eitaa logo
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
3.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
985 ویدیو
86 فایل
[🔰کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای‌عملیات‌والفجر۸] به بزرگترین‌گلزارشهدای‌آبی‌دنیا‌خوش‌آمدید 🌍خوزستان_آبادان_اروندکِنار 🔻زیرنظرمدیریت‌یادمان‌ جهت ارتباط : @Yadman_arvand_1364 ناشناس: https://daigo.ir/secret/683750388
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب ورق زدم صفحات را خواندم هزار مرتبه این حرف را بودم و یا نبودم اگر درمیان تان دست ندهید را الحمدالله از این نعمت 『دهه‌فجر؛』 چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بر همه عزیزان گرامی باد . 🌴🌊| https://eitaa.com/joinchat/1579941986Cac0cbb1a22 https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv
「🔰معرفی_کتاب」 📚ماه پاره، خاطرات یوسف جبهه‌های دفاع‌مقدس روایت‌زندگی شهید عبدالحسین نوروزی‌نژاد است. ماه پاره، توصیف پاره‌پاره بدنی است که گلوله تانک در فضا افشاند تا عبدالحسین را به گستره آسمان ببخشد و خضوع و سجود دوباره فرشتگان در مقابل وجاهت و کرامت انسان را سبب شود. | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
「🔰معرفی_کتاب」 📚ماه پاره، خاطرات یوسف جبهه‌های دفاع‌مقدس روایت‌زندگی شهید عبدالحسین نوروزی‌نژاد است.
「🔰معرفی_کتاب」 📚کار باید تشکیلاتی باشد، گزیده ای از سخنان مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) 🔻حتی اگر مدیر هیچ تشکلی نیستید، برای مدیریت زندگی خود این کتاب را بخوانید. | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
「🔰راهیان_نور」 🔻اینجا در دانشگاه انسان سازی اروند، کودکان درس عشق و دشمن شناسی می آموزند. 🔸تصاویر
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸شهید مهرداد عزیزاللهی 🔸تولد اصفهان _ ۱۳۴۶ 🔸شهادت عملیات کربلای ۴؛ ام الرصاص _ ۱۳۶۵ 🔸مزار گلستان شهدای اصفهان شده بود خبر اول رادیو تلویزیون. بخشدار چهارده ساله زبیدات را دیگر هم مردم می شناختند، هم مسئولین. بعد از عملیات محرم که اسمش سر زبان رزمنده‌ها افتاد، بهش اصرار کردیم برود درسش را ادامه دهد. کلی قربان صدقه اش رفتیم و با سلام و صلوات فرستادیمش اصفهان به خیال اینکه سفت و سخت می چسبد به درس. دوماه نشده برگشت. انتظار دیدنش را نداشتیم. گفتم «آقا مهرداد چشم ما به جمال شما روشن. چی شد؟ چرا برگشتی؟» گفت «راستش نتونستم دوری از جبهه و بچه ها را تحمل کنم. اون جا که بودم، سر کلاس، تخته سیاه رو نقشه عملیات میدیدم، معلم رو فرمانده و جای همکلاسی ها هم بچه رزمنده ها رو مجسم می کردم. به خاطر اون مصاحبه، توی مدرسه جور دیگه ای با هام رفتار میشد. از خودم ترسیدم که دیگه نتونم به خاطر خدا کار کنم. درس و مدرسه رو گذاشتم و آمدم که برگردم جبهه؛ سر کلاس انسان سازی.» 📚خاطره ۴۱ از کتاب "خودسازی به سبک شهدا" 🗒گردآوری و تدوین : موسسه فرهنگی حماسه ۱۷ 🖋بازنویسی : زهرا موسوی | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸شهید مهرداد عزیزاللهی 🔸تولد اصفهان _ ۱۳۴۶ 🔸شهادت عملیات کربلای ۴؛ ام الرصاص _ ۱۳۶۵
