیگر شما مسئول هستید. چون میدانیم شما قیامت را قبول داری، ما هم قبول داریم؛ هر دو هم میدانیم این صحنه دور نیست، اتّفاق میافتد. ایشان کمی متأثّر شد و گفت ما یک طرحی با آقای موسوی لاری داشتیم.
من به او گفتم: آقای موسوی! شما ما را میشناسید. به زودی فردایی هم میرسد که صحنهی قیامت است؛ ما آنجا شهادت میدهیم که رفتیم و تلاش کردیم، دیگر هر مسئلهای اتّفاق افتاد حجّت داریم؛ شاید یک احتمال ضعیف هم بود که ما میتوانستیم کاری کنیم، ولی شما کاری به ما محوّل نکردید
او میگوید که تمام تهبرگها باید با شناسنامهها انطباق داده بشود و دستخطها هم کنترل بشود. گفتم خب اینکه همهشماری نمیخواهد؛ به اندازهای که یک مدل آماری به ما میگوید، اجرای این طرح چیز بدی نیست. چرا این فکر دنبال نشود؟ او گفت: شما از آقای محتشمیپور پیگیری کنید که رئیس کمیتهی صیانت است. گفتم ما که نمیتونیم خودمان به آقای محتشمیپور بگوییم؛ ما چه کارهایم؟ شما اگر میخواهید، ما را ارجاع بدهید به آقای محتشمیپور؛ تماس بگیرند، ما کارمان را انجام میدهیم، هرجور صلاح دیدید.

"موسوی میگوید که تمام تهبرگها باید با شناسنامهها انطباق داده بشود و دس
ی که رهبری میکند، ما اثرش را خیلی دیدیم. من خودم اعتقاد دارم هنوز. یک مورد ملاطفت ایشان بسیار موثّر است، کارآمد است.
سوّم: همین طور که در مسئلهی کهریزک برخورد کردند، ایشان در آن جاهایی که امور را غلط میدانند خودشان وارد بشوند و مسائل تفکیک بشود و مردم در جریان قرار بگیرند. چهارم اینکه ماها دم و دستگاهی داشته باشیم. بتوانیم حرف بزنیم، تماس داشته باشیم، بتوانیم ارتباطاتمان را برقرار کنیم. میگفت اگر احمدی نژاد را رها کنند، میرود با آمریکا هم سازش میکند. البتّه گفت من آقای احمدی نژاد را متّهم نمیکنم؛ هر چند از او دروغ دیدم ولی رهبری چه کار دارد به این ماجرا؟ خب، احمدی نژاد باشیم. چرا رهبری وسط باشد؟ گفت نمیشود این طیف بخواهند حاکم بشوند و حرف هم حرف اینها باشد.
ما در جوابش بحث کردیم. من گفتم رهبری نه فقط با قوّهی مجریّه، با قوّهی قضائیّه و قوّهی مقنّنه هم باید همین طور برخورد کند. تنظیم قوا با ایشان است. رهبری هم با هیچ کدام از اینها نسبت خاصّی ندارد و در حقیقت اگر مصلحت بزرگتری باشد، ایشان میایستند و حمایت میکند، کمااینکه همیشه این جور بوده که دولتها باید مورد حمایت باشند. مهندس گفت من این را قبول دارم که بالاخره دولت نیاز به حمایت رهبری دارد.
گفتم پس شما هم این اصل را در همان چهارچوبی که میخواهی تعیین کنی، خودت قبول و رعایت کن؛ یعنی وقتی میخواهی مسائل را بیان کنی، رهبری را بگذار کنار، با دولت برخورد کن، بگو کی حقّت را خورده، کی برده، آنها را توضیح بده. اینکه اشکالی ندارد؛ ولی شما نظام را میآوری وسط، رهبری را میآوری داخل ماجرا. از این به بعد چهارچوبی بگذارید که نیایید به سمت خدشه بر کلّیّت نظام. شما میگویید که با آقای احمدی نژاد دعوا دارید. خیلی خب، پس دیگر آنها را به رهبری نسبت ندهید، نگویید این روزنامهی کیهان مال رهبری است یا فلان جا رهبری از دولت حمایت کرد، پس دارید به من چیزی میگوید. شما هم تفکیک کنید و جواب هر کسی که به رهبری حمله میکند را بدهید؛ یعنی همین تفکیکی که خودتان میگویید، خودتان هم قبول کنید و عمل کنید.
