✍ استاد ما میفرمود : مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی رحمه الله علیه یه مرد خیلی شیرینی بود و هم متدین و متقی و تر و تازه.
ملا خوب است ترو تازه و شیرین و ملیح باشد و ایشان این طوری بود.
آن مرحوم وقتی به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف می شد، یک زیارت مختصر برای خودش میخواند، بعد شروع میکرد به نیابت؛ «نيابة عن أبي»، به نیابت پدرش می گفت: «سلام الله عليك يا ابالحسن يا على بن موسى الرضا» به نیایت مادرش، به نیابت معلمش، به نیابت همسایه اش.
نیم ساعت می نشست و به نیابت این و آن.
آن وقت به نیابت حضرت عزرائیل می گفت: «سلام الله عليك يا ابالحسن».
می پرسیدند برای حضرت عزرائیل هم نیابت می کنید؟ می فرمود: بله ما با او سر و کار داریم یک روزی ریش ما به دست اوست، از حالا باید او را مدیون کنیم این زیارت نیابتی جلوی چشم او را می گیرد.
موقع مرگ، برما سهل و آسان میگیرد.
این حرف خیلی اساسی است، شوخی نگیرید.
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
#لبیک_یا_خامنه_ای
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
📡 #قرارگاه_پاسخ_به_شبهات_و_شایعات
@GhararGahShayeat
4.15M
💥اگر جهاد تبیین نکنید
👇👇👇
کف خیابون باید خون بدهید...
💥عزمتون را برای نابودی اسرائیل جزم کنید...
🏴☠خط نفوذ رسانه ای اسرائیل داخل ایران را رسوا کنید...
🔴 سکانس پایانی قهرمان
🔹آنطور که دشمن گفته و تصاویر نشان میدهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما اینگونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بیکس و البته شجاع و نترس. جوانهای دشمن محاصرهاش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پلهها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بیرمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک اینها را عقب راند.
🔹شکستگی استخوانها و خونریزی، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهرهاش را با چفیهای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.
🔹تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خونریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
🔹فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونلها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.
🔹عجب دکوراسیون عجیبی برای پایانبندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانهای از خوشحالی در آنها نیست؛ چهرههایشان بهتزده است.
🔹ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیمهایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیمها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
🔹همیشه، خورشید در سپیدهدم خود، از میان خون برمیخیزد. آنان که سرخی شفق را میبینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.
حضور طلاب به همراه حاج آقای حسناتی در منزل شهید احمد انتشاری با روایت روایتگری زیبای مادر شهید جای همه عزیزان بسیار خالی بود🌺
ویژگیهای شهید احمد انتشاری در روایتگری مادر شهید
بسیار دلسوز و مهربان.
کاملاً مطیع پدر و مادر .
در کارهای منزل از قبیل نان پختن و آشپزی بسیار کمک میدادند .
علاقمند به مطالعه نهج البلاغه و قرائت قرآن
اهل نماز اول وقت و نمازشب
وقتی در محاصره قرار میگرند و تشنگی به آنها غلبه پیدا میکند .همرزم ایشان به احمد میگوید که آب بنوشید امتناع میکنند و میگویند میخواهم مثل آقا امام حسین با لب تشنه و عطشان شهید شوم و لحظاتی بعد با همین حالت ارباب خود آقا سیدالشهدا را زیارت کردند
شادی روح شهدا صلوات