eitaa logo
«وحــــیــد♥رهـــــبــانـــی»
195 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
68 فایل
فعال ترین چنل وحیــدرهبانی در ایتا «•گاندو•» ❤ تاریخ چنلمون ۱۴۰۰/۵/۴ لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16510995265877 . ایدی مدیر @Mohammad_1_9
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۸ تازه فهمیدیم آقا محمد یکی از پرونده هاش نیست و رفته تو دوربین دم در اتاقش ببینه کی برداشته اشتباهی زدن زمان حال دوربین و همه مارو تو او وضع دید ما هم مردیم از خجالت دلمون میخاست زمین دهن باز کنه همه مارو بخوره‌ آقا که اومد بالا داشت میخندید ولی ما نمیتونستیم پاشیم بعد هم یکی محکم زد تو کمر سعید که سعید گفت : آقا چرا میزنی ولی آقا اینقدر میخندید که نمی تونست جواب بده در آخر هم گفت : خدا نکشتت سعید وخب ما هم تا چند روز بعدش آسه آسه رفت و آمد میکردیم که یه وقت کسی یاد اونروز نیفته که یه روز این داستان ادامه دارد
۱۷ + حالا که فکر میکنم آقای عبدی راست میگفت ما باهم از دانشگاه دوست بودیم اما من چیکار کردم اون از همون اول پشت من بود یاد اون روزی افتادم که تو دانشگاه همه مسخرم میکردن و بهم میگفتن خر خون اما اون فلش بک به اون روز تازه امده بودم به دانشگاه و هیچ کس رو نداشتم که یهو یکی هولم داد و پرت شدم رو زمین حتی نمیشناختمش بعد بلند شدم که برم دو باره هولم داد و خودم تو دیوار که یهو یه پسر هم سن و سال خودم اومد و گفت * چته کرم داری ؟ □ بر فرض که دارم به تو چه ؟ * حالا ربطش رو میفهمی و یه تو گوشی زد و من رو بلند کرد برد پایان فلش بک اون اون روز خیلی بهم کمک کرد اما من حتی جرعت نکردم جلو بچه ها یه مخالفت ساده کنم واقعا خیلی بی معرفتم با بچه ها رفتیم سمت اتاق آقا محمد در زدیم و گفت بریم تو * سلام کاری دارین ؟ + سلام آقا اومدیم معضرت خواهی کنیم * برا چی ؟ + بخاطر کارمون * لازم نیست +چرا ؟ * چون من نیازی به معضرت نمیبینم + آقا چیکار کنیم مارو ببخشید ؟ * هرچی بگم قبوله ؟ + بله آقا ❤محمد❤ یهو یه فکر شیطانی به سرم زد و رفتم چند تا دست بند آوردم و همه را به هم بستم مثل یه دایره + آقا گفتیم هر چی ولی این دیگه خیلی بده * همینه که هست آقا که از اتاق خارج شد ما با هم کشیدیم که شاید بشکنه یهو آقا اومد و از ترس همه پخش زمین شدیم آقا هم یهو پقی زد زیر خنده مارو باز کرد و گفت ۵ تا مرد گنده یه لنگه پا وایسیم و باز هم روز از نو روزی از نو بعد هم که وایسادیم همرو با هست با دست بند به هم بست یهو سعید افتاد که همه پخش زماین شدیم و کل سایت رفت رو هوا تازه فهمیدیم که این داستان ادامه دارد
۲۱ * اون زن همسر منه + چیییییییییییی؟ * یه اطلاعاتی بهشون بده تا آزادتون کنن بعد ما اون اطلاعات رو میسوزونیم + چشم * رسول + جانم * مراقب خودت و عطیه باش + چشم آقا * رایتی ببین میدونن عطیع زن منه یا نه + چشم امری دارید * نه خداحافظ + خداحافظ گوشی رو بدع + بیا خب اطلاعات میدی ؟ + اوهوم میشنوم +............... خوبه وای به حالت اگه دروغ گفته باشی + راستی میتونم یه سوال کنم ؟ بنال + این زن کیه ؟ گروگان گرفتیمش چمیدونم + آهان باشه تا من بر میگردم جم نمیحوری ولا خانوادت کشته میشن +ب.......باشه جم نخوریا + باش بعد که رفت رفتم پیشه همسر محمد + سلام خانم ● سلام + شما همسر آقا محمد هستید ؟ ● محمد رو میسناسید ؟ + بله من همکارشم ● آهان راستی............... این داستان ادامه دارد
۲۰ *رسول گفت میره بیرون کار داره منم حرفی نزدم بعد نیم ساعت دیدم یه عکس از رسول با دست و پای بسته برام اومد فقط همینو کم داشتم اومدن محمود کم بود گرفتن رسول هم اضافه شد 🤦🏻‍♂️ اکیپ رو صدا کردم هر کدومشون یه نظری داد ولی از حق نگذریم همه نظر ها به درد نخور بود داشتیم درباره نظر ها بحث میکردیم که یه پیام برام اومد اگه جون این بچه برات مهمه بهش بگو اطلاعات بده وگرنه خونش گردن توئه داشتم فکر مبکردم که چه اطلاعاتی بدم بهشون که یهو یه عکس برام اومد که با دیدم چهرش دنیا رو سرم خراب شد زنگ زدم به همون گرو گان گیره و گفتم گوشی رو بده به رسول مکالمه *سلام رسول +سلام آقا * خوبی ؟ + من خوبم آقا اگه زنگ زدید بگید اطلاعات بدم نمیدم * رسول باید اطلاعات بدی + اما...... * میدونی اون زنه که اونجاست کیه ؟ + نه آقا چطور ؟ * اون............... این داستان ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰۰۰ بزن ۳۰۰۰ بگیر معتبرم مدرک میزارم فقط نفر اول @merinet15salh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بازوی پرداخت
🔴✅ کد رهگیری: 1613618 تاریخ: 1400-11-30 15:12:37 کل مبلغ پرداختی: 3,000 ریال شناسه پرداخت کننده: @merinet15salh شناسه دریافت کننده: @Amar_Aleppo موضوع پرداخت: جایزه ----------------- https://pay.eitaa.com/v/?pay=1613618