شما میگویید ملاطفت باشد، قبول؛ امّا نباید از آن سوءاستفاده بشود؛ باید با آن مثبت برخورد بشود. وقتی رهبری آمدند یک کار مناسب کردند. چرا شما حمایت نمیکنید؟ چرا جواب مثبت نمیدهید؟ مثلاً ایشان در ماجرای کهریزک وارد شدند، یا در نماز جمعه گفتند که ما این معترضان را وابسته نمیدانیم، چنین و چنان. هرچه رهبری در هرجا گفتند در این مسائل، شما هم جواب مثبت بدهید
شما میگویید ملاطفت باشد، قبول؛ امّا نباید از آن سوءاستفاده بشود؛ باید با آن مثبت برخورد بشود. وقتی رهبری آمدند یک کار مناسب کردند. چرا شما حمایت نمیکنید؟ چرا جواب مثبت نمیدهید؟ مثلاً ایشان در ماجرای کهریزک وارد شدند، یا در نماز جمعه گفتند که ما این معترضان را وابسته نمیدانیم، چنین و چنان. هرچه رهبری در هرجا گفتند در این مسائل، شما هم جواب مثبت بدهید به آن. طبق همان صحبت، استناد کنید، این می شود همان که شما میگویید. ولی اگر قرار بشود رهبر انقلاب ملاطفت بکنند، این به معنای تجرّی طرفهای دیگر بشود و آنها هی جلوتر بروند، معلوم است که رهبری نمیتوانند ملاطفت قابل سوءاستفاده درست کنند. این منطقی نیست. اقای موسوی گفت من این حرف را قبول دارم ولی نمیگذارند؛ نمیشود.
بالاخره مهندس هی از اینکه این فرصتها نیست، صحبت میکرد؛ ولی ما میگفتیم نه، مسئلهی اصلی همین ابهامی است که شما گذاشتید وسط، من گفتم خب حالا شما میخواهید این کارها را شروع کنید، چرا میگویید جناح طرفدار رهبری یا بعضی وقتها میگویید خود رهبری هم نظرش این است؟ اگر ما بیاییم نظر طرفدارهای شما را جمع کنیم چه میشود؟ محدودهاش کجا است؟ از برانداز توی آنها هست تا خوانندهی مبتذل.
** موسوی گفت به جسد قانون هم باید احترام گذاشت
از طرف دیگر شما میگویید این کار شروع بشود؛ امّا تحقّق آن به شرطی است که نظام مستقر باشد. الان انتخابات شده، رئیس جمهور سرکار است، دولت استقرار پیدا کرده، شما باید اینها را به رسمیّت بشناسید. او گفت من به انجمن جامعهشناسی گفتم که ما به جسد قانون هم که شده باید احترام بگذاریم. باید بپذیریم. گفتم خیلی خب، همین را شما به هر شکلی بتوانی بگویی، خوب است. این طوری شما وارد چرخهی زندگی سیاسی میشوی و آنجا هیچ کس مشکلی با شما ندارد. امّا شما هنوز داری روی انتخابات ادّعا میکنی. او گفت نه، من ملاقات رهبری که رفتم، آنجا گفتم که دیگر کاندید بشو نیستم. من این را به شما قول میدهم؛ دیگر به هیچ وجه وارد این صحنه نمیشوم. میتوانم این بساط را جمع کنم. چنین کنم و چنان کنم. گفتم خب شما همینها را روشن کنید، یک چهارچوب بدهید.
** در حرفهایش این بود که مثل گربه میمانم، اگر به من آسیب بزنند تحمّل هیچ چیز را نمیکنم!
ولی او در مجموع اعتمادی نداشت. از طرفی در حرفهایش هم
این بود که بالاخره من مثل گربه میمانم، اگر به من آسیب بزنند، دیگر تحمّل هیچ چیز را نمیکنم؛ تیپم این است. این جوری نیست که من را با زور و جبر ببرند و هرچه میخواهند بگویم؛ این جوری نیست که کسی با فشار بشود من را کنار بزند. از طرف دیگر میگفت من با نظام هستم، با رهبری هستم، این چهارچوب را قبول ندارم؛ میخواهم خدمتی بکنم. در صحبتهایش کامل نسبت به آقا احترام میگذاشت.
