هدایت شده از 😎ھؤآدآرآن گآندؤیے😎
...بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو
زیبــاے مـــنـ❤️
کپی ممنوع❌
@rahbani_Tahmasbii_lovely🖇❤️
#ادمین_محدثه
هدایت شده از 😎ھؤآدآرآن گآندؤیے😎
...بعضـے از تجـربہ هاقـشنـگن مِـث دوست داشتـن تو
زیبــاے مـــنـ❤️
کپی ممنوع❌
@rahbani_Tahmasbii_lovely🖇❤️
#ادمین_محدثه
پارت ۶
نام رمان : ای کاش که شهید بشم
محمد 💙
رفتم به محل همچنان منتظر بودم که بیان
سه نفر بهم نزدیک شدن رمزو گفتن منم گفتم
بعدش اونا گفتن با من بیا یکم نگران شدم همراهش رفتم که سوار ماشینم کردن هرچی میپرسیدم جواب درست نمیدادن درواقع اصلا جواب نمیدادن
داشتن میرفتن سمت سایت
ازهمون راهی که متهم هارو ما میبریم
۲۸دقیقه بعد
تقریبا نیم ساعت گذشت
رسیدیم به اداره
نمیفهمیدم پیادم کردن
رفتیم جلوتر دقیقا پشت یکی از سلول ها ایستادیم که اقای عبدی و شهیدی و بچه ها که پشت انها بودن اومدن
اقای عبدی نزدیکم شد یکی محکم زد توی گوشم
نمیفهمیدم
من، اقا چییشدهه منظورتون چیه چه اتفاقی افتادهههه
عبدی، اینو تو باید بگیی
محمد ، من ؟
عبدی، بله 😡 ببریدشششش
۶۰❇❇
داوود 💙
یه یکساعتی گذشته بود نمیفهمیدم اخه محمد چرا اینکارو گرد
اه
1روز بعد
پایان پارت
یک پارت بلندو نوشتم فردا یا پس فردا پارت بعدو میدم اگه دیر شد ببخشید
۵ پارت اینده خیلی خیلی حساس هستند
واییی چرا اینقدر کمیم
توروخدا کمتر از ۵۰۰ تا نشیم دیگه
#شهیدزنده
پارت ۷ رو به زودی میزارم
اما بچه ها من متاسفم باید از امروز بشینم برای تیز هوشان بخونم اگه دیر شد ببخشید