eitaa logo
«وحــــیــد♥رهـــــبــانـــی»
195 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
68 فایل
فعال ترین چنل وحیــدرهبانی در ایتا «•گاندو•» ❤ تاریخ چنلمون ۱۴۰۰/۵/۴ لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16510995265877 . ایدی مدیر @Mohammad_1_9
مشاهده در ایتا
دانلود
بریم پارت بعد👇
۲ تاپارت مونده از حکایت عشق اونا رو بنویسم ۱ دونه هم آغاز سرنوشت تموم😊
🖤به نام خدا🖤 🥀حکایت عشق🥀 🙈پارت ۴۹🙊 داوود:فرزانه جان حسین که عقب خوابه تو هم یکم بخواب تروخدا ببخشید گفتم اگه تنها بیام ناراحت میشی از خوابم افتادی شرمنده ام😔😔 فرزانه:نه عزیزم اینطوری نگو تو بخاطر خواهر من اومدی بخاطر رفیقت بخاطر خواهر زاده من الان اینجایی قربونت برم که انقدر مظلومی😖😖 داوود:خدانکنه😝 فرزانه:راستی فردا اول پاییزه حسین قراره بده کلاس چیکار کنم حالا 😔 داوود:عهههههههه راست میکی یادم نبود اشکال نداره خودم میرم مدرسه با مدیر صحبت میکنم و جریان رو بهش میکم فرزانه:باشه دستت دردنکنه🤪 میکم حالا توی این اوزاع هم که داریم یک چیزی میخام بهت بگم نمیتونم راستش میخام بدو تو آیا دوست داری که دختر هم داشته باشی یانه🙂 لطفا صادقانه جوابم و بده😅 داوود؛اره چرا که نه دختر نور چراغ خونس دخترا آبروی یک خانواده هستن و اگه دختری توی تک تک این خانواده ها نباشه زندگی معنی نداره☺️😁 چطورررررر؟؟؟؟؟؟🤔🤔 فرزانه:همینطوری خاستم نظرتو بدونم داوود:جانم آقا محمد سلام شما هنوز نخوابیدین 😣 محمد:شما بیدارین تو سخطی من چطوری بخوابم😭😰 گوش کن داوود جان رسیدین شمال یک ویلا هست آدرس رو برات میفرستم به رسول هم بگو آخه خط منو اونا دارن خوب فعلا خط اونا با من قطه باشه فعلا😣😣😣😖 داوود:چشم اقا🙂 رسول:جانم داوود جان بگو☺️ داودد:رسول آدرس یک ویلا رو بهت میدم برید؟ اونچا،،،،،،،،،،،،،،، رسول:باشه داداش ممنون ۲ ساعت دیگه می‌رسیم شمال🙂 راستی شما کجا میمونید داوود:نزدیگ شما داداش🙂😉 رسول:به امید خدا به خوبی حل میشه داوود:انشالله🙂 رسول:عهههههه بیدارت کردم ستاره ببخشید تکون خوردم بیدار شدی شرمنده عزیزم☺️ ستاره:نه عزیزم باید بیدار میشدم ستاره:جانم مامان جان محمد مهدی رسول خیلی حالش بده گریه میکنه به زور خوابیده یک لحظه وایسا بگیرش ببین بغلت آروم میشه😔😫 رسول:جان بابا وای داره تو تب میسوزه الان میریم بیمارستان😔😔😩 ستاره:ولش کن شاید کرسنشه بزار ۱۰ دقیقه دیگه الان اینجا چجوری میخای بیمارستان پیدا کنی عزیزم😭 رسول:باشه فقط بزار بخوابه ستاره جان بچه اذیت شده😞 ستاره:باشه😔😔😔 تا پارت ۵۰ خدانگهدار😍😍😍😍😍
بریم پارت اخر که قراره بزارم😊👇
😉به نام خدا😉 🕊حکایت عشق🕊 🌛پارت ۵۰🌛 رسول:ستاره جان محمد مهدی چطوره دارو هاشو گرفتی🙂😔 ستاره:اره گرفتم بهتره بچه 😞😔 رسول:خودتو نا راحت نکن منم نگرانم تا ۱ ساعت دیگه میرسیم🙃 ستاره:باشه عزیزم فقط اینجا نگهر دار تا یک آب میوه بخوریم😁 تشنمه رسول:باشه چشم😊 رسول:بفرمائید جون اون صبحه از مغازه ها باز نیس تا شما یک ساعت مونده🙂 داوود:چرا رسول وایساد؟؟🤔 فرزانه:عهههههه حسین جان مامان بلد شدی عزیزم🙂 صبحت بخیر حسین:سلام مامان سلام بابا خوبی کجا داریم میریم😢 عهههههههه خاله ستاره اینا ماشین عمو رسول😍 فرزانه:بیا بیا پایین برو یک آب به دست و سورتتتت بزن داوود جان به رسول بگو چند دقیقه نگهر داره😇 داوود:باشه فرزانه جان😁 گفتم😊 فرزانه:وای حالم بعد شد🤢🤢🤮🤮🤮🤢🤢🤢🤢 داوود:یا خدا فرزانه چی شده فرزانه بیا آب آب بخور عزیزم خوبی شاید توی راه بودی اینطوریه حسین:چی شد مامان خوبی فرزانه؛خوبم خوبم چیزی نیس بریم😔 یک ساعت بعد🙃 حسین:الو سلام عمو فرشید خوبی فرشید:سلام عمو خوبی گوشی رو میدی بابات🙂 حسین:اره الان بابا داوود بیا عمو فرشید کارت داره😊 داوود :دستت درد نکنه عزیزم😍 فرشید:جانم فرشید ما رسیدیم شما رسول و ستاره خانم رفتن ویلا ماهم کنار اونا خونه گرفتیم مواضب اونا😊 فرشید:سلام دا ودد جان من دارم مام شمال با اجازه دست تنهایی داداش😁 داوود:تو اینجا بیای اینجا کجا بره😂 فرشید:بی مزه😢😬 داوود:نه اینجا بیای باید روی زمین بخوابی و برای خودت اتاق بگیری با پول خودت😂😂 فرشید :باشه چشم آدمو پشیمون میکنه😂😂😂 فرزانه:الو سلام ستاره جان خوبی علی م ببخشید نتونستم ببینمت شرمنده محمد مهدی خوبه شیر مخوره😁 سرحال هست ستاره؛سلام خواهر جان اره خوبه خداروشکر😁😁 تاپارت ۵۱ خدانگهدار😁😁😁😍😍😍