حرف او تمام که شد، همه صحبت کردند. من صحبتهای خودم یادم است. البتّه صحبت همهمان هم تقریباً در یک راستا بود. گفتم الان این وضعیّت واقع شده و شام هم که نخواستید به یک صورتی جمعش کنید. حالا هرچه بود، انتخابات تمام شده و رئیس جمهور هم معلوم شده. حالا شما چهکار میخواهی بکنی؟ راهحلّ شما چیست؟ گفت شما میگویی چه کار کنیم؟ گفتم ما چیزی نمیگوییم، شما هر جور که میخواهی، این چهارده میلیون را از بین نبر. اینها در پناه شما قرار گرفتهاند. شما اگر حفظ بشوی، اینها را هم حفظ کردهای.
این وظیفهی شما است؛ چون شما به عهده گرفتی و آمدی وسط؛ پس این کار را برای اینها بکن. او گفت حق و حقوق ما تشییع شده است. گفتم در کف خیابان که حق و حقوق پیدا نمیشود؛ این آراء در صندوقها بوده. الان شما نمیتوانید برای اینها حقّی پیدا کنید؛ اگر هم میخواهید، باید با یک قاعده و سیستمی و از یک راهی بروید جلو. شما که دیگر رئیس جمهور نمیشوید. خواستههای اینها را منسجم کنید. درخواستهایی بکنید که شدنی باشد؛ بعد بگویید من این قدر خواستهها را جلو بردم؛ میخواستم تا حدّاکثر ببرم، امّا نشد.
مهندس گفت ببین سادهاش این است که میخواهی بگویی من هم بروم در تلویزیون بگویم غلط کردم! گفتم من غلط میکنم این حرف را به شما بزنم؛ اصلاً عقل میگوید که شما نباید همین حرف را بزنی، چون به ضرر نظام است. شما شخصیّتی هستی، شابهای داری، الان هم محترمی، حالا انتخابات است، چیزهایی پیش می آید.
مهندس گفت ببین سادهاش این است که میخواهی بگویی من هم بروم در تلویزیون بگویم غلط کردم! گفتم من غلط میکنم این حرف را به شما بزنم؛ اصلاً عقل میگوید که شما نباید همین حرف را بزنی، چون به ضرر نظام است. شما شخصیّتی هستی، سابقهای داری، الان هم محترمی، حالا انتخابات است، چیزهایی پیش می آید. من فکر میکنم که شما با وجود این تظاهراتی که شده، راهی نشان بده که بشود دنبال کرد. باز توضیح داد که نه، این جوری نمیشود و ما باید چنین و چنان کنیم. من گفتم آخر شما فرمولی یا راهی بدهید و بگویید من این طوری این حق و حقوق را احقاق میکنم.

گفتم آقای مهندس موسوی! این آدمهایی که به شما رأی دادند، اینها همه کاغذ و قلم و صندوقند؛ اینها چریک نیستند. اگر بنای کار چریکی باشد، اینها هیچ کدام در خیابان نمیمانند، میروند خانههایشان...
بعد گفتم آقای مهندس موسوی! این آدمهایی که به شما رأی دادند، اینها همه کاغذ و قلم و صندوقند؛ اینها چریک نیستند. اگر بنای کار چریکی باشد، اینها هیچ کدام در خیابان نمیمانند، میروند خانههایشان. شما که نمیتوانید با یک سیستم چریکی کارتان را جلو ببرید. روش چریکی شکست خوردن است؛ دستاوردی تویش نیست. نظام هم نمیایستد تماشا کند، تعارف ندارد. ولی فکر میکنم شما بنا نداری نظام را به هم بریزی؛ طبیعت شما هم با این حرفها نمیخواند که این کار را بکنی. امّا شما یک راه حل بگذار وسط. گفت: تو میگویی چطور؟
گفتم من میگویم آقای مهندس موسوی! هرجور که شما میخواهید، ظرف هر مدّتی که شما دوست دارید، همهی خیابانهای تهران مال شما؛ مردم را بیاور، ببر، شعار بده، هرکاری میخواهی بکن؛ ولی بگو کِی جمعش میکنی؟ خودت پهن کن، خودت جمعش کن؛ ولی چهارچوبش را شما بده. اگر از چهارچوب خارج شد، نظام وارد میشود...