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸پرواز از قايق وسط اروند 🔸خاطره اى به ياد شهید علی اکبر فرمانی،فرمانده گروهان،گردان امام مهدی (عج) قایق وسط اروند خاموش شد،همزمان یک منور روشن شد،دیدم سر یک تیربار عراقی چرخید رو قایق ما. علی اکبر فریاد زد روشنش کنید... یکی از بچه ها رفت پشت سکان فریاد زد یا حسین و هندل را کشید. قایق چند متر پرید و روشن شد. تیربار همراه با حرکت ما چرخید و زد تنم گرم شد لباسم خونی بود. اما تیر نخورده بودم. چشمم افتاد به علی اکبر که وسط قایق افتاده بود. صدایش کردم،تکان نخورد. سرش را بلند کردم. تیری به سرش خورده بود. به عباس نظیری گفتم: علی اکبر شهید شد. عباس به سرش میزد. گفت: برید سمت ساحل تا علی اکبر را پیاده کنیم. | | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸پرواز از قايق وسط اروند 🔸خاطره اى به ياد شهید علی اکبر فرمانی،فرمانده گروهان،گردان
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸طنز جبهه 🔸خاطره اى به ياد غواص ها ماموریت تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی» بچه خیلی شوخی بود همه پکر بودیم اگر بود همخ مان را الان می خنداند. یهو دیدیم دو نفر یک برانکارد دست گرفته و دارن میان یک غواص روی برانکارد آه و ناله می کرد. شک نکردیم که خودش است. تا به ما رسیدند بخشی سر امدادگر داد زد «نگه دار!» بعد جلوی چشم بهت زده ی دو امداد گر پرید پایین و گفت: «قربون دستتون !‌چقدر میشہ؟!!» و‌زد زیر‌ خنده‌ و‌ دوید‌ بین‌ بچہ‌ ها‌ گم‌ شد. به زحمت، امداد گر ها رو راضی کردیم که بروند. | | | | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸طنز جبهه 🔸خاطره اى به ياد غواص ها ماموریت تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی» بچه خی
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸خاطرات_محرم 🔸اسیر حاج آقا ابوترابی محرم بود. همه چیز ممنوع شده بود، نه می‌توانستیم سینه بزنیم نه نوحه بخوانیم نه کار دیگری. حاج‌آقا کفش‌هایش را زد زیر بغلش و گفت: «به احترام آقا اباعبدالله با پای برهنه توی محوطه راه می‌رویم.» | | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸خاطرات_محرم 🔸اسیر حاج آقا ابوترابی محرم بود. همه چیز ممنوع شده بود، نه می‌توانستیم
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸مداح بی سر 🔸 شهید حاج شیرعلی سلطانی 🔸مسئول تبلیغات تیپ امام سجاد عليه السلام فارس 🔸تولد: 1327 شیراز 🔸شهادت: 2/1/1361 غرب شوش، عملیات فتح المبین 🔸محل دفن: کتابخانه مسجد المهدی شیراز هم مداح بود هم شاعر اهل بیت می گفت: « شرمنده ام که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود؟» بعد شهادت وصیت نامه اش رو آوردند. نوشته بود قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم. سراغ قبر که رفتند دیدند که براي هیکلش کوچیکه. وقتی جنازه ش اومد قبر اندازه اندازه بود، اندازه تن بی سرش. راوی: مداح اهل بیت حاج کاظم محمدی 📚برگرفته از کتاب «خط عاشقی» خاطرات عشق شهدا به امام حسين عليه السلام | | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸مداح بی سر 🔸 شهید حاج شیرعلی سلطانی 🔸مسئول تبلیغات تیپ امام سجاد عليه السلام فارس
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸نامه_دردناک 🔸شهید_رستمعلی_آقاباباپور در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت. صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود : رستمعلی جان، امروز پدر شدی، وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟ از جهاد اومده بودن پی ات، می خوان اخراجت کنند، خنده ام گرفته بود.‏ مگه بهشان نگفتی که جبهه ای ؟ گفتند بخاطر غیبت اخراج شده ای، مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی دهد، همان بهتر که اخراجت کنند. عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده... | | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