هدایت شده از سیدعلیرضا حسینی
سلام استاد
۱۵ روزه
یک و سیصد قرض میخوام کسی میتونه بهم بده؟؟
هدایت شده از احمدرضا اخوان
👆بچه كه بودم گاهي با مادرم به عطاری مي رفتم بر دیوار عطاري دو تابلو نصب بود كه خيلي برايم جذاب و با معنی بوددر طول زمان خرید مادرم بارها انها رانگاه می کردم و می خواندم .
يكي نقاشي جالبي بود از دو مرد كه یکی
مردی مفلوک و فقیر بود و زیر ان نوشته
شده بود عاقبت نسيه فروش و در كنار
او مردي چاق با گاو صندوقي پر از
پول که زیر ان نوشته شده بود عاقبت نقد فروش.
دومي تابلويي بود كه بر روي آن با خط
خوش اين شعر نوشته شده بود:
داني كه چرا خدا تو را داده دو دست ؟
من معتقدم كه در آ ن سري است
يك دست به كار خويشتن پردازي
با دست دگر ز بينوا گيري دست
اين دو تابلو بر زندگي من تاثير داشت...
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم برای حاج آقا تنگ شده❤️❤️❤️
هدایت شده از 『 خند و پند / khandopand 』
عروس رفته تو گوشی مادرشوهرش، اسم خودشو، همراه اول ذخیره کرده.😳😜
حالا هرروز بهش پیامک میده که با عروس خود مهربان باشید و به او نیکی کنید، باشد که رستگار شوید و عذاب الهی شامل حالتان نشود😂😂
خلاقیتش منو کشته 😂😆😂😂
به نام خالق مهر و محبت به نام خدای مودت
سلام
🍃#پیامبر مهربانیها صلی الله علیه و آله
اگر ملايمت و مهربانى مخلوقى ديدنى بود، در ميان آفريده هاى خدا زيباتر و نيكوتر از آن وجود نداشت.
لَو كانَ الرِّفقُ خَلقا يُرى، ما كانَ ممّا خَلَقَ اللّه ُ شَيءٌ أحسَنَ مِنهُ
(📖الکافی،ج2،ص 120)
🔹مهربانی و دوستی و خدمت به دیگران آنقدر در نگاه دینِ ارزشمند و بزرگ ما والا وزیباست که اینگونه زیبایی آن را نشان می دهند. دیگه چطوری به ما بفهمانند که باید با یکدیگر مهربان باشیم.
🍃@khandopand
هدایت شده از احمدرضا اخوان
🌹باسلام محضر قصه دوستان
🟢دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه دونفر در مدرسه ودودرس ازدومادر!
🔹قصه ای بیدار سازد قصه ای خواب آورد
🔹درخرد هرداستانی راحسابی دیگر است
🍀مرد اول میگفت:«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بیمسئولیت و بیحواس هستم.
آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم.
روز بعد نقشهام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش میرفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مدادبرداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام میدادم ولی کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههای زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم میدزدیدم و به خودشان میفروختم.
بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفهای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفهای شدم!
🔸چون خلق درآیند به بازار حقیقت
🔸ترسم نفروشند متاعی که خریدند
🍀مرد دوم میگفت:«دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت خوب بدون مداد چکار کردی؟ گفتم از دوستم مداد گرفتم. مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟
خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟ گفتم چگونه نیکی کنم؟ مادرم گفت دو مداد میخریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود.آن مداد را به کسی که مدادش گم ميشود میدهی و بعد از پایان درس پس میگیری. خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن قدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری میگذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم.با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقهام به مدرسه چند برابر شده بود.ستاره کلاس شده بودم به گونهای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره میشناختند و همیشه از من کمک میگرفتند. حالا که بزرگ شدهام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفتهام و تشکیل خانواده دادهام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم.»
بله:
🔸هر دست که دادند از آن دست گرفتند
🔸هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک شهروند شیعه عربستانی از قرار دادن شهر مشهد در لیست مقاصد هواپیمای عربستانی خبر داد و اظهار خوشحالی کرد.
@Afsaran_ir