گفتم من میگویم آقای مهندس موسوی! هرجور که شما میخواهید، ظرف هر مدّتی که شما دوست دارید، همهی خیابانهای تهران مال شما؛ مردم را بیاور، ببر، شعار بده، هرکاری میخواهی بکن؛ ولی بگو کِی جمعش میکنی؟ خودت پهن کن، خودت جمعش کن؛ ولی چهارچوبش را شما بده. اگر از چهارچوب خارج شد، نظام وارد میشود. اگر این جمعیّت صبح بیایند و راه بروند، باز شب بیایند راه بروند اتّفاقی نمیافتد. هرچند روز شما فکر میکنید اینها حرارتشان میخوابد، ادامه بدهید. ایشان گفت مگر میشود؟ گفتم چرا نمیشود؟ شما این طرح را بنویس.
گفت: این چه حرفی است تو میزنی؟ گفتم حرف سادهای است. هر کاری میخواهی بکن، ولی آخرش جمع کن این کار را. این هم جمعیّت در خیابانهای تهران هست؛ نتیجهی انتخابات هم میگوید در تهران بیشتر مردم به شما رأی دادند. مگر اینها نسبت به آن رأیی که شما داشتی، چقدر بیشترند؟ این همه آدم میآیند در خیابان، خب همینها رأی دادند به شما؛ باز هم میگویی رأیهایشان گم شده و اینها میآیند که رأیهایشان را پیدا کنند. درصدی از آنهایی که رأی دادند، حالا میگویند رأی
شورای نگهبان کمک کنند، صحبت میکنم.
نهایتاً گفتم "من عضو مجمع تشخیص مصلحت نظامم؛ از شما خواهش میکنم از طرف من خدمت آقا گزارش بدهید که تشخیصم این است که مصلحت نظام در این است؛ دیگر هرچه ایشان صلاح دیدند. من هم الان معطّل نمیشوم؛ میروم با آقای ولایتی و آقای حدّاد و آقای ابوترابی که میخواهند به شورای نگهبان کمک کنند، صحبت میکنم. اگر یک موقع این طرح تأیید شد دیگر وقت از دست نرفته، اگر هم نشد که ما یک مشت حرف زدیم و اتّفاقی نمیافتد. من با این مبنا حرکت میکنم. فقط شما به ما بفرمایید که جواب آقا چیست. هرجا توقّف لازم بود، به ما بگویید، میایستیم. الان هم کسی خبر ندارد، فوقش ما به آن طرف میگوییم که موفّق نشدیم. چیز اضافهای نمیخواهم."
خداحافظی کردم و همانجا زنگ زدم به آقای ولایتی و آقای ابوترابی. آقای ولایتی گفتند من بیمارستان مسیح دانشوریام. من خودم راه افتادم رفتم بیمارستان و ماجرا را با ایشان مطرح کردم. این شد نفر سوّم که در جریان موضوع قرار میگرفت. ایشان هم خیلی استقبال کرد. گفت طرح خوبی است، مسئلهی بزرگی را از سر راه ما برمیدارد. گفتم ولی زمان میبرد، گفت خب ببرد. گفتم غیر از این، حالا فرض کنید نتایج عوض شد و نام آقای موسوی از بازشماری درآمد، شما قبول میکنید؟ گفت حتماً قبول میکنم؛ چرا قبول نکنم؟ گفتم آقای ولایتی! داریم واضح صحبت میکنیم. مهندس موسوی یک ادّعایی دارد؛ اگر ادّعا درست درآمد، شما قبول میکنید؟ گفت بله، قبول میکنم. گفتم خیلی خب، من پیگیری میکنم. ایشان گفت من هم حمایت کامل میکنم.

"گفتم حالا فرض کنید نتایج عوض شد و نام آقای موسوی از بازشماری درآمد، شما قبول میکنید؟ گفت حتماً قبول میکنم؛ چرا قبول نکنم؟ گفتم آقای ولایتی! داریم واضح صحبت میکنیم. مهندس موسوی یک ادّعایی دارد؛ اگر ادّعا درست درآمد، شما قبول میکنید؟"
بعد از ایشان با آقای ابوترابی قرار گذاشتیم جلوی شورای نگهبان. آنجا با هم نشستیم در ماشین. مفصّل برای ایشان توضیح دادم که این است، آن است و... ایشان گفت اصلاً بهتر از این کاری نمیشود کرد؛ این بهترین طرح است؛ خیلی عالی است. بازهم گفتم: ببینید اگر نتایج برگردد چه کار میکنید؟ ایشان گفت خب برگردد یا برنگردد، مگر ما میخواهیم مسئولیّت کسی را به عهده بگیریم؟ مردم رأی دادند، هرچه باشد، همان را اعلام میکنیم. دیگر دلمان خیلی قرص شد. ولی ماندیم که این طرح تأیید میشود، نمیشود؟ هنوز هم خبر نداریم که در دفتر آقا چه اتّفاق افتاده و چه شده است.
آقای حجازی از دفتر رهبری زنگ زد و گفت که آقا خیلی به من تأکید کردند که این کار با همهی توان جلو برود و هر کمکی لازم است، به این کار بشود. بالاخره دیدیم واجب است که سریع خودمان را برسانیم.
من به ذهنم آمد بروم آقای ابوالفضل فاتح را که به مهندس موسوی خیلی نزدیک بود و ما هم میشناختیمش ببینم؛ برای اینکه اطمینان داشته باشم یک کانال ارتباطی با مهندس دارم، او را واسطه کنم چون میدانستم آدمی است که حدّاقل حرف را جابهجا و عوضی منتقل نمیکند. رفتم خیابان کارگر برای دیدن او که در خانهی یکی از بستگانش بود. آن خانه را پیدا کردم ولی تا آمدیم با هم صحبت کنیم، از شورای نگهبان زنگ زدند که فوری بیا اینجا. فهمیدیم که نظر موافق آقا به شورای نگهبان اعلام شده است.
بعدها یکی از دوستان تعریف کرد همان شب که این بحثها مطرح شد، من دیگر از آقایان جدا شده بودم که آقای حجازی از دفتر رهبری زنگ زد و گفت که آقا خیلی به من تأکید کردند که این کار با همهی توان جلو برود و هر کمکی لازم است، به این کار بشود. بالاخره دیدیم واجب است که سریع خودمان را برسانیم. به آقای فاتح گفتم این قضیّه بماند تا دوباره بیاییم سراغ شما؛ قرارمان را تجدید میکنیم. او هم گفت بله، من هستم. همان شبهایی هم بود که سر پشت بامها[شعار] اللّه ابر میدادند و همهی آن کوچه پر بود از شعار.
رفتیم شورا. دیدیم همه نشستهاند. آیتاللّه جنّتی هستند، آقای دکتر کدخدایی، آقای حدّاد عادل، آقای ابوترابی و بعضیهای دیگر که الان یادم نیست. گفتند طرحت را مطرح کن. گفتیم مسئله این است. طرح این طوری است؛ ما میگوییم این انطباق را انجام میدهیم، امّا هنوز درصد بازشماری را نگفتیم تا با آن طرح توافق کنیم. باید چنین انطباقی صورت بگیرد و اگر صندوقهای هم خط زیاد باشد، معلوم است کسی نشسته و همه را نوشته؛ پس باید آنها را بگذاریم کنار. آرائی هم که تهبرگ آنها با شناسنامهها نمیخواند، میرود کنار.
در حقیقت ما این موارد را به فرض وجود، بررسی میکنیم. گفتند موافقت میشود و شما برو نامهی آنها را بیاور، گفتم قرار است امشب نامهای از آقایان بگیریم؛ امّا یک شرط دارد؛ تبلیغات از اینجا به بعد دست ما باشد. گفتند یعنی چه؟ گفتم اگر شما بروید حرف بزنید که کار ما خراب میشود. الان این کار دست ما است تا آنها را پای کار بیاوریم و به شما وصل کنیم